متن درباره هوای ابری ؛ جملات کوتاه و بلند درمورد هوای ابری عاشقانه

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم ۶۰+ شعر و متن درباره هوای ابری،عاشقانه و دلنشین خدمت شما ارائه نماییم.

معمولا افراد درفصولی که هوا ابری است و باران رحمت خدا نازل می مشود به دلیل روح تازه ای که به طبیعت دمیده می شود؛

تصمیم می گیرند که در شبکه های اجتماعی مطلب را با مخاطبین خود به اشتراک بگذارند.

لذا برای اینکه این مطلب جذاب باشد و به دل مخاطبین بنشیند دنبال یک متن یا شعر زیبا و تاثیر گذار هستند.

اگر شما هم به همین دلیل اینجا هستید تا انتهای پست ما را دنبال کنید.

گلچینی از شعر و متن درباره هوای ابری را برای ما عزیزان جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد رضایت شما عزیزان قرار گیرد …. از همراهی شما سپاسگزاریم.

متن کوتاه و طولانی درباره هوای ابری و بارانی

متن درباره هوای ابری

هم در هوای ابری آبان دلم گرفت
هم در سکوت سردِ زمستان دلم گرفت

هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید
هرجا گرفت نم نمِ باران…دلم گرفت

با خنده گفتمش: به سلامت…سفر بخیر…
وقتی که رفت، از تو چه پنهان…دلم گرفت

بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود
از بس شلوغ بود خیـابان دلم گرفت

امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت
مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت…

مجید ترکابادی

و دخترت که ندارد خبر ز فرداهاش

چقدر بی تو شکسته درون انشاهاش

به روی سینه ی تنگش نشسته اندوهی

و درد می کند آقا همیشه هم پاهاش

کنار پنجره بی تو چقدر سنگین است

به انتظار، نشسته مگر شبی باباش

چه بغض های غریبی که در گلو مانده

چه حرف ها که نگفته در اوج رویاهاش

نشسته پای سماور دو استکان چایی

و سرد می شود اما دوباره چایی هاش

تویی همیشه کنارش چقدر دلگرم است

که نام توست برادر به پای امضاهاش

همیشه هست حواسش هوای ابری را

صدای چک چک باران صدای پایت کاش

گاهی هوای ابری دوست دارم

با این که خیلی خونه دلگیره

اما چشای تو نمی زاره

بغض تو هی دستام و می گیره

دیوار این خونه پر از درد

از پنجره چیزی نمی بینم

دریا دلش خونه تو می دونی

روزای خوبم خواب می بینم

باران که تو باشی
پنجر ه ها بوسه می زنند
به هوای ابری

ببین که دل من مثل هوای ابری تیره و تار است
برگرد که چشمم یکی اشک ویکی کاسه خون است
هر لحظه به یاد تو می افتم چشمم خیس است
بیا با هم باشیم ،که دنیای منو و تو گلستان است

هوای ابری دلم
خورشید پنهان از دیده ام
به رقص آمده غم دلم
دوباره از جهان عشق حسرت حاصلم
دیده تار گشت
زین عشق محنت حاصلم

هوای دلم ابریست…
نمی دانم…
شاید دلتنگ گریه شده باشم…
نمی گذارم سنگینی بغض مرا از نوشتن باز دارد…
می شکنم…
و ثمره ی این شکستن…
تولد قطره های کوچکیست که با سرسره بازیشان صورت خسته ام را نوازش می کنند.
دیگر ابری نیست

هر بار که نیستی

هوا ابری می شود

و

چیزی را که اسمان کم دارد

از چشمانم می گیرد

دلم امشب هوای ابر دارد
نمی بارد ،کمی هم صبر دارد

چرا با بخت ما بازی؟!که بی شک
قضا دستی به دست ِ جبر دارد

نمی آید به چنگم آن وحشی
پری چشم است و پای ِ ببر دارد

چرا او دَر نمی آید به کیشم
دلیلش آنکه کیش ِ گبر دارد

بگو سالار نیستی در هوایش
که پایانت نشان از قبر دارد

از غم من در و دیوار سخن میگوید
اشک از سینه ی تبدار سخن میکوید
چشمهایم همه آیینه ی این غم شده است
بی سخن گفتنم انگار سخن میگوید
آسمانم پر ابر است و هوای ابری
از همین قصه ی غمبار سخن میگوید
ساکتم من ولی از حال پریشان حتی
پاکت خالی سیگار سخن میگوید
دل آیینه شده تنگ برایت بی تو
باز از حسرت دیدار سخن میگوید
آشتی کن تو و برگرد کنارم زیبا
گوش کن این دل بیمار سخن میگوید

سالهاست که هوای دنیا ابریست وهمه ی ما در انتظار یک روز آفتابی ؛
پس کی طوفان فرج ابرهای انتظار را کنار خواهد زد؟
سالهاست که گرمای خورشید را روزهای سرد زمین حس نکرده اند
انگار مدتها گذشته و هنوز زمین در فصل زمستان درجا میزند
کی خواهی آمد ای بهار من؟

متن درباره هوای ابری عاشقانه

متن درباره هوای ابری عاشقانه

ای ابرهای دل گرفته چو من رها شوید
باریده بر این عاشق و از ابری جدا شوید
باریده بر این عاشق و قلبش را نفس دهید
باریده بر این عشق و به ریه هایش هوا شوید

هوا ابری شده چون دلش گرفته
میخواد گریه کنه اما چه جوری
هوا ابری شده چون میخواد بارون بباره
هوا رو خنک کنه
هوا ابری شده همچون سرد شده
با گرمای دستان هم مهربون باشیم
هوا ابری شده چون میخواد برف ببیاره
بریم تو خیابونا برف بازی کنیم
هوا ابری شده خورشید پیدا نیست
به خاطر این که میخواد گریه کنه

هوا…هوای ابریست…

دلم را میگویم…

سرم را که رو به آسمان میکنم..خوشحالم

زیرا..

آسمان هم با من هم درد است

امشب
هوا پس است
رعد و برقی است در من
دلیل این همه بارش بی گدار را فهمیدم
تُشَک من ابریست
هوای دل من هم

زیرِ نگاهِ ماه
محله ی نسترن ها
کنارِ باغِ خزان گرفته گذ شته ایی ؟
رویِ برگ های ریخته راه رفته ایی ؟
مرگِ سَبزه چه غم انگیز است
چه تلخ است ..
سَرو شاهدِ تاراجِ باغ باشد
هوایِ ابری قَدَم زده ایی ؟
کنارِ بِرکه ی خشک نشسته ایی ؟
مرگ آب چه درد آور است
چه دلگیر است …
آسمان
سیاه پوشِ ابر باشد

از شیروانی مژه هایش
روبه تمام بشر می چکم
در این هوای ابری زنی است
که از التهاب فقر
دامنش چین بر می دارد

این روز ها منجم شده ام!
در هوای ابری و تارِ آسمانم
پِیَت می گردم
کاش از آسمانم گذری کنی
کاش بیابم تو را

چشمها می سوزند
انگار که بیدار شده
شوق باریدن در هوای ابری دلم
یا که لبریز شده
کاسه سبر شقایق از نشستن به بالین تن تب دارم
ولی افسوس
مهربان دست تو نیست
تا نوازش کند از روی ترحم تن بی جانم
همچنان چشم به راه … همچنان گریانم
گیسوانم در باد
چشم هایم به افق
باد اشفته کند زلف مرا
قلب من بیتاب است

یادت باشد
هوای ابری و دل پر
منتظر تلنگرند
تا
بارانی بگیرد بی امان

متن درباره هوای ابری برای استوری

متن درباره هوای ابری برای استوری

چقدر این صدا برایم آشناست ! صدای هق هق گریه آسمان را می گویم ، صدای بارش باران را

بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام ؛ صدایی است که رنگ تنهایی دارد و بوی فراق و درد دوری

تنها باران است که گاهی در اوج تنهایی من ، در آن لحظه که هیچکس نیست ، با من از تو می گوید ولی درد من این است که دیریست باران نمی بارد

 

باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم ؟
نیک بنگر !
چه تفاوت دارد

باران از راه رسید و عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند و زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ولی ناگهان پاییز عشقم از راه رسید …
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست !

هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

باران که می آید حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
تپش های قلبم به شماره می افتد
دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد
دلم سخت می گیرد

صدای پایش آرام آرام به گوشم می رسد
چیک چیک گونه ام را بوسید
نم نم از گوشه چشمم چکید
باز هم خاطراتم زنده شد
من و تو به یاد باران یا شاید به یاد تو ، من و باران
فرقی نمی کند
چه در کنارم باشی چه در کنارش باشی
زیر باران یاد تو مرا خیس میکند

باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد

همچنـان منتـظرم
تـا قطره های بـاران
تـو را از آن بـالا در آغوشم رهـا کننـد
یا غـرق می شوم
یا رفیـق شبهای بـارانیت می مانـم

بـاران کمــی آهستــه تــر
اینجــا کســی در خـانـه نیسـت
مــن هستــم
و
تنهــایــی
و
دردی کــه نــامـش زنـدگیســت

وای باران باران

شیشه ی پنجره را باران شست

از دلِ من اما ,چه کسی نقشِ تورا خواهد شست

اینکه چقدر از آنروز ها گذشته
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم
یا اینکه هرکداممان کجای ِ دنیا افتاده ایم
اصلا مهم نیست.. !
باز باران که ببارد
هر وقت که میخواهد باشد
دلم هوایت را میکند …

باران که میبارد
باید یه آغوشی …
پنجره ی بازی …
بوی خاکی …
صدای تپش قلبی …
گره ی کور دست ها و پاهایی …
باید چیزی باشد
باران که میبارد …
باید کسی باشد

تو می گویی باران صدای پای اجابت است ؛
نیاز کن ! اما مسلک من ، مسلک درویشان است !
چه دارند که از هر حیث بی نیازند ؟!
آن نیازی که تو را بی نیاز می کند !
اما من در اوج بی نیازی ، به تو نیاز پیدا کردم !
پس ببار باران . . . !

من غرورم را مدیون بارانم
هنوز باران را سپاس که پنهان کرد اشک هایم را
باران را سپاس که آبرویم را خرید
تا نفهمند آدم ها که من از تنهایی نیست که قدم می زنم
من زیر باران رفتم تا که آسوده خاطر ببارم بی آنکه بترسم از نگاه کسی
به سلامتی باران که حفظ کرد غرورم را…

تـــو
این روزهــا
برایـم حکم باران را داری..
درست وســط کـویـر،
همون قدر زندگی بخش

متن درباره هوای ابری برای کپشن

متن درباره هوای ابری برای کپشن

آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد !

چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابریست

شب غیر هلاک جان بیداران نیست
گلبانگ سپیده بر سپیداران نیست
در این همه ابر قطره ای باران نیست
از هیچ طرف صدایی از یاران نیست

ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار

حالا رفته ای
و من شبیه تکه ابری تنها شده‌ ام
نمی‌ بارم
آرام آرام
دق می‌ کنم

که هستی؟
که به باران ‌می گویی بیا
ابر می بارد
به عشق می گویی بیا
پاییز ‌می رسد
به شب می گویی بیا

امشب
هوا پس است
رعد و برقی است در من
دلیل این همه بارش بی گدار را فهمیدم
تُشَک من ابریست
هوای دل من هم

خوب هم که باشی
سوسوی چراغ های شهر
در هوای ابری غروب دلتنگت می کنند
خورشیدِ رفته
و ماهِ نیامده
دلتنگت می کنند

اگر باد نبود
آسمانم را سراسر ابر نمی‌ گرفت
و من
این همه دلتنگ نمی‌ شدم ابر آلود

عاشق که می‌ شوی
قشنگ می‌ شوی
قشنگ مثل وقتی که باد بگیرد و
ابر برگردد
باران شود
و من چترِ تو باشم
عاشق که می‌ شوی
تو
خیلی قشنگ می‌ شوی

ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ساقی بیا که وقت می‌ ارغوانی است
در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است
ساقی بیا و جام می‌ مشکبو بیار
این دم که باد صبح به عنبر فشانی است

هوا
هوای ابریست
دلم را می گویم
سرم را که رو به آسمان میکنم
خوشحالم
زیرا
آسمان هم با من هم درد است

تو نیستی
اما
وقتی به تو فکر می‌ کنم
دریا نزدیک‌ تر می‌ آید
ابرهای سیاه دور می‌ شوند
و باران
هر وقت بگویم می‌ بارد

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی‌برگی، روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامه‌اش شولای عریانی‌ست
ور جز اینش جامه‌ای باید
بافته بس شعله زر تارِ پودش باد

زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا

متن راجب هوای ابری

متن راجب هوای ابری

تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
دریا نزدیک‌تر می‌آید
ابرهای سیاه دور می‌شوند
و باران
هر وقت بگویم می‌بارد

عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط می‌دهد مرا به تو…
همچنان که باد…
ابر را به کوه

حالم خوب است

هنوز خواب می بینم ابری می آید

و مرا

تا سرآغازِ روییدن

بدرقه می کند

بیشتر بخوانید >> متن درباره حال خوب

دلم گرفته

روی دست خودم مانده ام

شبیه ابری شده ام

که به شاخه ی درختی گیر کرده است

و با این حال

چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی

تنها میراث بر جای مانده ات

همین بغضی ست

که از تو

در من

به یادگار مانده است

به خاطر ابرها تو را گفتم

به خاطر درختِ دریا تو را گفتم

برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار

برای سنگریزه های صدا

برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود

و آسمانش را رنگ می دهد خواب

دست من اگر بود

زمین آبادی داشتیم

خانه ی کوچکی

باغچه ی مملو ریحانی

اطلسی های خوش رنگی

اتاقی با پرده های آبی گلدار

و تخت دو نفره ای کنار پنجره

رو به روی درخت سیب

کنار قیل و قال گنجشک های عزیز

و هر صبح ابری

گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم

باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست

باران که شدی پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.