شعر مناجات با امام زمان مخصوص ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد زیادی شعر مناجات با امام زمان ویژه ایام فاطمیه را خدمت شما ارائه نماییم.

اگر دنبال یک شعر با محتوای بسیار خوب و تاثیر گذار مناجات با امام زمان برای ایام فاطمیه می گردید تا انتها همراه ما باشید.

در این مطلب مجموعه ای از اشعار کوتاه و بلند با این موضوع را جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار یگر د با ما همراه باشید….

شعر مناجات با امام زمان مخصوص ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا

شعر مناجات با امام زمان مخصوص ایام فاطمیه

چون ابر بهار بی قرارش هستیم
ما پشت به پشت سوگوارش هستیم
از مادر ما کسی سراغی دارد؟
دنبال نشانی از مزارش هستیم
ای آن که همیشه بر لبت زمزمه است
چشمان قشنگت آیه ای محکمه است
بازا و به روی قطعه سنگی بنویس
این قبر غریب مادرم فاطمه است
پنهان مکن آن عاطفه ی پستت را
آن چشم چپ و نگاه بد مستت را
سیلی زده ای شکسته ای پهلویی
من آمده ام که بشکنم دستت را

══════

بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد

══════

آهت اگر دامان آدم را بگیرد
آتش تمام اهل عالم را بگیرد
آن روز غیر از دست هایت نیست دستی
که باز هم از لطف دستم را بگیرد
بین غم و شادی اگر که غم، غم توست
قلبم همیشه جانب غم را بگیرد
جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم
ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد
باید تقاصی را بگیری تا خدا هم
این گونه از قلب تو ماتم را بگیرد
وقتی به یاد مادرت از دیده آید
این آب، حکم آب زمزم را بگیرد
این چشم هایم آمده در فاطمیه
خرجی ایّام محرّم را بگیرد
زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو
باید که از دست تو مرهم را بگیرد
این روزها زینب دعا دارد خدا کاش
از مادرم این قامت خم را بگیرد

══════

مولای جمعه های معطر بیا بیا
خورشید نسل های مطهر بیا بیا
ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ایم
تکرار عشق های مکرر بیا بیا
ای وارث تمام مواریث انبیا
سوگند بر عبای پیمبر بیا بیا
قرآن پاره پاره ی ما روی خاک هاست
آقا به دست بسته ی حیدر بیا بیا
باران بیار…آب بیاور خودت بریز
بر شعله های سرکش این دربیا بیا
تا که بیاوری کمی از خاک کربلا
مرهم برای پهلوی مادر بیا بیا
شاید که تشت پر شده از لخته های درد
برداری از مقابل خواهر بیا بیا
تا پس زنی به دست خود این خون داغ را
از روی حلق تشنه ی اصغر بیا بیا
تا شستشو دهی مگر ای اشک مهربان
خونِ سر شکسته ی اکبر بیا بیا
آقا! عمو که مشک ندارد شما مگر
مشکی بیاری از شط کوثر بیا بیا
آقای من بلند کن از خاک عمه را
تا کم ببوسد این تن بی سر بیا بیا
آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب
آقا چقدر دیده ی ما تر بیا بیا
آقا فدای چشم پر از غربت شما
هر چه شکست بال کبوتر بیا بیا
آقا فدای شما هر چه داده ایم
دریا دلان تشنه ی پرپر بیا بیا

══════

این چنین بر دلم افتاد به امّید خدا
غم نخور می رسد امداد به امّید خدا
چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده
عقده ها می شود آزاد به امّید خدا
دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم
تا که از ما بکند یاد به امّید خدا
با دعای «فرج» و «ندبه» او مأنوسیم
کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا
باید از گندم بد بوی گنه دور شوم
تا شوم یار قلمداد به امّید خدا
گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود
فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا
که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم
یک به یک با همه اولاد به امّید خدا
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا
منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً
می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا
حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع
عاقبت می شود آباد به امّید خدا
مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم
دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا
لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید
آفرین دست مریزاد به امّید خدا
وعده ی بعدی ما شارع بین الحرمین
دم بگیریم همه با لک لبّیک حسین

══════

مست می از جام ولاییم ما
شامل الطاف خداییم ما
تا که نسیمی ز تو آرد صبا
منتظر باد صباییم ما
خیمه ی سبزت شده باب المراد
بر در این خیمه، گداییم ما
گر نفس پاک تو بر ما رسد
رایحه ی عقده گشاییم ما
ای لب تو چشمۀ آب بقا
تشنه لب آب بقاییم ما
تا که دعا بهر فرج می کنیم
بنده ی محبوب خداییم ما
تا که ولای تو به دل های ماست
از قفس غصه رهاییم ما
ای همه سرمایۀ ما عشق تو
در غم عشق تو فناییم ما
بر نفس لیل و نهارت قسم
منتظرت صبح و مساییم ما
ای همه خوبی نظری کن به ما
بی کس و بی برگ و نواییم ما
صاحب عزای غم زهرا بیا
سینه زن خیرالنساییم ما
عزت ما اشک غم فاطمه است
شکر خدا اهل بکاییم ما
((ما که به غیر از تو نداریم کس))
((ای شه خوبان تو به فریاد رس))

══════

من پسر خون خدا مهدی ام
طالب خون شهدا مهدی ام
مادر من مادر خون خداست
مادر من ائمه را مقتداست
مادر من امّ ابیها بود
مادر من حضرت زهرا بود
مادر من بهشت احمد بود
روح دو پهلوی محمد بود
مادر من سیده الانبیاست
دائره المعارف کبریاست
مادر من اسوۀ صبر و رضاست
آینۀ پیمبر و مرتضاست
عصمت حق، همسر حبل المتین
امّ نبی، امّ کتاب، امّ دین
مادر من روح نماز شب است
حاصلی از تربیتش زینب است
مادر من حسین می پرورد
دامن پاک او حسن آورد
مادر من دست یدالله بود
دست مگو هستِ یدالله بود
مادر من بود و نبود علی ست
مادر من یاس کبود علی ست
مادر من فدایی حیدر است
شاهد او نالۀ پشت در است
مادر من کیست امید علی ست
مادر اولین شهید علی ست
مادر من چو مرغ بی بال شد
مثل کتاب وحی، پامال شد
حیف از آن نخل که بی برگ شد
اول زندگی جوان مرگ شد
حیف که ناموس خدا را زدند
مادر مظلومۀ ما را زدند
حیف از آن سینه که در خون نشست
حیف از آن دست که دشمن شکست

══════

تا تیر غمت قلب مرا کرده نشانه
آتش کشد از هر نفسم بی تو زبانه
بردار سر از خاک غم ای ماه یگانه
اطفال تو بیدار نشستند به خانه
گویند پدر، مادر ما آمده یا نه
تنها نه ز داغ تو همین بال و پرم سوخت
آن گونه زدم ناله که پا تا به سرم سوخت
خورشید صفت ماه ز آه سحرم سوخت
تنها نه سراپای وجودم جگرم سوخت
از بس که کشیدم ز جگر ناله شبانه
بی همدمم و همدم شام و سحرم رفت
زهرای جوان همسر نیکو سیرم رفت
از دل نرود گر چه ز پیش نظرم رفت
رکن دگرم همره رکن دگرم رفت
ای کاش روانم شود از جسم روانه
ای خاک چه شد همدم رنج و محن من
کو مادر دلسوز حسین و حسن من
کو هم سخن زینب شیرین سخن من
عالم همه جا آمده بیت الحزن من
تا گشته نهان زیر گِل آن ماه یگانه
یک عمر به هر مهلکه من پای نهادم
چون رعد خروشیدم و چون کوه ستادم
یک لحظه به آن مهلکه ها پشت ندادم
اما به غم مرگ تو از پای فتادم
از پای درانداخت مرا بی تو زمانه
با یاد تو بر شرح غمم خاتمه ای نیست
در هجر تو گر جان بدهم واهمه ای نیست
مرگ است حیاتی که در آن فاطمه ای نیست
خاموشم و بعد از تو مرا زمزمه ای نیست
زندان سیاهم شده بی روی تو خانه
برخیز و بیافکن به سوی ما نظری را
با ما به سرآور شب تاری، سحری را
بین دختر بی مادر خونین جگری را
چون می گذرد جوجه ی بی بال و پری را
گر مادر او باز نگردد سوی لانه

══════

خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده ای قوم!
جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است
عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی
باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است
قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع اثر نزدیک است
با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم
بار بر بند برادر که سفر نزدیک است
راه دور دل ما تا به در خیمۀ او
از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است
آه گفتم که در خانه و یادم آمد
غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است
گر چه از آتش در سوخته جانم اما
بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است
باز کابوس سراغ پسری آمده است
باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است
مادرت را ببر از رهگذر نامردان
کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است
تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است
دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد
پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است
داغ مادر به جگر می رسد اما انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است

══════

حبل کین بر گردن حبل المتین افتاده است
لرزه بر عرش برین و رکن دین افتاده است
کاش از مهدی بپرسم کای امام منتقم
مادرت زهرا چرا روی زمین افتاده است؟!
آتش کین میخ در را چون گل آتش نمود
روی سینه، جای میخ آتشین افتاده است!
عذر می خواهم اگر می پرسم از درگاه تو
جای دست کیست بر آن مه جبین افتاده است؟!
از سر شب تا سحر با دیده گریان علی
روی قبر فاطمه زار و حزین افتاده است
((ملتجی)) چون محبط جبریل را آتش زدند
شعله بر بال و پر روح‏الامین افتاده است

══════

من در پناه چشم هایت سرفرازم

از این که آقای منی بر خود بنازم

باشد تماشایی مناجات دل من

با نم نم گریه بود راز و نیازم

شد خاکساری حریمت آبرویم

خاک کف پای تو شد مهر نمازم

محراب قلبم طاق ابروی تو باشد

چشم انتظارت رو به صحرای حجازم

خانه خرابم کرد این طوفان نفسم

باید حریم تازه ای در دل بسازم

خواهم ز حق بین دعای عهد هر صبح

این جان ناقابل به راه تو ببازم

با این که من محتاج الطاف تو هستم

آقا کشیدی بارها در عشق نازم

می ترسم آقا گر کنی خالی تو پشتم

در جنگ با شیطان همه عشقم ببازم

آشوب دل آرام می گیرد سحرها

تا در میان با تو نهم اسرار و رازم

از داغ آن سیلیِ ناحق مدینه

آتش گرفته سینه در سوز و گدازم

زهرا صدا می زد میان دود و آتش

اَینَ غیاث المنتظر؟ ای چاره سازم!

══════

این جمعه هم گذشت بدون زیارتی

یا ایّها العزیز نگاهی، عنایتی

سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟

سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟

دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن

شاید که مادرت کند از من شفاعتی

از بعد ناله های سحر های انتظار

خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی

آقا اگر بناست که مرگم فرا رسد

بنما عنایتی، بده فیض شهادتی

وقتی گناه فاصله انداخت بین ما

دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر

تا صبح عید وصل ببیند کرامتی

حالا شما به خاطر دیوار و در بیا

یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی

بیشتر بخوانید >> دوبیتی شهادت حضرت زهرا

══════

دوباره هیئت ما در عزای مادرتان

رسیده است به زیر کسای مادرتان

میان ذکر مصیبت عجیب نیست اگر

شنیده می شود این جا صدای مادرتان

تمام فاطمیه گریه می کنم اما

خدا گریسته اول برای مادرتان

گران بهاتر از این چشم ها نداشته ایم

همین دو چشمۀ زمزم فدای مادرتان

امام عصر! دل زخم خورده ی ما را

شکسته تر نکن از ماجرای مادرتان

به چشم های عزادار ما نمی گویی

کجاست آن حرم با صفای مادرتان؟

اگر که قسمت مان نیست لااقل ما را

ببر مدینه، همان کربلای مادرتان

══════

باز آمدم که درد دلم را دوا کنی

تا بلکه بیشتر دل من مبتلا کنی

باز آمدم که با تو کمی درد دل کنم

شاید مرا ز بغض گلویم رها کنی

خواهم ز فاطمیّه بگویم برای تو

باید دوباره مجلس روضه به پا کنی

سخت است خواندن این روضه ها بیا

تا با زبان خود سر این روضه وا کنی

فصل عزای مادرت آمد شتاب کن

باید بیایی و طلب خون بها کنی

آن شب غرور مادرتان پشت در شکست

آقا بیا که حق عدو را ادا کنی

زهرا که رفت، همنفس چاه شد علی

تا دق نکرده است تو باید دعا کنی

آقا مدینه مجلس گریه به پا مکن

باید و گر نه گریه ی خود بی صدا کنی

یعنی شبیه فاطمه مجبور می شوی

بیرون شهر کلبه ی احزان بنا کنی

══════

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من

همۀ عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است

لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من

تا زمانی که دلم خانۀ این و آن است

جا ندارد که پذیرای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی

همه عمرم خجل از روی شما باشم من

تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم

دردمندانه به دنبال دوا باشم من

گوئیا قسمت من این همه سرگردانی ست

هم چنان زلف به هم خورده رها باشم من

کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را

یار تو مثل امام و شهدا باشم من

کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه

میهمان حرم کرب و بلا باشم من

ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی؟

زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من

جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا

به گرفتارِ میان در و دیوار بیا

══════

سلام فاطمیه، سلام ماه ماتم

سلام اشک و گریه، سلام ناله و غم

سلام ای سیاهی، سلام ای کتیبه

سلام بزم روضه، سلام نوحه و دم

سلام سینه زن ها، سلام گریه کن ها

سلام سوز سینه، سلام اشک نم نم

سلام مادر ما، سؤال کَیفَ حالک؟

سلام آتش و در، سلام زخم مرهم

سلام عصمت الله، سلام عفّت الله

سلام ای رشیده، سلام قامت خم

سلام لطمه دیده، سؤال! محسنت کو؟

کجاست غنچه ی تو، کجاست یار و همدم

سلام بی نشانه، سلام درد شانه

سلام خاک کوچه، سلام مسجد غم

سلام ای مدافع، سلام دست رافع

سلام دست مجروح، سلام روی مبهم

سلام دل شکسته، سلام دست بسته

سلام شیر خیبر، سلام مرد عالم

سلام شاه مردان، سلام چشم گریان

سلام مرد خانه، سلام چشم محرم

سلام، کوثرت کو؟ کجاست یاور تو؟

سلام غیرت الله، بگو که همسرت کو؟

بیشتر بخوانید >> متن شهادت حضرت زهرا

══════

تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟

تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟

تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی

تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟

اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا

تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری

عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما

تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری

تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت

تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری

تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی

تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری

تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی

تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری

تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را

تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری

تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد

تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری

تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد

تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری

══════

راهت نمی افتد به ما انگار یک بار

بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار

دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده

سهم نگاه من از آن بسیار یک بار

بین بساطم نیست آهی که بگیرد

چشم خریدار تو را ای یار یک بار

یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!

پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار

این عاصی بر روی خاک افتاده را هم

در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار

نا قابل است اما دعا دارم همیشه

خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار

ای کاش می شد که برای ما بگیری

وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار

بد دید از همسایه ها اما نیفتاد

او از لبش “الجار ثُم الدار” یک بار

با دردها می ساخت اما دم نمی زد

از زخم های آتش و مسمار یک بار

══════

ای پور علی فاطمه مرآت بیا

ای کعبۀ دل قبلۀ حاجات بیا

ای منتقم خون حسین و زهرا

با پـرچم ســرخ یا لثـارات بیا

══════

آنکس که ز تو دامن اقبال بگیرد

الطاف خدایش همه احوال بگیرد

گویا که تماشای تو در طالع من نیست

کو آینه بینی که ز من فال بگیرد؟

آنکس که به غیر تو برد دست تمنّا

خواهد ز درختی ثمرِ کال بگیرد

غیر از دل پروانه که در حیرت شمع است

کی می شود از شعله کسی بال بگیرد

غیر از تو ندیدیم نگاری به دو عالم

بس دل که توانست به یک خال بگیرد

با ماتم هجران نتوان کرد صبوری

این شرح، کجا می شود اجمال بگیرد

این آرزوی شیعه ی دلداده ی زهراست

کز دست تو از بهر عزا شال بگیرد

از هجر تو دل ها شده در زمزمه برگرد

ای منتقم رنج و غم فاطمه برگرد

══════

شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو

و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو

به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا

به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو

برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی

میان اشک می مردم، به پای روضه های تو

دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم

از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو

هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است

که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو

به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم

ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو

گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو

صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو

الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا

همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو

══════

کوچکترم از آنکه برایم دعا کنید

زخمی ترم از آنکه علاج و دوا کنید

حتی غریب تر شدم از آن که لحظه ای

چشم مرا به مقدمتان آشنا کنید

حالا که من دخیل سر زلفتان شدم

شانه زنید تا گره ای باز وا کنید

دریا ببین چگونه دلم در تلاطم است

فکری به حال کشتی بی ناخدا کنید

این روزها برایت اگر زحمتی نداشت

هرجا که بود روضه مرا هم صدا کنید

آقای فاطمیه اگر می شود مرا

در گوشه و کنار عزاخانه جا کنید

══════

بیا و ظلمت شب را به نور ماه بگیر

دوباره تیرگی از این دل سیاه بگیر

ز راه آمدم و کوله بارم امید است

چنان همیشه مرا گرم در پناه بگیر

چو طفل گمشده ای بین شهر حیرانم

بیا و دست مرا از میان راه بگیر

گناه های بزرگ مرا به حرمت اشک

به کوچکی یک انگار اشتباه بگیر

برای خاطر من نه به خاطر زهرا

سراغی از من غمدیده گاه گاه بگیر

چقدر حسرت صبح مدینه را بخورم

بیا و از دل تنگم مجال آه بگیر

به غنچه ای که ز شاخه شکست برگرد و

تقاص خون همان طفل بی گناه بگیر

بیشتر بخوانید >> پروفایل فاطمیه

══════

ما آمدیم امشب که حیران تو باشیم

آشفته ی حال پریشان تو باشیم

تقصیر هجران است، تقصیر فراق است

امروز اگر پاره گریبان تو باشیم

مثل کویر تشنه می مانیم و باید

روزی خور الطاف باران تو باشیم

از دردهای ما طبیبان نا امیدند

انگار باید تحت درمان تو باشیم

شکر خدا این روزها توفیق داریم

هم ناله ی چشمان گریان تو باشیم

شاید خدا قسمت کند یک فاطمیه

اندازه ی یک روضه مهمان تو باشیم

صاحب عزای فاطمیه باید امشب

گریه کن شام غریبان تو باشیم

══════

مثل نسیم آمدنت ناگهانی است

مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است

مثل بهار در همه جا پخش می شود

اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است

مثل نماز و روزه فراگیر می شود

مهرت چرا که ریشه ی آن آسمانی است

دیگر کسی وساطت باطل نمی کند

دیگر چه جای خواهش و پا در میانی است

آغاز دوره ی «أرِنی» گفتن دل است

پایان آیه های غم «لن ترانی» است

انگار دلخوری که ز یاد تو غافلیم

فهمیده ای تو هم که دعامان زبانی است

صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم

تنها امید ما به همین روضه خوانی است

ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب

با یاد کوچه سینه ات آتشفشانی است

در پشت در برای ظهورت دعا کند

آن مادری که قامتش از غم کمانی است

══════

 

برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست

به خاک پا مگذاری که دیده ی ما هست

اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز

دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست

شنیده ایم که هستی و ما نمی بینیم

تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست

برای آن که به زیر قدومت اندازیم

هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست

مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت

میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست

برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست

ولی هنوز جراحات قلب مولا هست

خدا کند که ببینیم آن دمی را که

مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست

══════

آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه

بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر

بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه

آه از میان آن در و دیوار شد شروع

بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه

پشت در و کنار بقیع و به روی نی

معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه

محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن

پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه

دارد به روی دست، دو دست قلم شده

دستی که در مقام شفاعت علم شده

══════

کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را

با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش

فکری کنیم غربت فردای بی تو را

شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب

بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

زخمی که از فراق بر این سینه خورده است

در خود اثر نداد مداوای بی تو را

ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است

با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را

جز در میان روضه و هیئت بگو کجا

خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را

خواندیم از زبان تو ای وای مادرم

آتش زدیم روضه زهرای بی تو را

══════

عمری است که در سوز غم فاطمه هستی

دلسوخته ی عمر کم فاطمه هستی

من مطمئنم روز ظهورت اول

در فکر بنای حرم فاطمه هستی

══════

دلداه باید بود و از دلدار باید خواند

مانند مرغی دور از گلزار باید خواند

از گفتن یکبارِ نام تو هزاران حیف

یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند

یک عمر از درد فراقت شعر باید گفت

از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند

تکبیره الاحرام ما کِی می زند آقا؟

حرف نمازی را که پشت یار باید خواند

این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو

با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند

ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن

این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند

یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد

یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند

══════

شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو

و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو

به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا

به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو

برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی

میان اشک می مردم، به پای روضه های تو

دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم

از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو

هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است

که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو

به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم

ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو

گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو

صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو

الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا

همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو

══════

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من

همۀ عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است

لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من

تا زمانی که دلم خانۀ این و آن است

جا ندارد که پذیرای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی

همه عمرم خجل از روی شما باشم من

تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم

دردمندانه به دنبال دوا باشم من

گوئیا قسمت من این همه سرگردانی ست

هم چنان زلف به هم خورده رها باشم من

کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را

یار تو مثل امام و شهدا باشم من

کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه

میهمان حرم کرب و بلا باشم من

ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی؟

زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من

جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا

به گرفتارِ میان در و دیوار بیا

══════

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم

من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است

خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند

من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟

تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم

راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟

چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر

عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟

ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد

به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟

خواستم نام مرا هم بنویسند همین

سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا

فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟

══════

یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!

سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!

بیا که می‌گذرد قرن‌ها هنوز دهند

تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!

بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است

کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!

بیا که از جگر چاه، اشک می‌جوشد

ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!

بیا که طشت بود مثل باغ لاله هنوز

ز پاره‌های دل مجتبی، بنفسی انت!

بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز

سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!

بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین

رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!

بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب

به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت!

بیا که دیده “میثم” به عارضت نگرد

کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت

بیشتر بخوانید >> عکس شهادت حضرت زهرا

══════

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم

من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است

خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند

من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟

تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم

راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟

چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر

عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟

ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد

به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟

خواستم نام مرا هم بنویسند همین

سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا

فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟

══════

در دو عالم جلال ما زهراست

رمز تغییر حال ما زهراست

عید با فاطمیه می آید

ذکر تحویل سال ما زهراست

══════

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم هایت

این چشم های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا، تا کی دو چشم انتظارم

شب های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد

══════

یابن الحسن آفتابمان در ابر است

برگرد، که قلب عاشقان بی صبر است

بشمار قبور شهدا را به بقیع

گو مرقد فاطمه کدامین قبر است

══════

شب گذشت از نیمه ای دل همدم و مونس کجاست؟

شمع می پرسد ز پروانه گل نرجس کجاست؟

بر عزای مادرت یابن الحسن خود هم بیا

تا نگویند این جماعت بانی مجلس کجاست؟

بیشتر بخوانید >> قاتل حضرت فاطمه کیست ؟

══════

ذکر دل بی قرار ما یا زهراست

در هر نفس اعتبار ما یا زهراست

هر فرقه برای خود شعاری دارند

در هر دو جهان شعار ما یا زهراست


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.