در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی عکس استوری ایام فاطمیه ویژه ایام شهادت حضرت زهرا (س) خدمت شما ارائه نماییم
چنانچه به دنبال تصاویری زیبا برای استوری یا پست در شبکه های اجتماعی با موضوع فاطمیه می گردید تا انتهای ایان پست با ما همراه شوید
در ادامه مجموعه ای متنوع از تعدادی عکس استوری ایام فاطمیه با بهترین کیفیت را آماده و منشتر کرده ایم
عکس استوری ایام فاطمیه و عکس نوشته های زیبا فاطمیه
مرو مادر دلم طاقت نداره
دلم بعد از تو خیلی بی قراره
مگه بابام علی شب های بی تو
سرم رو روی زانوهاش بذاره
ای تو مهر آب فاطمه
اسوه حجاب فاطمه
یاس پرپر علی بمان
سایه سر علی بمان
قوت دل علی نرو
از مقابل علی نرو
یا علی خرابم از غمت
سوختم کبابم از غمت
زخم کهنه را نمک زدند
همسر تو را کتک زدند
ای بتول پاک السلام قلب چاک چاک السلام
حاصل جوانی علی ماه ارغوانی علی
لحظه ای درنگ کن بمان وقت ناتوانی علی
بی تو سر بلند می کنند دشمنان جانی علی
بی تو سجده می کند به خاک روح آسمانی علی
حضرت فاطمه ( س ) :
خداوند امر به معروف را برای اصلاح مردم قرار داد
شهادت زهرای ازهر، فاطمه ی اطهر تسلیت باد
در حریم فاطمیه مرغ دل پر می زند
ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
الا طلیعه کوثر سفر بس است بیا
غروب غربت مادر سفر بس است بیا
بیا که چشم به راهت نشسته خاک بقیع
به جان فاطمه دیگر سفر بس است بیا
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
ملک وجود فلسفه دیگری نداشت
دیدی زده بالای دری پرچم زهرا
بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ایام، تعلق به گل یاس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
منم زینب که بی دلدار مانده ست
به قلبم خون به چشمم خار مانده است
نگاهم خیره میماند همیشه
به آن خونی که به دیوار مانده است
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید
نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست سلامش نکنید
شب و تنهایی و اندوه و یک آه
و خشم آتش و سیلی و درگاه
چهل نامرد و خاکم بر دهانم
نبود چادر و استغفروالله
در خانه زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ایام فاطمیه تسلیت باد
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم
با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم
ایام شهادت دخت پیغمبر تسلیت باد
ای کاش از بقیهی پیراهن حسین
معجر ببافی و به سر دخترت کنی
من ، زینب و حسن همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
یا فاطمه (س)
مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت
سـر در بغل گرفته و زانو گرفته است. . . یا زهرا (س)
سرفصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب وکمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
ایام شهادت حضرت زهرا ( س ) تسلیت باد
این همه خون روی زمین مال چیست؟
سر تو با این درو دیوار چیست؟
جان به فدای تو و معشوق تو
این رخ نیلی تو از بهر چیست ؟
ایام فاطمیه تسلیت باد
یا علی رفتم بقیع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
در خانه آه دارد علی
عشق پهلو شکسته دارد علی
آن پسر جان داد فدای مادرش
حسن حسین داغ مادر دارند یا علی
هر شب که آه تا به سحر گاه می کشم
با اشک شعله بر جگر ماه می کشم
تا باز هم به شِکوه نگویند بس کنم
آهسته گریه می کنم و آه می کشم
خواب دیده ام که رفتنی شده ام
تا چه افتد خلاصه تعبیرم
زحمت ماندن مرا نکشید
من همین کنج خانه می میرم
بعد نه سال زندگی دیدی
آن صفای قدیم کم کم رفت
رفتنم یا نرفتنم باتوست
تو بگویی نرو نخواهم رفت
تا که از خانه میروی بیرون
می روم یک کنار می افتم
شب که خوابم نمبرد از درد
روز هم چند بار می افتم
عکس استوری فاطمیه
یاد داری شب عروسیمان
عرش را گلفروش من کردی
من که یادم نمی رود اصلا
گوشواره به گوش من کردی
تا که از راه آمدی گفتم
آفتاب یگانه ام آمد
دست من را به دست تو دادند
گفتم آقای خانه ام آمد
همه ی صورتم اذیت شد
راه من را که بست درکوچه
جان این بچه ها ببخش مرا
گوشواره شکست درکوچه
طیّ نه سال زندگی با هم
هیچ چون و چرا نمی کردیم
خواب برچشممان نمی آمد
تا که هم را دعا نمی کردیم
استوری شهادت حضرت زهرا (س)
درد بسیار غصه هم بسیار
چون گرفتارها اسیرشدم
فضه می گفت که شکسته شدم
جان زهرا چقدر پیر شدم ؟
این حسین مرا که مبینی
حرفی از سینه پهلویش نزدم
تو خودت شاهدی که از اول
بی وضو دست بر مویش نزدم
می روی اما غممان را چه کارش می کنی
درد بسیار است و درمان را چه کارش می کنی
لا اقل به سن و سال بچه هایم رحم کن
پیرهن مشکی طفلان را چه کارش می کنی
خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت
باز سفر مبند از این خانه صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت
تو را به جان علی بین ربنای خودت
دعای مرگ نخواهی همه برای خودت
دلم شکسته ز عجل وفات گفتن تو
بگیرجان علی همره شفای خودت
استوری با موضوع فاطمیه
او قصد رفتن کرده است و بار بسته است
سردرد دارد بر سرش دستار بسته است
میخواست مولا از غریبی دربیاید
اما به هر در میزند انگار بسته است
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب
کمکم کن که به محراب نمازم بروم
تا به آرامگه راز و نیازم بروم
سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت
شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت
چقدر در وسط دود تنش می لرزید
وقت برداشتن نان بدنش می لرزید
بازو اگر مدد کندم دور از همه
آب وضوی آخرم از چاه می کشم
با نیمه جانیم شب خود صبح می کنم
با درد سینه ام نفسی گاه می کشم
عکس استوری ویژه فاطمیه
مادر که عزم رفتن از این خانه دارد
آرام آرام ای خدا جان می سپارد
هر شب کنار بستر او یک فرشته
می آید و زخم تنش را می شمارد
آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر
من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر
از مادری تو علی باور شدیم آری
پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر
گریه نکن که با همه بیماری ام علی
قد خم نکرد روح سپیداری ام علی
من راز خون سرخ خدایم که تا ابد
در ذوالفقار غیرت تو جاری ام علی
مُردی تو از غریبی و من باز زنده ام
شرمنده ام از این همه کم کاری ام علی
رنگ کبود چشم سحر می کشد مرا
ابری که بسته دیده ی تر می کشد مرا
دست خدا و خانه نشینی… خدای من
مرغی که سر گرفته به پر می کشد مرا
یا زخم سینه می برم زیر خاک ها
یا پهلوی شکسته ز در می کشد مرا
وقت نماز نافله آمد ولی هنوز
درد شدید پا و کمر می کشد مرا
گل کرده روی پیرهنم عشق مرتضی
زخم عمیق ضربه ی در می کشد مرا
دارد تمام سینه من تیر می کشد
خونابه های زخم جگر می کشد مرا
خلوت تر از همیشه شده غربت شما
کمتر صدای اشک می آید در این سرا
زخم کبود بی کسی ام تازه می شود
تا می وزد غریبی تان در دل هوا
شمع نگاه یک نفر حتی غنیمت است
وقتی که روز و شب شده تاریک و بی صدا
در پشت میله های بقیع ات نشسته ام
پشت در بهشت نشستم ببین مرا
ای سایه سار این دل من نام پاک تان
من را ببر که سایه شوم روی قبرها
پشت دری نشسته ام و گریه می کنم
کو آن کسی که درد مرا می دهد دوا
از آن طرف که عطر گلی زخم خورده است
دارد کبود می وزد اینجا غم شما
دادم لباس نوکری ام را رفو کنند
باشد دوباره فاطمیه پاره اش کنم
عکس نوشته استوری شهادت حضرت زهرا
وای از این بازی که تو با صبر «حیدر» میکنی
چشم بر هم مینهد، چادر که بر سر میکنی
آه ای «اَمّن یُجیبِ» دختران بی پناه
«زینب»ت را پس چرا اینگونه «مضطر» میکنی
گویا دعای نیمه شبم بی اثر شده
یعنی که خون پهلوی تو بیشتر شده
دیگر نماز مادر من بی قنوت شد
دیگر شب بلند علی بی سحر شده
این زخمهای کهنه مداوا نمی شود
این جامه ها دگر تن زهرا نمی شود
بوران درد لطمه زده بر طراوتش
دیگر گل تبسم او وا نمی شود
ای مونس غروب غم انگیز روزها
دلدادگی بدون تو معنا نمی شود
در کوچه باغ های مدینه بهار من
بی اذن تو شکوفه شکوفا نمی شود
چگونه مردم دنیا تو را که می تابی
از آسمان بکشند و به کنج خانه برند !؟
نه! شک نکن! که برای شکستن یاست
میان شعله در با غلاف منتظرند
استوری شهادت حضرت زهرا
قسم به حُرمت آن چادری که خاکی شد
و شعله بر جگر زخم مجتبی انداخت
خدای نگذرد از آن حسود کور دلی
که سنگ جانب آئینۀ خدا انداخت
ای که فقط مقام تو خیر النسا شده
لعنت برآنکه منکر صدق شما شده
جایی که انبیا همگی سائلند وبس
لعنت برآنکه آمده وبی حیا شد
تو مادری نمودی و ما را خریده ای
تو خواستی که خاک من از کر بلا شده
ما را ببخش نوکر خوبی نبوده ایم
گاهی اگر غلام شما بی وفا شده
امروز هم مثل همیشه خانه دارم
امّا به جای خانه ام «چادر تکانی» است
ساعت به وقت شرعی شهر مدینه
یک روز تا هفتاد و پنج بی نشانی است
تو خانه دار علی هستی و پری علی
تویی کمال عروج کبوتری علی
نشان دهنده ی بالایی تکامل توست
همین روایت با تو برابری علی
علی به همسری ات باید افتخار کند
و یا تو فخر بورزی به همسری علی
هزار سال دگر هم نمی بریم از یاد
حماسه ایی که تو دادی به دلبری علی
قسم به حرمت تو مثل تو نمی خواهیم
حکومتی که نباشد به رهبری علی
نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر
می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر
چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم
پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر
آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی
لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر
من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است
کاش می شد که از اینجا بروم با مادر
عکس برای ایام فاطمیه
این روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است
باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است
لکنت گرفته پلک تو در بین آن کوچه
این راز سربسته ست افشا کردنش سخت است
چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته
مقداد می دانست که وا کردنش سخت است
دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت
فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است
حالا که داری خواهشی تابوت می خواهی؟
اسباب مرگ تو مهیّا کردنش سخت است
با غسل زیر پیرهن فکر علی بودی
زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است
داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود
فهمید دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قران کریمی
در خانه ی زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
پروفایل ایام شهادت حضرت زهرا
ای مادر نمونه ی نسل کریم ها
زیباترین پیام تمام نسیم ها
ذاتاً هوای بود ترا لمس می کنم
ای در دلم کشیده شده از قدیم ها
در دست آسمانی تو خوش نشسته است
این لانه های پر تپش یاکریم ها
از روزی نگاه شما حرف می زنند
با شعله های گرم رسیدن کلیم ها
حتی اگر رسول خدا هم لقب گرفت
از مهر توست پرورش این یتیم ها
اما چه زود برگ گلت را کبود کرد
روزی که می شکست تمام حریم ها
در پیچ کوچه بود، که ولگردِ لعنتی…
با سنگ زد به آینه، بی دردِ لعنتی
دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !
فریاد می زدم : برو نامردِ لعنتی
خونت حلال خشم حسن می شود، برو
خونم به جوش آمده ، خون سردِ لعنتی
خط ونشان برای زنی خسته می کشی !؟
لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!
دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند
با مادرم چه کرد، کمردردِ لعنتی
تو را به زمزمه و اشک های مادرتان
بیا ظهور تو آقا شفای مادرتان
صدای آمدنت بین کوچه ها پیچید
ببین به لرزه فتاده صدای مادرتان
قنوت امشب زهرا تو را بهانه کند
و یاس میچکد از ربنای مادرتان
به حق چادر خاکیِّ فاطمه برگرد
که مستجاب بگردد دعای مادرتان
همیشه فصل دلم فاطمیه می ماند
سری نمیزنی در عزای مادرتان؟
میان خیمه سبزت تو روضه میگیری
تسلی دل حیدر برای مادرتان
منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را زپی دارد
هزار مرتبه سنگینتر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دست های سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضه های مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم
بانو سلام فاطمیه شروع شد
باز این چه شورش و چه ماتم شروع شد
بانو تحفه اشک عشق شروع شد
بانو اشک مصیبت نصیب کن فاطمیه شروع شد
سنگی که زدی قاتل این آیینه است
ضرب لگدت ز کینه ای دیرینه است
بد ذات نزن صورتم از برگ گل است
نامرد چقدر دست تو سنگین است
به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش
کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید
بود چشمش به در تا که اجل آید به دیدارش
من ان گلم که به ضرب لگد گلاب شدم
در استانه در سوختم کباب شدم
برای خاطر مظلومی علی بابا
بسان شمع چنان سوختم که اب شدم
لعنت به عدو که روح تقوا را کشت
ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت
بازآ و بگیر انتقامی سنگین
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت
یک نفر بر گرد مولا با سپر چرخیده بود
بهتر است اینکه بگویم با پسر چرخیده بود
سرنوشت شیعه را جور دگر می زد رقم
در به سمت داخل کوچه اگر چرخیده بود
چه خوب میشد اگر ما بزرگتر بودیم
شبیه مادرمان یاور پدر بودیم
درون خانه نشستیم و رفت مادرمان
به جای مادرمان کاش پشت در بودیم
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر سینه ها بگذاشتند
هفت تن دنبال یک پیکر روان
وز پی آن هفت تن ، هفت آسمان
ظاهرا تشیع یک پیکر ولی
باطنا تشیع زهرا و علی
با سرشک دیده وبا ناله پیوسته اش
با تن تبدار وبا جسم به غایت خسته اش
روز تنهایی که او بودوکسی یارش نشد
کرده یاری ید اله با ید بشکسته اش
فاطمیه آمد و ای همدم و مونس کجایی
یاس می پرسد ز پروانه گل نرجس کجایی
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا
تا نگویند این جماعت بانی مجلس کجایی
ای اهل تسنن من دلی پر دارم
ای اهل تسنن من ربط به چادر دارم
وحدت به کنار ولی من
از دشمن علی تنفر دارم
چه شب ها که به یادت گریه کردم
زشام تا به سحر ناله کردم
زسوز دل کردم گریه برایت
مسمار در را از خجالت آب کردم
مردک پست که روزی نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم بر خورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
تو را در نیمه شب در خاک کردم
گریبانم زداغت چاک کردم
برای اینکه طفلانت نمیرَند
همه آثار خونت پاک کردم
فرزند آن بشکسته پهلو خواهد آمد
با رمز یاالله و یا هو خواهد آمد
والفجر یعنی شیعیان وقتی نمانده
با ذو الجناح و ذوالفقار، او خواهد آمد
یا علی رفتم بقیع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود
یاعلی قبر پرستویت کجاست
آن گل صد برگ خوشبویت کجاست
مپرس از من چرا از پا فتادم
که از داغ تو در صحرا فتادم
چو می خوردم ز دشمن تازیانه
به یاد مادرم زهرا فتادم
ای نور خدا سرشـــته با آب و گِلَت
ای مـهر علـــی راز هویــدای دلت
این ذکر هزار سالۀ مهدی توست
ای یاس نبی « بِــاَیِّ ذنـب قتلت؟
امشب دل سنگ کوچه ها میگرید
یک شهر،خموش وبیصدا میگرید
تشییع جنازه غریب زهراست
تابوت بحال مرتضی میگرید
گل بود و سوخت برگ هایش
همچو شمع سوخت علی در نگاهش
علی با دسته بسته سر به زیر داشت
فرو بر سینه رفت مسمار داغش