یادم می آید پارسال که می خواستیم به کلاردشت برویم، سه روز در راه بودیم. در راه کوه ها ودرخت هایی را می دیدم که واقعا زیبا بودند آن قدر که تابحال زیبایی آن ها از یادم نرفته است.در این سفر ما با خانواده دایی ام که بسیار باهم صمیمی هستیم در راه بودیم. من در پیچ و خم جاده های سرسبز شمال،جاده هایی که از دل جنگل های بزرگ می گذشت با شوق و ذوق نشسته بودم و به زیبایی اطراف نگاه میکردم ،هیچ هم احساس خستگی نمی کردم.

انشا خاطره نویسی پایه ۱۲

در نزدیکی های کلاردشت جایی که جاده از دو سمت به دامنه های سبز و پرگل می رسید ایستادیم تا سرمای عصر آن روز تابستانی را با بلال های داغ شمالی گرما بخشیم و یادم هست که این بلال ها بیشترا ز تمام بلال هایی که تا آن روز خورده بودم چسبید. بعد از استراحت یکی دو ساعته مان به سمت کلار دشت راه افتادیم و شب را در ویلایی که شرکت گازدر اختیار دایی ام قرار داده بود گذراندیم. شب بسیار سردی بود وصبح که داشتم از لای پنجره بیرون را تماشا می کردم،دیدم همه جا مه غلیظی پوشانده است.خیسی سبزه های حیاط و نم نم و بوی دود آن روز لذتی داشت که هنوز هم وقتی به یادش می افتم احساسش میکنم.

انشا خاطره نویسی روز برفی 

فردا وپس فردای آن روز ما به جاهای مختلف کلاردشت مثل عباس آباد،نمک آب رود و رود بارک رفتیم .در آن سه روزی که ما در آن ویلا بودیم دوستان و همبازی های خوبی پیدا کرده بودم که یا همسایه ها بودند و یا مثل ما مسافرو..ما آن قدر با هم دوست شدیم که ترک کردنشان بعد از سه روز برایم خاطره ی بدی میان آن همه خاطره های خوب این سفر شمال هست و خواهد بود.

انشا با موضوع خاطره نویسی

انشا خاطره نویسی (۸)


انشا خاطره نویسی -شماره ۹

موضوع انشا : خاطره عید پارسال – سفر پر فراز و نشیب به قشم

زبان انشا – ساده و صمیمانه 

مقدمه :

موضوع انشای این هفته ما خاطره و خاطره نویسی است و من من هم هرچی باخودم فکر کردم نتونستم خاطره ای جالب تراز خاطره سفرمون در نوروز پارسال پیدا کنم. پس با نام خدا انشای خودم را در مورد سفر نوروزی به کیش و قشم آغاز میکنم.

متن انشا :