انشا کوتاه پاییز ؛ ۲۰ انشا و متن ادبی کوتاه در مورد فصل پاییز
انشا با موضوع پاییز همیشه بخشی از انشاهای محبوب دوراه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان دانش آموزان است
و ما قبلا در دلبرانه ببرای کمک به دانش آموزان و اولیای آنها مجموعه انشا هایی در مورد پاییز و توصیف زیبایی های آن به صورت مفصل در مطلب « ۱۴انشا ادبی و توصیفی در مورد فصل پاییز» تقدیم حضور شما کرده بودیم
اما در این نوشته قصد داریم ۲۰ متن ادبی و انشا کوتاه پاییز را تقدیم شما کنیم که علاوه بر ادبی و زیبا بودن خیلی بلند و مفصل نباشند و بتوانند به راحتی مورد استفاده شما قرار بگیردند
امیدوارم این ۲۰ متن های ادبی و انشا درباره پاییز برای شما جالب و یاده بخش باشد.
انشا کوتاه پاییز ؛ ۲۰ انشا و متن ادبی کوتاه در مورد فصل پاییز
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱
موضوع انشا در مورد پاییز : قدر پاییز را بدانیم …
انشا کوتاه پاییز فصل هزار رنگ
تا چشم بر هم بزنیم پاییز هم بساطش را جمع می کند و می رود.
انگار اصلا با مهر نیامده بود،
انگار آبانش با موهای رنگی از ما دل نبرده بود،
انگار سرمایش با آتش آذر ، بغل کردنی نشده بود!
انگار نه انگار ما که از گرمای داغ تابستانی به خنکای پاییزی اش پناه آورده بودیم تازه به باران های ناگهانش ، به رنگارنگی درختاش و به طعم شیرین خرمالو هایش عادت کرده بودیم.
ولی زندگی را عبوری ناگزیر است ،از صبح تا شب ، از امروز به فردا و از فصلی به فصل دیگر!
اما یادمان باشد تا پاییز نرفته قدرش را بیشتر بدانیم !
قدر باران زیبایش را ، خش خش برگ هایش را و هوای دل انگیزش را …
تا پاییز فکر رفتن به سرش نزده کینه هایمان را به دست بارانش بسپاریم تا از دلمان بشوید،
غم هایمان را به دست باد بسپاریم تا از شاخه ی دلمان جدا کند. به قول شاعر :
« گوش کن! صدای نفس های پاییز را میشنوی؟ این زیباترین فصل خدا می آید! غم و اندوهت را به برگ درختان آویزان کن! چند روز دیگر میریزند! »
زمستان که برسد دردهایمان یخ میبندند لیز میخوریم زیر نگاه سنگین تنهایی و آنوقت است که بغض و دلمان با هم می شکند.
انشای کوتاه پاییز
پاییز را از دست ندهیم…
زمستان اگر فصل شکستن بغض ها باشد،
ایمان بیاوریم که پاییز فصل شکستن غصه هاست…
ایمان بیاوریم به زیبایی پاییز ، به سردی دلچسبش ، به رنگارنگی بی نهایتش …
قدر پاییز را باید دانست درست مثل خود زندگی
انشا کوتاه پاییز – شماره ۲
موضوع انشا در مورد پاییز : پاییز فرزند هنرمند سال است !
انشا کوتاه راجب پاییز
خانواده سال، خانواده ای ساده و صمیمی اند؛
این خانواده چهار فرزند پر کار و هنرمند دارد: بهار،تابستان،پاییز،زمستان.
« پاییز»، سومین فرزند زردپوش و بازیگوش خانواده سال است. او برخلاف برادران و خواهرانش؛ بهار،تابستان،زمستان که به آرامی از راه می رسند ، با هیاهو می آید و کار خود را آغاز میکند.
انشا کوتاه دربارهی پاییز
شغل اصلی پاییز، آرایشگری است؛بعد از رفتن تابستان، وقتی سر روی رختان به هم میریزد و گیسوانشان بلند میشود ، پاییز از راه می رسد ، قیچی خود را بر میدارد ؛ چنگ در موی درختان میزند و سرِ افشان و شلخته آنها را نفت و مجانی می تراشد . در سلمانی پاییز ، هیچ درختی در نوبت نمی ماند. پاییز، زلف دراز همه درختان را نخست رنگ میکند و سپس همزمان کوتاه میکند.
پاییز، جاجیم بافی هم بلد است. تا از راه می رسد،دار جاجیم را برپا میکند و دست به کار میشود. با تار و پود برگ، جاجیم رنگارنگی می بافد و روی زمین پهن می کند.کارخانه جاجیم بافی پاییز شب و روز کار میکند…
هنرِ دیگر پاییز ، نقاشی است . در طراحی پیکره درختان ، مهارت خاصی دارد. هرگاه در قاب چشم هایتان ، عکس دسته ای کلاغ روی یک درخت بی برگ دیدید بدانید کار،کار پاییز است. پاییز استادِ رنگ آمیزی روزی برگ هاست.
خانواده سال باید به داشتن چنین فرزند ماهر، تَردست و هنرمندی ببالد…
انشای کوتاه برای پاییز
انشا کوتاه پاییز – شماره ۳
موضوع انشا در مورد پاییز : چه کسی گفته پاییز دلگیر است؟
انشا کوتاه در مورد پاییز
چه کسی گفته پاییز دلگیر است؟
اصلا اَنگ دلگیری به پاییز نمیچسبد!
فصل انار، فصل نارنگی،فصل خرمالو ، فصل رنگهای قرمز و نارنجی، فصل بادهای با موقع و بی موقع که میپیچد لای موهایت، فصل قدم زدن زیر باران، فصل لبو خریدن از گاری های کهنه کنار خیابان ،فصل مدرسه ها ، پر از بوی کاغذ و خودکار های رنگارنگ و کیف و کفش نو ، فصل باران ، باران عاشق ، باران مهربان …. کجایش دلگیر است؟
به هوای زیبایی هایش بیشتر سراغ طبیعت میرویم ، به هوای بارانش بیشتر زیر باران دعا میکنیم ، به هوای خش خش برگ هایش بیشتر قدمی میزنیم و به هوای سرمایش دستان عزیزانمان را محکم تر میگیریم .
اصلا فصلی که دستانمان بیشتر در هم گره بخورد،کجایش دلتنگی دارد؟
انشا کوتاه درباره فصل پاییز
فصلی که به هوای بارانش بدون چتر خیس شوی و حس کنی خدا کنار تو ایستاده است کجایش دلتنگی دارد ؟
فصلی که از چشمانت هر روز از رنگارنگی برگ های زرد و قرمز و نارنجی مست شود کجایش دلتنگی دارد؟
فصلی که از ترس سرمایش بدوی به سمت خانه ای که بوی دستپخت مادرت را میدهد کجایش دلتنگی دارد ؟
هر جور که فکر میکنم ، قطعا نمیشود طعنه دلتنگی را به فصلی که با مهر میاید زد؛
پاییز فصل دلتنگی نیست ، فصل عاشقانه تر زیستن است .
انشا کوتاه پاییز – شماره ۴
موضوع انشا در مورد پاییز : حس زیبای فصل پاییز
انشا کوتاه پاییز
چقدر این حس های ریز و درشت پاییزی خوب است …
صبح های روشن، عصرهای تاریک، راستش من اصلأ من شب را دوست ندارم اما غروب های شلوغ و سرد پاییزعشق من است ، آنقدر که دلم میخواهد بمانم و جنب و جوش آدمها را تماشا کنم ، ازشان عکس بگیرم و دلخوش شوم به پاییزی که تنهایی ام را زیباتر میکند…
عاشق روزهای پر همهه پاییزم ، بچه هایی که دست هم را گرفته اند و از سمت مدرسه به سوی خانه میدوند . مادرانی که با سبد های خریدی پر از خرمالو و آلو و انار و شلغم در بازار قدم میزنند و تاکسی هایی که مدام از مسافران پر و خالی میشوند .
انشا ادبی پاییز
همهمه مردم ، تاکسی ها ، مغازه دار ها ، بچه مدرسه ای ها را دوست دارم .
پاییز برعکس نامش اصلا سرد نیست ، پر از گرمای روابط بین آدم هاست . آدم هایی که به هوای باد و باران و برگ های خشک رنگارنگ مدام هوس قدم زدن میکنند و بچه هایی که بعد از چند ماه دوباره در مدرسته دوستان قدیمی شان را میبینند . مادرانی که بساط درست کردن سوپ و شغلم پاییزی را برای بچه هایشان پهن میکنند. و من دوست دارم از میان این همهمه بیرون بیایم و آنها را، خنده ها و گریه های و پچپچه هایشان را سر صبر تماشا کنم.
چقدر این حس های ریز و درشت پاییزی خوب است…
انشا کوتاه پاییز – شماره ۵
موضوع انشا در مورد پاییز : صدای پای بانوی پاییز می آید.
باز صدای پای بانوی پاییز می آید.
بانوی پاییزی دارد باهمون ناز و عشوه مخصوص خودش و با همان خلخالی که به پا دارد و خش وخش صدا میدهد، با آن لباسهای زرد و نارنجی که هرسال تنش میکند و آن حس و حال غمگینِ عاشقانه اش، دلبرانه به ما نزدیکتر میشود و دلمان را میلرزاند….
اگر خوب نگاه کنی میبنی بانوی پاییزی لبخند رو لب دارد اما باز چشمانش خیس است…
شاید پاییز هم از غم های ما غمگین است و چشمانش برای دلتنگی های ما بارانی شده است.
کاش تا بانوی پاییز نرسیده با هم قراری بگذاریم ….
انشا ادبی درباره پاییز
قرار بگذاریم امسال چتر هایمان را ببندیم و زیر باران عشقش خیس خیس شویم .
بارن که زد بدویم به حیاط و دست به دعا برداریم برای خوب شدن حال همه آدم ها ….
قول بدهیم بیشتر پیش عزیزانمان بمانیم ، و به جای رفتن و خداحافظی دست دوستانمان را محکم تر در دستانمان بفشاریم.
قول بدهیم پاییز امسال را پر از عشق و محبت و آشتی کنیم .
همه کینه ها و غصه ها و دلتنگی هایمان را به برگ های پاییزی آویزان کنیم که با وزش باد بروند و دیگر برنگردند.
بیایید قول بدهیم امسال با هر خش خش برگ پاییزی صدای زیبا و مهربان دوستت دارد را تکرار کنیم .
قرار بگذاریم که امسال رو نیمکت های نم گرفته ی پارک فقط غزل های شاد بخوانیم و بگوییم و بخندیم . اصلا هر حرف تلخی را ممنوع کنیم.
بیایید انار دلهایمان را پیش دوستانن حقیقی و خانواده مان باز کنیم که دیگر هیچ حرف نگفته و گله وشکلایتی نتواند در آن جا خوش کند.
بیایید به هم قول بدهیم کاری کنیم که بانوی پاییزی امسال موقع رفتن لبخندش خیسه خوشحالی باشد …
انشا کوتاه پاییز – شماره ۶
موضوع انشا در مورد پاییز : پاییز عزیز سلام !
پاییز عزیز سلام !
امیدوارم حالت خوب باشد …
شنیده ام که بار و بندیلت را جمع کرده ای و آماده ای که بیایی…
راستش از شنیدن خبر آمدنت خیلی خوشحالم ، این روز ها خود خورشید هم دلش میخواهد به سرمای دلچشسب پاییزی تو پناه بیاورد.
اگر کسی که گفت پاییز فصل سرد و دلگیری است ناراحت نشو …
تو انگار کامل ترین فصل سالی … فصلی که بهار است ، هم تابستان و هم زمستان…
میپرسی چطور ؟
خوب حتما که نباید فقط “بهار” فصل شکوفه ها باشد ، شکوفه های گل انار در فصل تو به بار می نشیند …
حتما که نباید طعم بهشتی میوه ها را “تابستان” بچشیم … عطر خرمالو و لیمو شیرین را تنها در فصل تو میشود بویید.
حتما که نباید برای بازی در کوه دشت منتظر یه برف حسابی “زمستانه” بمانیم . صدای زیبای خش خش برگها را در تنها در فصل تو میشود شنید.
من عاشق پاییز و حالا بالاخره بعد از ماه ها، انتظار به پایان آمد و تو از راه رسیدی …
برای آمدنت ساعت هایمان را جلو عقب کشیدیم …
چقدر شب های طولانی ات را دوست داریم…
چقدر دلتنگ دورهمی های شب یلدایت شده ایم …
چقدر هوس انارهای ترش و شیرین و آبدارت را کرده ایم …
چقدر هوای قدم زدن های طولانی روی برگ های خشکت را کرده ایم …
چقدر دلمان یک باران تند میخواهد تا غم هایمان را بشورد و ببرد…
سلام پاییز زیبا ، چقدر خوب شد که آمدی …
انشا کوتاه پاییز – شماره ۷
موضوع انشا در مورد پاییز : فصل پاییز زیبا زودتر برگرد.
برای دلبرک زیبایم پاییز…
پاییزکم! غزال خوش خرام!
آن قدر زود داری می روی که باورم نمیشود…
آن قدر دلتنگم که دلم میخواهد محکم بغلت کنم و نگذارم که بروی…
آخر تازه داشتم به خنکای هوایت ، به باران های ناگهانی ات ، به صدای خش خش برگ هایت عادت میکرد.
تازه داشتم از این که پنجره را باز کنم و رنگارنگی سحرآسایت را ببینم کیف میکرد.
تازه داشتم دلبسته ات میشدم که شنیدم ساکت را بسته ای و آماده رفتن شدی…
نمیشود ساک ات را زمین بگذاری؟ نمیشود ترک ما نکنی؟ نمیشود بمانی؟ دخترک زیبای پاییز !
تورا به مهرماهت قسم، تو را به موی سپید ننه سرما قسم،تو را به بلندی گیسوی سیاه یلدا بانو،تو را به باران قسم،حالا که نمیشود نروی پس زودتر بیا…
ممنون که آمدی…
ممنون که انار و رنگ و باران و شعر آوردی…
ممنون که آمدی و غصه های دلمان را زیر بارانت شستی …
ممنون که آمدی و به بهانه آمدنت ما دوباره مهربان تر از قبل دور هم جمع شدیم …
ممنون که امسال هم دست پر آمدی پر از خرمالو های شیرین و انار های قرمز !
دست سخاوتت همیشه گشاده جانکم!
حالا که میروی زود برگرد.
بیا و باز هم قدم بگذار روی چشمم…
پاییز جانم… یلدایت مبارک… سفر به سلامت… خدا حافظت…
انشا کوتاه پاییز – شماره ۸
موضوع انشا در مورد پاییز : پاییز فصل قدم زدن است…
هر کسی فصل پاییز رو به یه دلیلی دوست داره .
یکی به خاطر انار و خرمالو های خوشمزه ش ، یکی برای شروع شدن مدرسه ها و دیدن دوست های قدیمی اش ،
یکی به خاطر باران های زیبا و بی هواش .
یکی به خاطر رنگارنگی و قشنگی برگ درختاش …
اما به نظرمن پاییز بیشتر از هر چیز فصل قدم زدنه!
تموم چیزهایی که یه قدم زدن دلچسب لازم داره با خودش داره.
هوا نه اون قدر گرمه که آدم با دو دقیقه قدم زدن زیر آفتاب ذوب شه، نه اون قدر سرده که از شدت سرما و لرزش نتونه قدم از قدم برداره و قندیل ببنده. هوا یه جور خوشگلی ابر میشه و بوی خاک و بارون میپیچه توی منافذ تنفسی ت و می بردت تو آسمون.
واسه همینه که من میگم پاییز فصل قدم زدنه.
خیلی ها فکر میکنن حتما برای یه قدم زدن زیبا روی برگ های خشک و رنگارنگ پاییز حتما باید یه دوست کنارت باشه ، خوب آره ، گرمی و محبت یه دوست سرمای پاییز رو از یاد آدم میبره ولی اگه اون یه نفر هم نبود حتما دل خودتو بزن به دریا ، لباس گرمای خوشگل پاییزت رو تنت کن ، شال گردنت رو بنداز دور گردنت و برو تو دل طبیعت. بخصوص اگه یه بارون نرم بیاد …
وقتی داری روی برگ ها راه میری خوب به صدای خش خشون گوش کن ، خوب به قشنگی های طبیعت توجه کن ، بذار جشمات از زرد و نارنجی و سرخ برگا سیراب بشه ، بذار باد و بارون صورتت رو نوازش کنه ، اون وقته که تو دل بارون و باد و برگهای رنگارنگ انگار صدای خود خدا رو میشونی و حس میکنی چقدر بهت نزدیکه …
یادت باشه به هیچ بهونه ای قدم زدن پاییزی رو از دست ندی ، نه تنهایی ، نه غم ، نه گرفتاری های زندگی ، نه دلتنگی … الکی که نیست! آدم سه تا فصل انتظار می کشه تا پاییز بیاد. حیفه به هزار و یک بهونه نره قدم بزنه و این همه قشنگی و عشقی که انگار تو مثل اکسیژن تو هوا پر شده رو حس نکنه …
میدونم که دفتر نقاشی خدا همیشه زیباست.. اما فصل پاییز را برای دل خودت، آرام تر ورق بزن و همش رو به خاطر بسپار چون خدا رو میشه از لابلای همین قشنگ ها پیدا کرد.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۹
موضوع انشا در مورد پاییز : پاییز در حیاط خانه ما
پنجره ی اتاق من به یک حیاط خلوط و باغچه اش باز میشود.
انگار این منظره گوشه دنج اختصاصی من است.
هر بار که پنجره اتاقم را باز میکنم از دیدن رنگارنگی گل ها و درختان و باغچه کیف میکنم.
بهار که میشود باغچه پر میشود از شکوفه ها و سبزه های تازه روییده و شاداب.
تابستان درخت انگور پیچیده شده به داربست گوشه حیات از خوشه های آبدار و خوشمزه سنگین میشود.
زمستان ها هم یک روز صبح چشم باز میکنم و میبینم برف باغچه را یکجا سفید پوش کرده است.
اما از خدا که پنهان نیست از شما په پنهان پاییز فصل مورد علاقه من است.
انگار طبعیت هر چه جادوگری بلد است رو میکند تا اطراف ما را زیبا و زیبا تر کند.
من این که همیشه از خشک شدن یک گل ناراحت میشوم اما پاییز که در آن همه درختان و گیاهان پر میشوند از برگ های خشک شده زرد و نارنجی و قرمز نه تنها ناراحت نمیشوم بلکه همه وجودم از یک شوق کودکانه لبریز میشود.
هر بار صبح از پنجره به گوشه دنجم نگاه میکنم و از این همه زیبایی لذت میبرم.
تصورش را بکنید ناگهان پاییز برگ آخرش را رو کند و باران بیاید !
انگار یک دست نامرئی آرام آرام به شیشه اتاقم میکوبد و مرا به حیاط دعوت میکنم.
دلم میخواهد بدون چتر بدوم زیر باران و شروع کنم تند تند دعا کردن ، مادربزرگم میگفت دعا زیر باران قبول میشود. دلم میخواهد هر چه غم و دلتنگی و ناراحتی و کینه و دلخوری دارم را کف دستم بگیرم و رو به آسمان بلند کند تا باران آنها را بشورد و ببرد.
خوشحالم که از این همه زیبایی همین یک گوشه دنج سهم من شده است تا از دریچه آن گاهی خدا بهتر در کنارم احساس کنم.
انشا در مورد پاییز کلاس هفتم
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۰
موضوع انشا در مورد پاییز : درسی که از فصل پاییز می آموزیم .
زندگی که بدون روزهای بد نمیشود!
بدون روزهای اشک و درد و خشم ، بدون روزهایی که دلت از عالم و آدم میگیرد و یک غم سنگین روی سینه ات سنگینی میکند.
اما روزهای بد، همچون برگهای پاییزی اند،
باور کن که آنها شتابان فرو میریزند، و در زیر پاهای تو خرد میشوند.
کافی است بخواهی و در سخت ترین شرایط استوار و مقاوم و با توکل باقی بمانی …
زندگی همین است دیگر ، گاهی خوشی ، گاهی غم ، گاهی خنده ، گاهی گریه ، گاهی تلاش ، گاهی خستگی ، گاهی رویش گاهی ریزش…
درست مثل پاییز که وقتی از راه میرسد انگار دستش را روی همه اجزای طبیعت میکشد و آن را خشک میکند. اما هیچ درختی از این خشکی و سرما دلگیر نمیشود چون میداند که بهار انتظارش را میکشد.
باور کن که پاییز های زندگی است دائمی نیستند و بهار های دوباره در انتظارت هستند.
اما این مهم ترین درس پاییز نیست ، مهم ترین درس پاییز این است که نباید برای خوشحال بودن ، خندیدن و لذت بردن منظر روزهای بهاری زندگی است بمانی … باید از همان روز های سرد و سخت پاییزی زندگی است نهایت استفاده را ببری ، زیبایی هایش را کشف کنی ، صورتت را رو به سرمای سختش بگیری و بگذاری باد آن را نوازش کند.
آری دوست من ، عزیز من ، حتی در سخت ترین شرایط هم همیشه روزنه ای از شادی و امید زنده است و این درسی است که پاییز مهربان با هنرمندی تمام به ما می آموزد.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۱
موضوع انشا در مورد پاییز : انشا ادبی در مورد فصل پاییز !
پاییز فصل غریبی است …
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ !
و ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ!
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .
ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ؛ ﻟﻪ ﻧﮑﻨﻢ؛ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻧﺪ !
یادم باشد دلگیری شب های بلندش باعث نشود صبح های خنک و دلچسبش را فراموش کنم!
بایدم باشد با لذت زیر باران های پاییزی خیس شوم و کیف کنم!
یادم باشد پاییز فصل عاشقان و شاعران و دل های خسته و دل گرفته است پس کمی مهربان تر باشم !
یادم باشد از دیدن کودکانی که با لباس مدرسه و کوله های رنگارنگ به سمت مدرسه میدوند پر از شوق زندگی شوم !
یادم باشد وقتی از سرمای پاییزی به گرمای بخاری خانه پناه آوردم دست های گرم مادری که برایم غذا آماده کرده است را هم ببوسم !
یادم باشد اگر تنها هستم قدم زدن روی برگ های خشک و رنگارنگ پاییزی را فراموش نکنم !
یادم من باشد برای خوشحال بودن ، بری خیس شدن زیر باران برای دویدن روی برگ های خشک برای بوسیدن دست های مادرم و بری دیدن قشنگی های پاییز وقت کمی دارم … زمستان در راه است.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۲
موضوع انشا در مورد پاییز : فصل پاییز را دوست دارم.
پاییز را دوست دارم…
بـه خاطر غریب و بی صدا آمدنش… انقدر آرام که گاهی یافتن مرز بین رفتن و شهریور و آمدن مهر را پیدا نمیکنی…
بـه خاطر رنگ زرد و نارنجی برگهایش که انگار هزاران نقاش چیره دست یکجا جمع شده اند تا این زیبایی دیوانه کننده را خلق کنند.
بـه خاطر خش خش گوش نواز برگ هایش که از هر موسیقی این زیبا تر و شنیدنی تر است .
بـه خاطر صدای نم نم باران اش که انگار هدیه ایست از سوی خدا برای زدودن غم و اندوه و دلتنگی از دل ها .
بـه خاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی که گاهی آرزو میکنم کاش هرگز تمام نمیشد.
بـه خاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها ، عطر لیمو ترش و طعم شیرین خرمالو هایش .
بـه خاطر غروب های نارنجی و دلگیرش که در هیاهوی مردمی که مدام در رفت و آمدند و صدای خنده بچه هایی که از مدرسه به خانه میروند گم میشود.
بـه خاطر شب های طولانی و بی پایانش که انگار هر شبش برای بیان همه هزار و یک غصه شهرزاد غصه گو کافی است .
بـه خاطر تنهایی و دلتنگی و بغض و اشک هایی که در پاییز رها نمیشوند و دلم را آرام میکنند.
پاییز را دوست دارم، به هزار و یک دلیل !
اما آموخته ام که بدون دلیل دوست داشته باشم ، بدون بهانه مهر بورزم و بدون علت به زندگی عشق با همه تلخی و شیرینی اش عشق بورزم.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۳
موضوع انشا در مورد پاییز : بیچاره فصل پاییز !
بیچاره پاییز … دستش نمک ندارد…
این همه ی باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان رابه او میزنند.
خودمانیم … تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره … بخت و اقبال ” زمستان ” هم نصیبش نشده که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه ی خواهان داشته باشد !
او ” پاییز ” است رو راست و بخشنده و ساده دل فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای آدم ها بریزد، روزی ؛ جایی ؛ لحظه ای ؛ از خوبی هایش یاد میکنند …
خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش رابه پای محبتش نمیگذارند … یکی به این پاییز بگویید آدم ها یادشان میرود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای … دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی برگ هایت می گذراند و میگذرند .تنها یادگاری که برایت میماند ” صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست ”
موضوع انشا پاییز زیبا
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۴
موضوع انشا در مورد پاییز : فصل پاییز را توصیف کنید.
پاییز فصلی اسـت کـه در ان برگ درختان می ریزند و در زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش میکنند.
پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی میکند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم ان اسـت کـه پاییز کار خودش را میکند. بـه دقت و حوصله دست به کار آراستن میشود؛ آراستن درخت ها ؛ شهر ها ؛ باغ ها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوه ای برگ ها بـه قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و بـه باد کـه می وزد.
پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویایی اش میخوانند همان فصلی کـه میتوانی در ان ساعت ها از پنجره ی اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه گاه هوس میکنی زیر بارانش بدون چتر در کوچه قدم بزنی تا خیس شوی.
پاییز همان رقص خرامان برگ هاست کـه بـه ناز و عشوه ی تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست همان برگ های خرامان کـه این بار هوس میکنی کفشهایت را در آوری تا موسیقی سقوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند.
پاییز همان فصل درختان عریان خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی ی عرضه می دارد.همان فصل قاصدک های بازیگوش کـه برایت خبر می آورند ؛ خبر های خوش ؛ خبر هایی کـه هیچ وقت نمیرسند وتو باز هم انها را بر می داری و فوت می کنی و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند.
آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش مینشیند در چشم و خیال مـن … ومن از ورای سفیدی دیوار های اتاقم همه ی پاییز را از حفظ شده ام!
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۵
موضوع انشا در مورد پاییز : چطور میتوان پاییز را دوست نداشت ؟
چطور میتوان پاییز را دوست نداشت ؟؟
با این این همه مهر و زیبایی و زلالی که این فصل مظلوم و مهربان دارد.انگار خود پاییز هم عاشق است . ، عاشق ما !
مگر نه چه دلیلی داشت در برابر سرما مقاومت کند و برای ما بهشتی از رنگ های شگفت انگیز بسازد.که هر چه نگاه کنی سر نشوی از دیدن زیبایی هایش!
پاییز فصل سرد و گرمی در کنار هم است ،
سردی هوا در کنار گرمی رنگ های برگ ها ( زرد و نارنجی و قرمز.. )
مگر میتوان پاییز را دوست نداشت ، فصل قدم زدن روی برگی های خشک با آن نغمه دل انگیز خش خسش کردن زیر برگ ها.
مگر میتوان پاییز را دوست نداشت ، تنها به این گناه که سرد است ؟!!
سرما که علاجش یک بسته قرص سرماخورگی است و سوپ های پر مهر مادرم که انگار تک تک اجزایش طعم عشق میدهند.
اصلا من پاییز را دوست دارم که سرما بخورم !!! بعد مادرم بیاید دست بگذارد روی پیشانی ام و برایم شلغم درست کند و با غرغر تکه تکه در دهانم بگذارد .
اصلا من پایی را دوست دارم که برویم زیر بارن بستنی بخورم !!
که شال گردن های رنگی ام را از چمدان بیرون بیاورن و آن رو دور گردنم ببندازم و همه پارک های شهر را با قدم بزنم ، یخ کنم و لی خسته نشوم !
بعد برگردم خانه و دستانم را با چای گرمی که مادرم دم کرده گرم کنم .پاییز سرد است اما به مهربانی های ما گرم میشود و من عاشق مهربانی پاییزم .
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۶
موضوع انشا در مورد پاییز : انشا ادبی کوتاه در مورد پاییز
مهرگان آمد در باز گشاییدش
اندر آرید و تواضع بنماییدش
پاییز ، بعدظهر یک آدینه نیست که غم انگیز باشد
صفحات اولش با مهرگان آغاز شده پایانش را سده و یلدا نوشته اند. این است پاییز شروعی دوباره برای درناهایی که کیلومتر ها راه آمده اند و خود را در آغوش نیمه جان ارومیه انداخته اند ، ارومیه جانی در تن ندارد ولی مگر میشود ایرانی باشی و پذیرای مهمان خسته از راهت نباشی .
فلامینگو ها نیز چمدان بدست آمده اند آنها نیز در هتل مرداب های شمال ، ساکن شده اند. فصل ، فصلِ دورهمی است در ایران گنجشک های اَشی مَشی بعد مدت ها که به انتظار دوست های چندساله خود بودند انتظارشان پایان رسید .
این پاییز پنج حرفه که میگوییم بسیار کدبانوست از هنرش در دوخت لباس های درو درخت ها بگوییم یا آشپزی اش در ساخت انار و خرمالو ها بگوییم در موزیک هم دستی دارد مطمئنا به گوشتان صدای خش خش برگ ها ، هوی هوی باد که آمیخته به صدای چَه چَه عارفانه بلبل و چکاوک است و صدای طبل زدن باران بر روی خاک ، خورده است .
فلامینگو ها هم این وسط دستی دارند صدای گیتار زدنشان آمیخته است به این دِکلمه های عبادت گویان گوش نواز.
پاییز آغازی برای پیروزیست آغازیست که با پایان ظلم و اهریمنی است ابتدایی که پایانی برای ضحاک است برای آن اهریمنِ مار به دوش ،که فرزندان ایرانمان را فدای آن نشانه های شیطانی اش کرده که آرام گیرند.
اییز تولدی است برای پادشاهی فریدون، برای انتقام خون مردم و پدرش آبتین ، رنج دوری های که مادرش فرانک از رنج دوری تک پسرش بر دل کشید .پاییزی که به چشم به راه او هستیم این است.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۷
موضوع انشا : پاییز زیبا
مقدمه : هر سال چهار فصل دارد و هر فصل ویژگی های گوناگون که یکی از ان پاییز است . پاییزی که زیبایی های آن را درختان و رنگ های آتشین چند برابر میکند .
بدنه انشا : پاییز فصل رنگ های آتشین و سومین فصل سال است که درختان رنگ برگ های خود را عوض میکنند . هر درخت در هر فصل سال لباسی دارد که لباس پاییز از خورشید الهام گرفته است .
گل ها به خواب میروند و برای شروعی دوباره در بهار آماده میشوند , این ویژگی , ویژگی پاییز است . پاییز هوایی خنک دارد و هوای مورد علاقه اکثر مردم است که از نشانه های محبوبیت پاییز است .
در پاییز میوه هایی چون انار , پرتقال , نارنگی و … که میوه های محبوبی هستند به رنگ خود پاییز اند . در پاییز مناسبت های زیادی وجود دارد مانند : روز جوان , روز بسیج دانش اموزی , روز دانش اموز , اربعین حسینی , روز کتاب و کتاب خوانی , شب یلدا و فصلی که مدارس در آن شروع میشوند . این فصل هم مناسبت های شادی دارد و هم مناسبت های ناراحت کننده .
نتیجه گیری : پاییز سومین فصل سال است . رنگ های فصل پاییز رنگ های غم , ناراحتی و افسردگی است . پاییز میوه های خوش مزه ای دارد .معمولا شاعر ها , نویسندگان و … بیشتر در شعر و داستان های خود اسم میبرند چون پاییز فصل عشق و عاشقی است .
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۸
موضوع انشا : انشا ادبی پاییز با متن احساسی
مقدمه : برگ های زرد و نارنجی رنگ خیابان های شهر را پوشانده اند و صدای خش خش آن ها گوش ها را نوازش می دهد . نسیم سرد پاییزی ، ما را به سمت خانه هل می دهد ، در حالی که خورشید باید برود و خیلی زود جای خود را به ماه و نور آن می دهد . پاییز برگشته است و انقلابی به در طبیعت به راه انداخته است .
بدنه انشا : با آمدن پاییز ، زنگ هشدار برای میوه های تابستانی به صدا درمی آید . حتی هندوانه با آن همه عظمت و ابهت ، تاب مقاومت در برابر سرمای پاییز را ندارد ؛ چه برسد به این که انتظار داشته باشیم که هلو و آلوچه در سرمای پاییز ما را یاری کنند . پاییز می خواهد آدم های خود را وارد بازی کند ؛ سیب زودتر از همه وارد می شود و پشت سر او ، بِه و انار و لیموشیرین و بعد ها پرتغال در صف می شوند و بشقاب های مهمان ها را به تصرف خود در می آورند . این میوه ها برای آدم ها چاره ای نمی گذارند ، جز اینکه به آن ها اجازه تسخیر شکم هایشان را می دهند.
تابستان پادشاهی مهربان و بی خیال بود تا جایی که حتی برای خود ارتشی نداشت . همین باعث شد که ملتش سوء استفاده کنند و در گوشه و کنار امپراطوریش ، هرج و مرج و شورش بشود . کودکان در کوچه ها توپ بازی می کردند، معلم ها در مدرسه نبودند ، بچه ها دیر می خوابیدند و دیر از خواب بیدار می شدند . بازی های کامپیوتری در افکار بچه ها جولان می دادند.خلاصه هیچ چیزی سرجایش نبود . خود پادشاه هم مشغول تفریح و خورد و خواب بود و نمی دانست که در همسایگیش پادشاهی به نام پاییز به قدرت رسیده و در حال پیشروی به سمت قلمروی او است .
پاییز ، پادشاهی مقتدر ، بی رحم و خونریز است . پاییز تابستان را شکست داده و در بند کرده است .اکنون بازی دست پاییز است . دیگر خبری از بی نظمی و هرج و مرج نیست . معلم ها باید ساعت هفت و نیم در مدرسه باشند . بچه ها هم همینطور . سربازان پاییز تفنگ های خود را برسر پدر و مادر نهاده اند و آن ها را مجبور کرده اند که نگذارند بچه هایشان در کوچه بازی کنند ، نگذارند فوتبال ببینند و نگذارند با گوشی و کامپیوتر بازی کنند . پاییز به شدت مخالفان خود را سرکوب می کند . اگر کسی از پاییز انتقاد کند ، سرما خواهد خورد و برای چندین روز ، باید در زندان های بی شور و سرد پاییز بماند ، تا افکار انتقادیش از ذهنش پاک بشود.
نتبجه گیری : چند وقت پیش ، در خیابان های شهر جارچیان خبر می دادند که پاییز دعوت به همکاری در اداره قلمروش کرده است و هر کس علاقمند باشد ، می تواند به پاییز ملحق شود . این یک فرصت تکرار نشدنی است . ملحق شدن به پاییز یعنی این سختگیری های پادشاه برای ما کمتر می شود . همچنین پاداش های خوبی داده می شود . بیایید کوتاه بیاییم و با پاییز کنار بیاییم.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۱۹
موضوع انشا : احساس من به پاییز زیبا
مقدمه انشا : عشق و علاقه بی برهان است … محتاج دلیل نیست … دل دلیل و استدلال وجود عشق است و من بی هیچ عذر و بهانه ای عاشق پاییزم.
بدنه انشا : پاییز برای من یک فصل جادویی است . همه چیز از آب و هوا گرفته تا رنگ ها برای من قشنگ و تعجب آور هستند . با این که کلیه مناظر و زیبایی ها هر سال و هر سال تکرار میشوند اما برای من طراوت دارند و انگار هر سال با دیدن زیبایی ها و رنگارنگی فصل پاییز مجدد جادو می شوم.
فصل پاییز را دوست دارم… بخاطر غریب و بدون صدا آمدنش ، بخاطر رنگ زرد قشنگ و دیوانه کننده اش، بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش، بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش، بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی ، بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها… پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز.
نتیجه گیری انشا : بدون هیچ دلیلی دوست داشته باش ، عاشق شو و چون پاییز رنگارنگ و رها زیبا زندگی کن.
انشا کوتاه پاییز – شماره ۲۰
موضوع انشا : پاییز می آید
پاییز با باران، برگ های رنگارنگ و میوه های بی نظیرش می آید. انگار پاییز لباس رنگارنگی به روستاها می بخشد که آن را زیباتر از قبل نشان می دهد.
در روزهای پاییزی تک تک برگ ها آرام آرام با وزش هر نسیم پاییزی روی زمین می افتد و زمین باغ ها و روستاها را به فرشی تبدیل می کند که نظیرش را جای دیگر نمی توان دید، فرشی بافته شده از برگ های رنگارنگ پاییزی.
روستائیان روزهای سرد پاییزی را با گرمای لذت بخش پیچیده در خانه های شان به لحظه های دلپذیری تبدیل می کنند، و از پنجره هایشان به مناظر بکری خیره می شوند که در شهرها نمی توان یافت.
پاییز فصل استراحتی است برای روستائیان کشاورز، آن ها شب ها دور هم جمع می شوند و برای شب نشینی به خانه ی یکدیگر می روند زیرا این فصل فرصتی است برای کارهایی که در بهار و تابستان نمی توان انجام داد.
روزهای بارانی، جاده های خاکی روستاها را به جاده های گِلی تبدیل می کند که رفت و آمد در آن را مشکل می کند اما مردمان روستاها به آن عادت دارند و باران برکتی است از سوی خداوند برای مزارع شان تا در بهار سرسبزتر و باغ هایشان که پر بارتر باشند.
انار، پرتقال، کیوی، نارنگی، سیب، گلابی و خرمالوی خوش طعم زیبایی پاییز را چند برابر کرده است. انار با دانه های سرخش که نشانه ی عشق و میوه ی بهشتی است در این فصل زیبا می رسد.
درخت خرمالو با برگ های رنگانگ و خرمالوهای نارنجی رنگش در این فصل بسیار دیدنی است و درمانی است برای بیماری های فصل پاییز.
سبدهای پر از میوه های پاییزی که در میوه فروشی هاست بسیار وسوسه انگیز است تا حتی مقدار کمی از آن را بخریم و به خانه ببریم و کنار عزیزانمان لذت خوردن آن ها را تجربه کنیم.
بیشتر بخوانید :
انشا درباره بهار |۱۵ انشا توصیفی و ادبی در مورد فصل بهار
انشا تابستان | ۷ انشا تابستان +تابستان خودرا چگونه گذراندید
انشا در مورد زمستان | ۲۸ انشا ادبی زیبا درباره فصل زمستان
انشا در مورد شب یلدا | ۲۰ تحقیق و انشا درباره شب یلدا و چله
انشا شب یلدا | ۳۰ انشا ادبی ، فارسی و انگلیسی در مورد یلدا
انشا یک روز برفی | ۶ انشا در مورد برف و توصیف یک روز برفی
انشا در مورد روز بارانی | ۳۰ انشا درباره توصیف یک روز بارانی
what is hydroxychloroquine prescribed for buy chloriquine
هم قشنگ بود هم کوتاه ، زود تموم میشه
آخیش اینا چه کوتاه و مختصر و مفید بودن
بعضی جاها به جای انشا رمان نوشته! خوب نوشتن اونا که خودش ۲ ساعت وقت میخواد!!!!
امان از تنبلی : )
آخ اینا خوبن کوتاهن بابا
چقد سایتای دیگه انشاهای بلند نوشتن
ما اگه حوصله داشتیم اینقد بلند بنویسیم که نمیومدیم از اینترنت کپی کنیم بوخوداااااا
یعنی این نسل جدید عالی هستن ، عالی : )