۳۵ عکس استوری و متن شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد (ع) با کیفیت عالی و سایز مناسب
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی عکس استوری شهادت امام سجاد (ع) همراه متن های زیبا خدمت شما ارائه نماییم
چنانچه قصد دارید به مناسبت شهادت فرزند مظلوم امام حسین (ع) امام سجاد (ع) مطلبی را در فضای مجازی منتشر نمایید پیشنهاد می کنیم تا انتها با ما همراه باشید
در ادامه مجموعه ای از تصاویر و عکس نوشته های با کیفیت همراه اشعار و متن های زیبا برای شما آماده و جمع آوری کرده ایم
۳۵ عکس استوری و متن شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد (ع) با کیفیت عالی و سایز مناسب
من جگر گوشه شیر خدایم
که جگر پاره از زهرِ جفایم
داغدار لاله های کربلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
تا که پیغام خون به کوفه بردم
بارها زنده گردیده و مردم
من شهید زنده دشت بلایم
یادگار مکه، فرزند مِنایم
در شام عزایت ، زهرا شده گریان
عالم شده امشب ، در سوگ تو نالان
باشد که روم من ، در شام عزایت
مرثیه بخوانم ، جانم به فدایت
از غربت تو اشک دمادم داریم
دائم به لب پنجره شبنم داریم
این درد دل ماست ، خودت می دانی
در خاک مدینه یک حرم کم داریم
چشـمان نجیب عشق بی تاب شده
هم ناله ی اشک های مهتاب شده
ای حسرت دیدن تو در سینه ما
از غربت تو دل زمین آب شده
یک عمر چشمان تو را باران نوشتند
در باغ سرخ لاله ات طوفان نوشتند
در کوچه و بازار شهر غصّه و غم
بند دلت را واژه عطشان نوشتند
از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانه افتاده عبایش افتاد
وای از ریش سپیدش که حنایی شده بود
ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود
دم مغرب افق شهر مدینه اما
جهت قبله او کرب و بلایی شده بود
این هم از ماهیت نفس نفیس خاک است
سر آقا به روی دامن خیس خاک است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاک سجاده و سجاد انیس خاک است
گاه آهسته فقط وای برادر میخواند
لب تشنه «قُتلوا» بود که از بَر میخواند
اشک می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین
تا دم مرگ فقط روضه حنجر میخواند
در و دیوار عالم روضه مجسم بود
سجاده اش محراب هر دو عالم بود
ازچه نگرید مسافر نینوا و کوفه و شام
وقتی که عالم بر دیده یعقوب مبهم بود
به سر افتاده ست سودای صحیفه
به دل برپاست غوغای صحیفه
نمی یابم راه رستگاری
مگر باشم دانای صحیفه
بگذار پیِ بهشتِ شدّاد شوند
از غصّه ی شیعیان کمی شاد شوند
یک روز رسد قبیله ی آلِ سعود
مبهوتِ نمایِ صحنِ سجّاد شوند
سجاد را که ذات خدا مدح گفته است
مانند اوکریم کجا کس شنفته است
جز لا لا اله که گوید خدا یکیست
در عمر خویش به هیچ کس لا نگفته است
مستیم و کنار جاده باز افتادیم
از نور ولایت علی، آبادیم
نوکر که خودش برو بیایی دارد
ما خاک قدوم حضرت سجادیم
پیشانى آفتاب دارى، آرى
در دیده ى جان گلاب دارى، آرى
گل نغمه ى نور، از کلامت جارى است
سجادى و عشق ناب دارى، آرى
مهر قبولی دعا میگیرم امشب
بال و پر پرواز را میگیرم امشب
عالم به دستان علی بن الحسین است
اذن بقیع و کربلا میگیرم امشب
زین العباد ای امام عزادار
با اشک تو کربلا مانده بیدار
یاد شهیدان دشت بلایی
هر جا همیشه به کوچه به بازار
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
ای طبیبی که ز تب سر به قدم سوختهای
از بد حادثه هم ساخته، هم سوختهای
نور عشقی و برافروختهای در شب شام
روح عدلی و به زنجیر ستم سوختهای
چهارمین حجّتی و حافظ خون شهدا
ز تب داغ تو سر تا به قدم سوختهای
دلم هر دم به شادی دست ردّ زد
جفا بر جسم و جانم بی عدد زد
خودم دیدم از آن خیمه که دشمن
به صحنِ سینه بابا لگد زد
قد قامتِ تو، کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
سجّاد ! پس از غروب آن ظهر غریب
سجاده تو پیام عاشورا بود
تو را سجاده داران میشناسند
تو را سجده گزاران میشناسند
تو سجادی تو سجاده نشینی
تو در زهد و ورع تنهاترینی
نالههای آتشین دارد مدینه
داغ زینالعابدین دارد مدینه
مانده بر لب نغمههای دلنشینش
پاره پاره گشته قلب نازنینش
آن روز که شهر، از تو پُر غوغا بود
در خشم تو هیبت علی پیدا بود
آن خطبه پُر شور تو در کوفه و شام
فریادِ بلند و سرخِ عاشورا بود
زهر نوشید، و تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جلگهی لبهایش و با خشکی لب
روضه میخواند به یاد لب خشک پدرش
امشب اشک های داغ روی گونههایم
در کنار تپشهای ملتهب قلبم
نظارهگر پر کشیدن سجده دارترین عنصر هستی است
ای امام زمزمههای عاشقانه شب، سفرت پرباران
آنکه عمری به دعا غنچه لب وا میکرد
گریه بر غربت و مظلومی بابا میکرد
آنچه در معرکه کرب بلا رخ میداد
شاهدی بود که از خیمه تماشا میکرد
مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
ور نه او هم به بر فاطمه ماوا میکرد
بیمار غیر شربت اشک روان نداشت
بودش هزار درد و توان بیان نداشت
دانی چرا ز آل پیمبر کشید دست
نقشی دگر به کار ستم آسمان نداشت
تنها زمین نداشت به سر دست از فلک
پایی به عزم پیشنهادن، زمان نداشت
یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت
تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت
از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود
میخواست بگذرد ز سر جان، توان نداشت
یک آسمان ستاره به ماه رخش ز اشک
میرفت، یک ستاره به هفت آسمان نداشت
در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود
میبرد و غیر قامت زینب کمان نداشت
من بر این ماه که بر نیزه نشسته، پسرم
پاره پاره شده همچون لب بابا جگرم
من جگر پاره آن بزم شرابم والله
خیزران رنگ گرفت از لب زخم پدرم
اینکه آتش به سرم ریخته شد دردی نیست
عکس رخساره نیلی است در این چشم ترم
لرزه بر پیکرش افتاد کنیزش خواندند
من خجالت زده از خواهر نیکو سیُرم
خارجی و پسر خارجیان گفت به من
آنکه با زخم زبان کرده چنین خونجگرم
خواهر کوچک من گوشه ی ویران جان داد
هر سحر یاد همان غربت وقت سحرم
شبهای غربت تو گذشت و سحر نداشت
حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت
در حیـرتم کـه سلسله آهنین مگـر
جایی ز زخم گردن تو خوبتر نداشت
زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت
دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تنهایشان به روی زمین بود، سر نداشت
سنگت زدند بـر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت
هجـده سـر بریـده برایت گریستند
آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت
سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت
حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه
چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت
مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان
جز گوشه خرابه مکانی دگر نداشت
سوز شما به سینه«میثم» اگر نبود
اینقدر نخل سوخته او ثمر نداشت
دل سودا زده ام ناله و فریاد کند
هر زمان یاد غم سید سجاد کند
بى گمان اشک به رخساره بریزد از چشم
هر که یادى ز گرفتارى آن راد کند
بود در تاب تب و بسته به زنجیر ستم
آن که خلقى ز کرم از الم آزاد کند
به جز از شمر ستمگر نشنیدم دگرى
با تن خسته کسى این همه بیداد کند
تن تب دار و اسیرى و غم کوفه و شام
واى اگر شِکوه این قوم بر اجداد کند
خون ببارد ز غم مرگ پدر در همه عمر
چون که از واقعه کرب و بلا یاد کند
غیر زینب که بد آن قافله را قافله دار
کس نبودى که بر آن غمزده امداد کند
نتوان ماتم سجاد نوشتن “خسرو”
دل اگر سنگ بود ناله و فریاد کند
ای داغدارِ آینه کربلا سلام
معنایِ صبر و داغ و سجود و دعا سلام
سجاد ، ای صحیفۀ تو مصحف شهود
سجاده ی گشوده به سمت خدا سلام
ای نورِ صادر از صدفِ پنج تَن ، درود
ای وارث حقیقت آل عبا ، سلام
جان داده با تمام شهیدان حسین را
سجّاد ، ای شهادت بیانتها ، سلام
باید که از زندان غم ها پر بگیرم
یک بار دیگر روضه را از سر بگیرم
وقتی گرفتارم خواهرها چگونه
راه فراری از دل لشکر بگیرم؟
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد
آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد
سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد