کپشن در مورد چتر؛جملات کوتاه عاشقانه و غمگین برای چتر

در این نوشته از دلبرانه می خواهم تعداد زیادی شعر و کپشن در مورد چتر برای اینستاگرام ،عاشقانه و موثر خدمت شما ارائه نماییم.

اگر قصد دارید که در اینستاگرام به عنوان استوری یا پست مطلبی را در مورد چتر با مضامین مختلف با مخاطبین خود به اشتراک بگذارید؛

و دنبال یک متن یا شعر زیبا و هستید که بتوانید روی مخاطب تاثیر بگذارید پیشنهاد می کنیم تا انتهای این پست با ما همراه باشید.

چون در ادامه مجموعه گلچینی از اشعار کوتاه و کپشن در مورد چتر را برای شما عزیزان جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد رضایت شما قرار گیرد …. با ما تا انتها همراه باشید…

کپشن در مورد چتر با مضامین مختلف برای اینستا

کپشن در مورد چتر

چتری نیست
برای چترهای خیس

تو با من زیر باران قدم بزن
تمام عشق را بر چترت می ریزم
من همان پاییزی ام که برای تو
ریختم

باران می بارد

و من خیس از خاطرات تووو

تک و تنها، زیرِ باران آنقدر بدون چتر قدم میزنم

تا تو بیایی…یک وقت دور از چشم من

زیر باران

سرت را بالا نگیری

میدانی که من

حتی به بوسه های باران

رویِ صورتت هم حسودی می کنم

آری من حسودم

جز من کس حق ندارد تو را ببوسد

باران
بدجور
پشت پنجره
قدم می زند
چترت را بردار
برویم
با او قدمی بزنیم

باران چه می تواند کند ، وقتی چتر ها

پیش از آمدنش باز شده اند

من چه می توانم کنم وقتی

چمدان هایت

پیش از رفتنت بسته شده اند

چتر

به چکارم می آید

باران

از چشم هایم می بارد

وقتی چترت خداست
بگذار ابر سرنوشت
هر چه می خواهد ببارد

رفتی وآسمان دلم ابری شد

می ترسم باران بگیرد

من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد

چتر بهانه بود
چشمان باران زده
شانه هایت را کم داشت

کپشن در مورد چتر کوتاه

کپشن در مورد چتر کوتاه

در فصل باران توی دستت چتر خواهم بود

فصل زمستان هم برایت شال خواهم شد

هر بار که باران بارید؛ عشق را از سر گرفتم

به خیال چتر بازی با تو،  آرام می گرفتم

اما امان امان از تو که زیر چتر دیگری

بگذار

تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهار

همیشه لانه باشد برای پرنده ها

و همیشه سایه بان باشد برای خورشید

و گاهی چتر باشد برای باران

بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهند

بگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایند

و شبنم های گریه را

از گلبرگ های لطیف گونه هایم پاک کنند

بگذار تا دست هایت تکیه گاهی برای گونه های خیسم باشد

من زیر باران خاطرات تو

بدون چتر می ایستم

یک سرماخوردگی روحی ، می ارزد به مرور آن خاطرات شیرینِ گذشته

زدم پرسه در ساحل چشمانت و صدها گِله

از بارانی که نبارید و چتری که چرا خیس شد

وقتی که نیستی

دوست داشتنم قطره قطره می چکد

آسمان تاشانه ام پایین می آید

و انبوه عظیمی از ابرهای باران زا

چال گونه ام را پنهان می کند

کمی از تاریکی را می بلعم

و شب می شوم

خودم را گم می کنم

صدای جنگل های راش را در تنم می شنوم

که صدای پاهای توست

کی می رسد که چتر ما

خطوط باران را قطع کند

عشق خیس شدن دو دلدار

در زیر باران نیست

عشق این است

که من چترم را به روی دلدار بگیرم و او نبیند

نبیند و هرگز نداند که چرا در زیر باران خیس نشد

عشق آن نیست که با یکدیگر زیر باران ایستادن عشق آنست که برای دیگری چتر شوی و او هرگز نفهمد که چرا خیس نگشته است

شهریور یعنی ؛ نه

شهریور یک هزار و سیصد و -نمی گویم چند

یعنی باران یک دفعه ای بی چتر

یعنی بوی شالیزار نیم سوخته و

هوا ی دم کرده خزر با ماسه های خیس

یعنی

بی وقفه دوست دارم بی امان زیبا

بانک جایی است که در آب و هوای مساعد به تو چتری قرض می دهند، و وقتی شروع به باریدن می گیرد از تو می خواهند که آن را پس دهی

بگذار
ابر سرنوشت
هرچه میخواهد ببارد
ما چترمان خداست

کپشن در مورد چتر طولانی

کپشن در مورد چتر طولانی

نم نمای بارون وقتی می باره من تمام وجودم پر از عشق میشه .. چترمو کنار گذاشتمو خودمو به کوچه پس کوچها سپردم این باران پر هیاهو هم انگار شوق خیس کردن لیلی مثل منو داشت منم خودمو به اون سپردم تا خیس شم … و ذره ذره وجودم زیر بارون پر از تو شده بود …چی میشه یه روز جامون عوض شع مثلا تو دلتنگ بشی و من بیخیال … بارون هست .صدای قناری . حتی صدای موزیک ناشناخته از ته کوچه . منم که هستم فقط جای تو خالیست . دل کندن از این هوا کار من نبود اما بدون تو این هوا هم حس قشنگی نداشت

قدم نمی رسید

در آغوش مادربزرگ جا گرفتم، کنار پنجره

دخترم ببین چطور از آسمان، بهار نگاه خدا می ریزد؟

کارناوال عشقی بر پا شد در خیابان

ما بودیم، خدا، چتر و باران

قدم رسید به پنجره

قهر خدا از آسمان می ریخت

کارناوال مرگ بر پا شده مادر جان

بیرون نرو دخترم

ما ماندیم و خدا، بی چتر و مادربزرگ

دو نیم دور از هم تا ابد جدا دو نفر
همیشه زل زده به میز کافه ها دو نفر

قرارشان شده یک دم به صرف آه و نگاه
چقدر تاب بیارند تا کجا دو نفر…؟

چطور از دل هر کوچه پاک خواهد شد
غروب های زمستان، دو ردّ پا ،دو نفر؟

دو ابر باران زا زیر چتر هم خیس اند
در این هوای گرفته چه بی هوا دو نفر

همیشه از خودشان بین گریه می پرسند
چه چیز فاصله انداخت بین ما دو نفر؟

ازم پرسیدی، عشق مثل چی می‌مونه؟
گفتم، عشق مثل بارونه…
گاهی اونقدر محکم و بی‌رحمانه می‌باره، که واسه فرار کردن ازش، می‌خوای برگردی و از ادامه‌ی راه منصرف شی یا یک چتر تهیه می‌کنی و با احتیاط به راهت ادامه میدی…
اما، بعضی وقت‌ها هم، این بارون خیلی آروم و بی سر و صدا می‌باره‌، جوری که تازه تو نیمه‌های راه می‌فهمی خیس شدی و راه برگشت هم خیلی طولانیه…
عشق همیشه آدم رو غافلگیر می‌کنه
مثلِ بارون…

در برف و باران چتر و بارانی ندارم
اما خوشم چون درد پنهانی ندارم

باز به خیابان شهر، نم باران زده است

چتر و باران هست و من همراه را گم کرده ام

سرازیر شدم همراه باران
چترت شد در مقابلم
کنار بزن آن چتر کینه را
بنگر به دل باران زده ام

سر انجام
روزی خواهی بارید
بر دلتنگی هایم
مدتهاست چترم را بسته ام

ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽ‌ﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ

آسمان
باید ببارد
برای تب داری وطنم
اگرچه
چتری ندارم

کپشن عاشقانه در مورد چتر

کپشن عاشقانه در مورد چتر

چَتر را جا می گُذارَم زیرِ باران می رَوَم

راه را گُم کرده ام حالا شتابان می روم

خواستم باشی کنارم.. حیف… چون قسمت نشد

مثل مجنون چَشمِ گریان در بیابان می روم

باران می بارد
عشق چتر می گشاید
باران تگرگ دانه می بارد
عشق سقفی می شود
باران پاییز دانه می بارد
عشق بهار می شود
باران مرگ دانه می بارد
عشق زندگی می شود
باران باز می ایستد

بارون رو دوست نداشت

می گفت از خیس شدن لباسم متنفرم

از اون روز به بعد ، همیشه با خودم چتر می برم

شاید بارون گرفت

شاید دیدمش

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم،
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد!
اما، مادرم، در حالی که موهای
مراخشک می کرد گفت: امان از باران بی موقع

گاهی
چتر را باید دست باران داد
روی سر خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم

چشمانم ابری ست
همراهم
چتری خواهم داشت
به احتمالِ باران

یک چتر و دو نفر
آنکه عاشق تر
خیس تر

رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم ،باران بگیرد
من و بارون
و چتری که دستان گرمت را می طلبد

حس مشترکی زیر چترها داد می زند
دستهایم را محکم بگیر
باران
برف
کولاک
همه بهانه است
تا چند روزی
شانه به شانه ات قدم بزنم

کپشن غمگین در مورد چتر

کپشن غمگین در مورد چتر

شب یلدا نزدیک است
پائیزی که منتظرش بودید
دارد تمام میشود …
مگر قول نداده بودید در پائیزِ
امسال عاشقانه ای را رقم بزنید؟!
چه شد؟!
باز هم جرأت دوستت دارم گفتن را پیدا نکرده اید؟!
پائیز امسال که با تمامِ بی بارانی اش گذشت
اما بعید میدانم زمستان بی برف و باران باشد.
زیر یک چتر تنها

دردناک است
باران ببارد
خیس شوم
و بدانم تو
گرمای دستت مال من نیست
پای به پای دیگری راه میروی
زیر چتری که خودم به تو داده بودم

نزدیکت می شوم
بوی دریا می آید
دور که می شوم
صدای باران
بگو تکلیف ام با چشم هایت چیست
لنگر بیاندازم عاشقی کنم
یا چتر بردارم و دلبری کنم

سفید، سیاه، سرمه ای، خاکستری
با یک کیف قهوه ای؛
رنگ های نقش بسته روی این بوم کبود،
بعد از آن روز، بعد آن باران تلخ؛
می نشینم روی آن پله، کنار پنجره!
با خیالم می شمارم لحظه های تلخ را
می نگارم رنگ های چشم های عابران شهر را،
رنگ ها دیگر به آن صورت نبود،
جایگشت رنگ ها یک جور دیگر می نمود،
سیاه، قهوه ای، خاکستری
با یک چتر صورتی

می رفتم
آفتاب
گاه بود
گاه نبود
اما زمین خیس باران بود
لحظه ها می گفتند
در خور بهار نیست
برای بارانش
چتر به رخ بکشی
و درختی دیدم
به اصرار
به آدمها نفس می داد
اینجا تهران است
شهر دلتنگی ها

خیس شد نگاه شهر از ندیدنت ، بیا
می روم که چتر را
بی بهانه وا کنم

از یاد غم تو همه باران شده ام
بی چتر بیا
از دوری تو خسته و نالان شده ام
بی چتر بیا
شوریده و سرمست و دل انگیز بیا
بی چتر بیا
چون برق نگاهت زده بر ابر وجود
طوفان دلم غرق کند شهر وجود
بیتاب و خروشنده و سرگشته بیا
بی چتر بیا
ناگفته بیا

دلم باران می خواهد

و چتری خراب

و خیابانی که

هیچ گاه به خانه ی تو نرسد

بگذار هر چه نمی خواهند

بگوئیم

بگذار هر چه نمی خواهیم

بگویند

باران که بیاید

از دست چترها

کاری بر نمی آید

ما اتفاقی هستیم

که افتاده ایم

نه چتر با خود داشت

نه روزنامه

نه چمدان

عاشق اش شدم

از کجا باید می دانستم

مسافر است

متن راجب چتر

متن راجب چتر

باید به چشم هایم نگاه کنی

این شعرها

هرچقدر هم خوب باشند

نمی توانند دلتنگی ام را

بیان کنند

چترهای کاغذی

زیر باران

دوام نمی آورند

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند

قبلا رفته است

فقط می خواهد مطمئن شود

چیزی از او در تو جا نمانده

کمک کن چمدانش را ببندد

چترش را به او پس بده

لبخندش را

آوازهایش را

همینطور سایه اش را

که و بیگاه از پشت پنجره ات گذشته بود

به دست های تو

وقتی دگمه ی پیراهنم را می دوزند

یک سر سوزن شک ندارم

وقتی کمک می کنی بارانی ام را بپوشم.

دست های تو روی شانه هایم با منند

در خیابان های شهر رهایم نمی کنند

دست های تو وُ

چتری که برایم خریده ای

باران های وحشی زیادی را متمدن کرده اند

گاهی باید در خانه می ماندم و

به رویای رنگین کمان فکر می کردم

گاهی هم

به خیابان می زدم

چترم را باز می کردم

و به صدای باران

قبل از زمین خوردنش گوش می دادم


ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. الینا می گوید

    عالی بود

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.