متن در مورد سکوت ؛ جملات سنگین درباره سکوت برای کپشن و استوری
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعدادی متن در مورد سکوت با مضامین عاشقانه ، غمگین و تلخ و … خدمت شما ارائه نماییم
اگر به هر دلیل می خواهید که مطلبی با موضوع سکوت برای شخصی ارسال کنید یا در صفحه شخصی خودتان محتوایی منتشر کنید
چنانچه دنبال متن زیبا و سنگین در عین حال تاثیر گذار هستید ما را تا انتهای این پست دنبال کنید
تعداد زیادی متن در مورد سکوت کوتاه و طولانی برای شما جمع آوری کرده ایم
امیدواریم که مورد استقبال شما قرار گیرد
از همراهی شما سپاسگزاریم
متن در مورد سکوت ؛ جملات سنگین درباره سکوت برای کپشن و استوری
حرفهای خود را بیهوده
تلف کسانی نکنید که …
سزاوار سکوتتان هستند
گاهی قدرتمندترین حرفی
که میتوانید بزنید این است
که اصلا” چیزی نگویید …
گاهی لحظه های سکوت
پُر هیاهو ترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنچه می خواهیم بگوییم
ولی نمی توانی
باور کن
من با دلم
به توافق رسیده ام
دیگر
دل نخواهم بست
به دلبستگیهای معلق
وقتی خدا هم
با احساسم
بازی میکند
لحظه لحظه سکوت
از تنم بالا میرود
و بغض بغض
در من ذوب میشود
من زخمهای پاییزی به تن دارم
که برگهایش دائم
در من خش خش میکند
چه تماشای غریبیست
غروب تنهاییم
چه دلداده رفیقی
که از این همه خاکستر
گردو غبار هم راه نینداخته…
سکـــــوتــــــــــ…
زیبــــاتــریـن حـــــرفی اســت کـه بـرای دیــــدن و نــدیــــدن،
خــــواستــن و نــخــــواستن، بـــــودن و نبـــــودن ،
گفتـــنی تــریــن واژه بـــرای نــا گفــتـنـی تــرین لحــظـه هــا
و آســـان تـــرین کلــمه بــرای سخـــت تـــریـن جمـــلـه هـــاست …
آهم را زندگی
دردم را مرور
فریادم را سکوت میکنم…
شاید سکوت
تنها شکنجه ای باشد
که انسان ها برای خود
صادر می کنند
گاهی سکوت یعنی : کلی حرف…
آرام, بی صدا, بی چراغ…
همیشه سکوت نشانه رضایت نیست !
زنی که به سکوت می رسد کم توقع نیست.
نمونه نیست. قانع نیست.
به این نتیجه رسیده که حرف زدنش مساویست با قضاوت یا هیاهو ….
هیچ گاه از سکوت ادامه دار یک زن خوشحال نباشید.
زن ساکت،
یا مرده ای است در درون یا آتشی است زیر خاکستر…
ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﻡ
ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ
ﻭﺟﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﮑﻔﺖ،
ﻭﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺳﮑوت بسیارى ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻨﯿﻢ …
متن در مورد سکوت عشق
من هر چه بیشتر حرفهای این آدمها را می شنوم
بیشتر به سکوت خودم می رسم
حرف زدن بی خود ترین کار دنیاست
گاهی سکوت می کنی
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار
اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه
غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه
و این یعنی همون حس تنهایی…!
تو که نمی دانی
چه عذابی میکشد
سکوتی که عاشق است
درب را ببندید به جهان
معاف دارید مرا
از پایکوبی های عاطل و باطل
تنهایی لحظه های من است
سکوت محبوب من
مرا فرا گیرید
دارم سکوت گوش می دهم
بیـن مــرگ و زنــدگے جایےست
کھ من سالـہـا بھ آن پنـاھ آوردھ ام
سکـــــــــــوت…
سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی
که جز خستگی چیزی برایت ندارد…
آنقدر خسته…
که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که
نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند…
و گاهی در حسرت لحظه ها…
آنقدر آه می کشی و بغض می کنی
تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده…
خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند
و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری…!
و همچنان خسته و دردمند
از روزهای خوبی که با یک دنیا امید…
رسیدنش را به انتظار می کشیدی… میدانی!
گاهی فقط باید چشم دوخت ب نگاه و مهربانی “خداوندی”
که خوب میداند
حال دلت اصلا خوب نیست…
غروب که مى شود
مگر مى شود
بى خیال سکوت این در و پنجره ها شد
چیزهایى که ندارى را به رخت مى کشند
لعنتى ها
گُفت مَن به آرامِشت حَسودیم میشه!
آدم ها همیشه زود قِضاوت میکنن!
فکر میکنَن اگه یه آدم کَم حَرف باشه دلیلش بی خیال بودنشِ ، آرامششِ!
میدونم تنها دلیلِ این حَرف این بود که دلیلِ سکوتمُ بدونه…
مثلِ همیشه فقط نگاه کردمُ لبخند زَدم
نمیشد بگم پُشتِ نگاهای مَن ، پُشتِ خَنده هام
کُلی حرفِ که تَلبار میشه تو دلَم
نشد بگم وقتی قَدم میزنم دارم تمومِ حرفامُ تو دلَم مُرور میکنم ، دارم همه دردامُ بیان میکنم اما بَرام قُدرتی نمیمونه که از دَهنم خارجِشون کنم!
من به حَرف زدن تو دلَم عادت کردم؛
عادت کَردم تو دلَم دردامُ مُرور کنمُ آخرش یه روز کم بیارمُ چِشام توی اَشک غَرق شه و از شِدتِ گریه دِل بزنم!
میخوام بِگم از سکوتم نگذر…
وقتی دارم لبامُ میجو اَم…
وقتی دارم قَدم میزنمُ به هر سَمتی نگاه میکنم جُز صورتِت که مَبادا از چِشام بفهمی غَمگینم…
وقتی یهو روزی چَند بار آب خُنک میخورم که چِشام سَرد شَن و نَبارَن…
وقتی بِخاطرِ بغضِ پنهونِ گلوم جوابِ حرفاتُ با مَکث و ولمِ پایین جواب میدم،
نگذر از سکوتم…
وقتی طولانی مُدت سکوت کنی و کسی اَم به حَرفت نیاره سَرد میشی از آدما…
منو به حرف بیار ،
نزار اونروز بیاد که به سکوت عادَت کنم و دیگه برام مُهم نباشه به حَرفَم بیاری یا نه…!
درون سینه ام سکوتى است
که غمگین ترین حرف جهان است
ودرون هر آوازش
زمستانى ست
که باران سنگ مى شود و
به دلم مى پاشد
هم از سکوت گریزان هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟چنین چرا بیزار؟
با من حرف بزن
دنیا این همه کلمه را میخواهد چکار!؟
ما برای سکوت نیامده ایم
آمده ایم ببینیم ، بشنویم ، حرف بزنیم
بخندیم ، گریه کنیم
گاهی ادا در بیاوریم!
آمده ایم برای زندگی
نه برای سکوتی افسرده وار
که مرگ را برایمان به ارمغان بیاورد!!
متن در مورد سکوت تلخ
گاهی باید از دیگران فاصله بگیری
اگر اهمیت دادند
ارزشت را خواهی فهمید
و اگر اهمیتی ندادند
خواهی فهمید کجا ایستاده ای…!
سخت است حرفت را نفهمند …
سختتر این است که
حرفت را اشتباهی بفهمند…
حالا میفهمم که خدا
چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که
نفهمیدهاند هیچ ،
اشتباهی هم فهمیدهاند…
گاهی اوقات خسته میشی از قوی بودن
دلت میخواد یک استعفا نامه بلند بنویسی از قوی بودن!
بعد هم وسایلتو جمع کنی و خسته دور شی از تمام ادمهایی که مجبورت میکنن به قوی بودن
قوی بودن بد نیستا!! نه!
فقط ادمه دیگه خسته میشه!
دلت میخواد بری یجای دورِ دور
جایی که اگه پرسیدن قویی یا ضعیف؟
بگی ضعیفِ ضعیف
یکی زیر بال و پرمو بگیره و جای من قوی باشه و من زیر چترش خوب استراحت کنم
استراحتی قدِ ی عمر
قد تمام خستگیام
قدِ تمام قوی بودنم…
خدایـــــا
اجازه هست ناصبوری کنم؟
به بزرگیت قسم از صبوری خسته ام…
از فریادهایی که در گلویم خفه ماند و میماند…
از اشک هایی که شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستی
و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را
در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی
آرزوی پــــــرواز دارم همیـن
متن در مورد سکوت تلخ
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند
دوری کنی …
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحتاندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
راه احساست را گم نکن
بالهایت را باز کن و پرواز به هر آنجا که دوست داری
به هیچ چیز نیاندیش جز آنجا که میخواهی بروی
بی هراس از ناراحتی دیگران خودت را شاد کن …
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار به آرامی بمیری …
من عاشق بد اقبال،
نه میتوانم به سویت آیم
نه میتوانم به خویشتن
بازگردم…
قلبم،بر من عصیان کرده است
دلم برای تو تنگ است
و این را نمیتوانم بگویم؛
مثل باد که از پشتِ پنجرهات میگذرد
و یا درختها که خاموشاند
سرنوشتِ عشق
گاهی سکوت است…
کم کم…یاد میگیری…
برای هیچ چیز اصرار نکنی…
شدنی ، میشه…
موندنی ، می مونه…
اومدنی ، میاد…
و رفتنی هم ، میره…
توکه نیستی
احساس کودکی را دارم که موقع یارکِشی هیچکس برای بازی انتخابش نکرده..!
همانقدر مظلوم
همانقدرتنها…
همانقدر بیچاره..!
متن در مورد سکوت و تنهایی
تمام سکوت هایم را گفته ام …
اما گوشی برای شنیدن نبوده …
سکوت را باید با گوش دل شنید …
مهر ماه باران خورده و
شبنم شاخه ی شب بو و
پیچش پیچک اطلسی و
سی و سه سالگی و من
سی و سه سالگی و شمع های سفید
پاپیون های صورتی و
نرگس های هلندی…
بیست و سه روز که از مهر بگذرد…سی سه سالگی ام آغاز می شود….
بگذریم … تولدم مبارک …
پ.ن: بگذریم… گذشتم اما آدم رکی نیستم اما اگه نگم رو دلم سنگینی میکنه این دلخوری …دلخورم از دوستام مخصوصا
ای کاش فراموش شدگان ،فراموشکاران را فراموش کنند …
واقعا کاش منم میتونستم قید خیلی ها رو بزنم قید اونایی که ...فراموشم کردن …
تولد هرسال، که هرسال غم انگیزتر از سال قبل میشه بهانه ای برای اینکه سالی یکبار یادت بیاد اون دوستانی که ادعای دوستی دارن ادعای دلتنگی دارن فقط سر زبونشونه نه در عمق وجودشون ….چقدر این جمله که میگه اگر برای کسی مهم باشی اون همیشه راهی برای وقت گذراندن با تو پیدا خواهد کرد نه بهانه ای برای فرار ونه دروغی برای توجیه...من تا جایی که تونستم وقت پیدا کردم برای دوستام اما….
آقای آلبرکامو می گوید : رنج تنهاست !
می گوید : در مرحله ی خاصی از مواجهه با رنج ، انسان تنهایی را انتخاب میکند ، چرا که متوجه میشود هر حضوری ، تنها رنج را مضاعف میکند ، آنگاه درک پریشانیِ درونت برای ناظر بیرونی ناممکن میشود و آنوقت تو تنها یک انتخاب داری : سکوت …. سکوتی ویرانگر….
در میان تمام نداشته هایم…
حرف تو که می شود…
تب درد آلودی…
در گوشه کنار زندگیم می جوشد…
و هیچکس نپرسید
با تو چه کرده اند که اینگونه
در خلسه ای از سکوت فرو رفته ای
راهی ندارم کوچه ام بن بست است…
ناله های تنهاییم نغمه های این شهر است…
کوله بارم بسته…
من سفر خواهم رفت سوی بی تابی اب …
من ز دست خواهم رفت…
نازنین بی تاب …
راه من بس دور است…
راه بی راهه ی من…
سرزمینش گور است …
من ز دست خواهم رفت …
سرنوشت این گونه است…
پنهان شدم در پشت یک لبخند اجباری…
هرگز نمی بیند نگاهی اشک ماهی را…
دلخور میشویم…
و حتی یکبار به زبان نمیآوریم…
تغییر میکنیم..
کم میخندیم…
کوتاه حرف میزنیم…
بی توجهی میکنیم…
نمیدانند این کوتاه گفتن ها و اخم کردن ها…
نتیجهی همان نگفتن هاست!
در نتیجه سرد میشوند، ترکمان میکنند، فکر میکنند دوستشان نداریم…
ما میمانیم و یک عالمه دلخوری و غم…
ما میمانیم و دنیایی از سوال و تعجب…
ما می مانیم و احساساتی که به مرز دیوانگی رسیده…
عاشقی بد حالیه …
بد حالی…
اما بدتر از اون میدونی چیه …
اینکه عاشق باشی و سکوت کنی…
اینکه عشقت فقط تو ذهن تو باشه …
بدتر اینکه …اونی که تو عاشقش شدی هزارتا عاشق دیگه هم داشته باشه…
بدتر این که تو با عشقت زندگی می کنی وقتی نداریش…
بدحالیه عاشقی بدون حضور معشوق…
بد حالیه لیلی باشی و مجنون را حتی از نزدیک ندیده باشی و دستای مردونش را لمس نکرده باشی …
بدحالیه…پنجره را باز کن
بشنو خدا صدایت میزند،
خنده کن که خدا لبخند بنده اش را دوست دارد،
این عین شکرگزاری است؛
شاد باش که او شادیت را میخواهد،
این همان عشق است!
عشق به هستی؛
عشق به زندگی؛
عشق به خدا…
عشق یعنی خدا…
مدتهاست که دیگر شب نیست !!
همان ادامه روز است …
کمی تاریکتر ، ساکت تر و بی نهایت غمگین تر …
گاهی دلم می خواهد
دست خودم را بگیرم
با خودم ببرم یک جای دور؛
خیلی دوور
روی آن ابر سیاه
به وسعت من می بارد و تمام هم نمی شود
هنوز هم چقدر دلش پُر است
بِبَرم روی آن کوه بلند
تابستان به تابستان برفش آب نمی شود
مثل پدر مثل اندوه
پشتِ سرم ایستاده است و
کم نمی آورد
اصلا دلم می خواهد دست دلم را بگیرم
ببرم یک علفزار
پر از علف های خوبِ تازه ی مرغوب
که کسی مرا نمی شناسد
و یک دل ِ سیر بچرم –
تو به من می خندی اما
من دلم می خواهد
ازین حجم خسته ی دیوار بگریزم
گاهی دلم چقدر برای دلم می سوز
کنار پنجره
به یکی در آن دورهای خیلی دور
دست تکان می دهد
کسی چه می داند
آن یکی در آن دورهای خیلی دور
می آید
یا هزارسالی می شود رفته!
چه قاب غم انگیزی
آسمان می غرد
یک سکوت هایی هست
که ادم را خفه می کند
از ته دل میسوزی و دم نمی نزنی
و این غمگین ترین حرف دنیاست
──────── • ✤ • ────────
وقتی زنی دیوانه وار باتو بحث میکنه خوشحال باش
چون سکوت زن نشانه پایان توست
──────── • ✤ • ────────
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان “تنهایی” است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است
──────── • ✤ • ────────
در سینه ، کویر لوت باقی مانده
دل ، لانه عنکبوت باقی مانده
من شاعر کوچه های غربت هستم
از من دو سه خط سکوت باقی مانده
──────── • ✤ • ────────
دیگه توی دنیا به چی اعتماده
کسی که براش مردی دوست نداره
منو بغض و بارون ، سکوت خیابون
دوباره شکستم چه ساده چه آسون
──────── • ✤ • ────────
سکوت بی بهانه ترین صدای مهر است
و من سکوت می کنم تا بگویم
دوستت دارم
──────── • ✤ • ────────
دلم یک آلزایمر کوچک می خواهد
آنقدر که یادم نرود به نفعم است که
به چند زبان دنیا سکوت کنم
──────── • ✤ • ────────
سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاند
وقتی به نبودنت فکر میکنم می سوزم
به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم
──────── • ✤ • ────────
صدایت می زنم ، سکوت می شنوم
نگاهت می کنم ، چشم می بندی
چه شد که دستهایمان اینگونه با فاصله ها انس گرفت؟
چه شد که این گونه گمت کردم ، گم شدم
چه شد که گم شدیم؟
──────── • ✤ • ────────
در سکوت مبهم عشقی بزرگ
تو طنین آرزوهای منی
──────── • ✤ • ────────
گاهی لحظه های سکوت
پر هیاهو ترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنچه می خواهیم
بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم
──────── • ✤ • ────────
سکوت می کنم عزیز
دقیقه ای ساعتی حتی روزها
می ایستم این ساعت همین لحظه همین جا
به احترام مرگ تمام احساسم
──────── • ✤ • ────────
خسته شدم از توالی زندگی ام
از این همه ماست مالی زندگی ام
انگار فقط سکوت دوخته اند
بر روی نوار خالی زندگی ام
──────── • ✤ • ────────
یادت هست نازنین؟
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود
و من سکوت کردم
دیدی جاده جایی نرفت
آن که رفت ، تو بودی
──────── • ✤ • ────────
گاهی سکوت می آموزد بودن همیشه در فریاد نیست
اسطوره شدن یعنی در عین دور بمانی
یعنی باشی یا نباشی دوستت داشته باشند و دلتنگت شوند
──────── • ✤ • ────────
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم
──────── • ✤ • ────────
سکوت عاشق در برابر جفای معشوق
فقط بخاطر حرمت عشق است
──────── • ✤ • ────────
زندگی چیزی نیست جز هیاهویی مبهم بین دو سکوت
غیر قابل درک! سکوت قبل از تولد و سکوت پس از مرگ
──────── • ✤ • ────────
سکوت آدمیزاد بوی دلخوری میده
و پرحرفیش بوی دلتنگی
──────── • ✤ • ────────
هیچ وقت برای فهمیده شدن فریاد نزن
آنکه شما را بفهمد صدای سکوتتان را بهتر می شنود
──────── • ✤ • ────────
سکوت همیشه به معنای رضایت نیست
گاهی یعنی خسته ام از اینکه
مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند توضیح دهم