شعر در مورد پاییز | مجموعه گلچین ۱۱۰ شعر در مورد پاییز کوتاه و طولانی
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۱۱۰ شعر در مورد پاییز کوتاه و بلند را برای شما درج نماییم.
با توجه به زیبایی هایی که فصل پاییز دارد بسیاری از افراد علاقه زیادی به این فصل زیبا دارند.
ممکن است که شما هم بخواهید به مناسبت فرا رسیدن این فصل زیبا یک پست یا استوری در صفحه خود منتشر کنید.
برای این امر نیاز به یک شعر کوتاه یا طولانی دارید که ما در این نوشته تعداد زیادی شعر در مورد پاییز را جمع آوری کرده ایم.
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. در ادامه با ما همراه باشید….
شعر در مورد پاییز | مجموعه گلچین ۱۱۰ شعر در مورد پاییز کوتاه و طولانی
هر پاییز
زنی عاشق می شود
زنی که لب هایش بویِ نارنج می دهد.
و صدایِ خش خشی از سمتش می آید.
زمین حوالیِ بودنش می گردد.
و هر روز دستِ دلتنگی هایش را
درون جیب بارانی اش فرو می برد
و آرام چکه می کند به روی خاک
بی چتر،سرما می نوشد و
با سخاوت صورتی ترین شالش را
به بادِ پاییز می بخشد.
می شناسی اش؟
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
سرریز کرده این پاییز
برف با لکه های نارنجی
بهار با لکه های زرد
فصل ها می گریزند
و خورشید
که هی غروب می کند
خرداد را پر از خون کرده.
ما
سراسیمه فرار می کنیم
و کوچه های بن بست
که آن قدر زیبا بودند
این قدر ترسناکند
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
مرا بغل کن !
هر وقت ..
هوای بارش داری
من پُر از پاییزم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز کوتاه
ای نیم تو سنگ و نیم دیگر آهن
با این همه غم ببین چه کردی با من
پاییز شدم … دعایت مقبول افتاد
حالا دل تو بهار ؛ چشمت روشن
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه ی درد است و با دل کار دارد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
فنجان اضافه ای که روی میز است
یخ کرده و از نبودنت لبریز است
من بیشتر از همیشه دلتنگ تو ام
شاید اثر آمدن پاییز است
چون قهوه ی بی شکر، جهانم بی تو
یک تلخی غیر قابل پرهیز است
باید که فقط زنده بمانم بی تو
انگیزه ی این غزل همین یک چیز است
ای کاش ببینم که تو اینجا هستی
و فاصله بینمان فقط یک میز است
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز برگشته
حتما برگی افتادنش را فراموش کرده بود
آن قدر ها مهربان هست
به خاطر یکی هم از سفر باز گردد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز برای انشا
نشسته تا تب باران بریزد از پاییز
کنار پنجرههایی که رو به چشم تواند
و نظر کرده بیایی و او بخواند باز
هزار شعر که در چارچوب چشم تواند
زمان نمیگذرد تا شب نبودن تو
براش مثل شب رفتنت دراز شود
که خنجر تو بیاید از آستین بیرون
و بعد تازه سر زخم کهنه باز شود
نگرد، نیست کسی توی این خیابانها
کسی که سنگ شده تا تو ماه باشی و بس
کسی که روی تنش خط کشیده بعد از تو
عبور وحشی این میلههای تنگ قفس
کنار پنجره تنها نشستهای دیگر
کسی برات نمیخواند از خدا امشب
دلت گرفته از این ابرهای بیباران
که رفتهآند به جشن ستارهها امشب
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
فراموشی می آید…مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست
از کدام شاخه جدا شده…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
باز جنگل تا غرورش را کناری ریخته
آبروی رودها را آبشاری ریخته
چند روزی هست اینجا حسرت پرواز را
آسمان در کاسه صبر قناری ریخته
تا بگیرد خواب را از چشم گرگ روزگار
ترس آهو را میان بیشه زاری ریخته
باد با همدستی این روزهای سرنوشت
آبروی برگهای بی شماری ریخته
دامن جنگل بسوزاند زمانی عاقبت
آه آن اشکی که ازچشم شکاری ریخته
باز پاییز است و سلطان غریب فصلها
هر کجای کوچه را چشم انتظاری ریخته
خواستم آرامشم باشد غزل، بی تو ولی
از در و دیوار شعرم بی قراری ریخته
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز عاشقانه
پاییز در راه است،
غمی که در هواست
بشارت می دهد.
و
پرندگان مهاجر رو به
ابرهایی که بغض یک فصل را با خود دارند
سفر می کنند.
این روزها
خیابان ولیعصر
صدای شکستن برگ ها
زیر قدم های تنهاییم را
لحظه شماری می کند
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
هوای تو در من چنــان است که
از هـــر کوچه بگـذرم
درختانش به لحن پاییز
پشت سرم برگ برگ می شوند
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز
با من از شادی نگو از غصه لبریزم هنوز
در بهاری اینچنین طعم زمستان میدهم
برف حرفم را تماشا کن که می ریزم هنوز
با نسیمی هم نباید رقص کرد و شاد بود
در دروغ گنگ تقوا غرق پرهیزم هنوز
چند سالی می شود خورشیدمان را برده اند
نور مهرت را مهیا کن که شبخیزم هنوز
با سجودی بی تفاوت؛با قنوتی بی اثر
بین انسانهای دنیا سد تمییزم هنوز
مرگ بر دشمن؟!که طرح زندگی کردن کشید
من؟!برای زنده ماندن طرح میریزم هنوز
با من از افسانه های خون و دل حالا بگو
من خودم چاقوی عشقت می برم تیزم هنوز…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برودآخرین جرعهءجام است وشبم طولانیست
چه کنم این همه غم از دل تنها بروددل پر حسرتی از این همه یلدا دارم
کاش یک بار بیایی تو و غم ها برودراه برگشتنی ای ماه به مردابت نیست
مثل رودی که بنا نیست به دریا بروددل من بود که در گوشهء تنهایی سوخت
هر کسی شرم ندارد به تماشا برودعاشقی کردنمان درد سری بیش نبود
عشق ای کاش که از دهکده ی ما برودهر که معشوق برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز غمگین
آمدی جانم به قربانت بهار آورده ای
خنده را تو بر لب خندان یار آورده ای !شد …. بی قرار دیدن رویت عزیز
بر دل بی تاب مادر جان قرار آورده ای !با ورودت شد شب یلدا بهار زندگی
سرخ چون شد گونه ات شاید انار آورده ای !هدیه ای از سوی رب بودی و همراه خودت
روح و جان تازه ای بر این مزار آورده ای !بوی لیلی می دهد پیراهن خوشبوی تو
روشنایی بر دوچشم کور و تار آورده ای !منتظر بودم بیایی جان کنم قربان تو
آمدی و تو به پایان انتظار آورده ای !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
دوباره پاییز
اما نه فصل خزان زرد
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
همره باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا
رهسپاری عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر نو در مورد پاییز
بـهــــار مـــن! بــپــذیــرم بــه شــعـر پـایـیــزی
غــزل غـــزل بــه فــدایت اگـرچــه ناچـیز است
هنــوز بــوی تـــو دارد هـــوای شــعــر و غـــزل
خوشـا که شعـر تو هـمـچون شکـوفه نوخیز است
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
چنی غمگین،چنی دلگیر پاییز
گلومه بغض غم میگیره پاییز
غروبی سیر ا داغش گیره کردم
که گلباخی ا باغا میره پاییز
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانیست
ورجز،اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد
باغبان و رهگذران نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست
داستان از میوه های سربه گردونسایاینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز جدید
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه … چه زیبا بود, اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند …شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من …
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی
کاش چون پاییز بودم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
وقتی خزان می رسد
ناله های حزین سازیی آشنا
با کشش یکنواخت
قلب مرا می نوردد …
نمی خواهم گذر زمان را باور کنم
یک مرتبه صدای زنگ ساعت
مرا به خود می آورد
حس می کنم زمان خیال ایستادن دارد
خودم را آهسته به باد می سپارم
نسیم بداندیش
مرا چون برگی پژمرده با خود می برد …
من در رنگ باخته خود
و رودخانه ی نزدیکمان غرق می شوم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
چندیست
از رودخانه های بی ماهی
سنگ صید می کنند
برای شکستن پنجره ها…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز برای استوری
باران ،
می ریزد
برگ ها ،
می افتند
گل ها ،
می خشکند
خورشید ،
می میرد…
در نبود تو
من
تجمع تمام فعل های پاییزی ام !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درخت کوچک من
درخت کوچک با من نشسته در پاییز
درخت منتظر ابرهای باران ریز
بهار دیگر،وقتی که بازوان تو را
حریر نرم و سفید شکوفه ها پوشاند
بهار دیگر،وقتی که دست سبز گیاه
کنار قامت تو
هزار ساقه شاداب پر جوانه نشاند
بهار دیگر،وقتی بنفشه ها رستند
بهار دیگر،وقتی پرنده ها خواندند
و بادوباران این خشکسالی دیرین را
زباغ ما راندند،
تو انتظار مرا
به باغ سبز بگو
به باغ سبز بگو
درخت کوچک بی من گذشته از پاییز
درخت سیراب از ابرهای باران ریز
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
چگونه است
که گل ها می ریزند
پای درخت آلو
غوطه می خورند
در نور
از هر سو بنگری
چشمانت خیره شدند…
حال آنکه غروب من سر رسیده
برگریزانم آغاز شده
آهسته آهسته
پاییز نام من است
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
نارنجیِ این برگ ها
صدایِ شکسته ای دارد
و دلهره یِ یواش ِ آینه
آن جا
همان جا…
چقدر کم بود
در باران ِ چرا نمیباردِ این پاییز
این بغضِ من
چیزی کم بود
مثل شعری که به تو نمیرسید
در گلوی زنی
که با من مرده بود
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز برای بیو
پر ازاضطراب افتادنم
مثل برگی که شنیده
پاییزدرراه است …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شاعرم، هم زبان من: پاییز
ناشر بی نشان من: پاییز
پر ز بارانم و نمی بارم
ابری آسمان من: پاییز
قافیه قافیه، ردیف ردیف،
سوگوارم، مکان من: پاییز
اتفاقا معاصرم با غم
اتفاق زمان من: پاییز
اشک هم مثل برگ می ریزد
می وزد در میان من پاییز
فصل ها را یکی یکی بشمار
چار فصل جهان من: پاییز
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
بی تو شهریور من
نسخه ای از پاییز است
سی و یک روز
قرار است که ابری باشم…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
بگذر
تابستان
بگذر …
حال من با تو خوب نمی شود
پاییز
حال مرا خوب میشناسد …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم
بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز برای کپشن
تا شهریور
روزهای سبزش را
در تقویم ، می گُذرانَد ،
تو هم بیا…!
می ترسم ورق ، برگردد ؛
روزگار ، آن روی زردش را
زودتر نشان بدهد،
وَ تو هنوز
راهِ رفته را کوتاه نیامده باشی !
بیا که بادها
دستِ فصل ها را
خوانده اند و
خبر از پاییزِ زودرس می دهند…!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درد دارد هنوز!
سنگینى نگاهى که نمى فهمد،
بعضی اتفاقات ،
مثل برگهاى پاییزند؛
ناگزیر مى افتند..
از دستهاى تقدیر !،
نه از دست هاى تو…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
حالا که رفته ای
نه گیتار
آرامم می کند
نه سیگار
مرهم زخم هایم می شود
برگرد
پاییز خودش
به اندازه کافی
غم دارد …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
عشق
نم نم بارانی ست که
شیشه تنهایی
اطاقت را بی هوا
می کوبد
سر زده می بارد
در فصلی که انتظار باران را
نداری
آه که آمدنت پشت شیشه
تداعی کننده بارش های
عاشقانه پاییزی ست
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
آهسته پلک بزن
رد نگاهم را
کلاغ ها
جاسوس پاییزند
آمدنت را
در گوش باد
زمزمه می کنند
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
راه شب را
گام به گام
نقش زمین میشوم
چون برگهای پاییزی
این منم
زیر پای احساس تو…….
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر”من دوست دارمت”
بر باد می دهــم همـه ی بــود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار بــه کاغذ ،سخن بگــو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنـــی کـــه مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیـــز غــم انگیز برگریـــز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردیمردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز برگشته
حتما برگی افتادنش را فراموش کرده بود
آن قدر ها مهربان هست
به خاطر یکی هم از سفر باز گردد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
کجاست دختر پاییز ….. باغ کودکی ات
کلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخکــی ات
دلــم گرفته و دنبال خلوتــــی دنجــــم
که باز بشکفم از بوسه ی یواشکی ات
کــه باز بشکفم و باز بشکفم با تـــو
کمی برقص مرا در لباس پولکی ات
چقدر خاطره دارم از آن دهان مَلَس
زبــان شیرینت بــا لب لواشکـی ات
شبـی بغــل کن و بـر سیـنه ات بخــوابانــم
به یاد حسرت شب های بی عروسکی ات
چگونه در ببرم جان از این هوا تو بگو
اگر رها شـوم از “بازوان پیچکی ات”*
اسیــر وشادم چــو بـادبـادکـــی بستــه
به شاخه های درختان باغ کودکی ات !…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تا تو نقاش دل تنگ منی، دقت کن
برگ ها را نکنی زرد! دلم می گیرد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز من
عزیز غم انگیز برگ ریز…
یک روز میرسم و
تو را می بهارمت…!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
خندهدار است ,عجیب است ,کبوترها هم
قبل پاییز پریدند و هوا پر پر شد…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
مثلِ چتری که ببندیش سؤالى می شد
خِش خِشِ برگ، خشابى ست که خالى مى شد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
ای که چون غنچه به شیرازه خود می نازی
باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
سقوط آزادی نه از جنس سنگ
از جنس برگ می خواهم
رقصان و شاعرانه
درختِ زندگی ام را محکم تَر تکان بده
افتادنی کن مرا!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد
چه جای من که از سردی و خاموشی زمستانم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
دلتنگی
نام دیگر
پاییز است
وقتی باران هایش
مدام نبودنت را
در کوچه ها می بارند
تو نیستی و
همه ی ابر های دنیا
در چشم های من
زندگی می کنند!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
گونه های پاییز
گل انداخته ست
در “مهر” را
وقتی تو وا کردی
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درخـــتی
رو بـه بـــادم
که تـــا آخـــریــن بـرگ 🍁
برای دیدنت ، روی پاهایم می ایستم…!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز ، فصلِ ریزش
برای رویشِ دوباره است ؛
ما هم برخیزیم و از وجودمان
شاخ و برگ های اضافه را دور بریزیم!
بگذاریم
خودِ واقعیِ مان
رشد کند ، نفس بکشد…! نگذاریم
باورهای پوسیده و نخ نما
روی لحظه هایمان سایه بیندازد و
ما را از تابشِ روشنگری ها محروم کند ؛
پاییز
بهانه ی خوبیست تا راه بیفتیم و
پا روی تعصّب های خشکمان بگذاریم ؛
گاه ، صدای خش خشِ
برگ های خشکیده ی افکار هم
لذّت بخش است…!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تلفیق دو عطــر
زندگی یعنی این
لبخند دو چتـــر
زندگی یعنی این
پاییز برای عشق
فصل خوبیست
نقطه سـر سطر
زندگی یعنی این
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شاعر شده ام
غرق غزلهای غم انگیز
حالا منم و
حسرت و بی برگیِ پاییز
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
این پاییز
به اعتبار گرمی دست هایت
دنباله رو بهار میشود
حالا میبینی
درخت ها به یلدا نرسیده
شکوفه میدهند
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزه زاران رفته رفته زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب قشنگ
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تـو از فصلِ پاییز زیباتری
من از فصلِ پاییز تنهاترم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
بهار اندامِ من! این شهر را اردیبهشتی کن
که من برعکسِ شاعرها، به شدت ضد پاییزم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجره ات را از من بگیرد
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد
فصل را نگه دار
تقویمت را ورق نزن
من انگور شهریورم
خواهم رسید…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درمن زنی ست
گرچه پاییـزَش طولانی
گیسوانش را
با یادی از تو
شکوفه می آراید..
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
منطق پاییز
مثل بی منطقی زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی میرود
موهایش را رنگ میکند!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
عاشق شدن در شهریور
حماقت محض است
وقتی جهنمی به نام پاییز
پیش رویت قرار دارد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
دست هایتان را آماده کنید
پاییز نزدیک است
باید گره بخورد در دستهاى کسى که
سالها انتظارش را کشیدید
جانِ عزیزتان
پاییز را دو نفره آغاز کنید
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تمام فصلهایمان پاییز است
و تبر به استخوان درختان رسیده
که اینگونه
در خون انارها
غوطه وریم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
به دلم گفته ام
هوای تو را از سر بیرون کند!
تو با آخرین نسیم بهاری رفته ای
و حالا
پاییز است!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید
فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید
عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد
مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید
نامهی اعمالتان درهم و برهم شده است
نامهی اعمال را بازنگاری کنید
فیالمثل امسال اگر موج جدیدی رسید،
اهل سیاست! کمی موجسواری کنید
تاجر اگر بودهاید، در نوسانات ارز
دخل دلاری کنید، خرج دلاری کنید
کاسب اگر بودهاید، با مدد سطل رنگ
بچهی گنجشک را بچه قناری کنید
زاهد اگر بودهاید از همه اعمال دین
گریه و زاری کنید، گریه و زاری کنید
الغرض ای مردمان، آخر پاییز شد
جوجه اگر نیست، باز تخمگذاری کنید
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
از بند رخت
پیراهنِ گل دارت را بردار
پائیز است
بهانه به دست باد مده
می ترسم
هر تکه اش را
در آغوشِ درختی لخت
پیدا کنم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
نه چتر می خواهم
نه بارانی
نه شالگردن
با شهریوری ترین پیراهنم
مهرت را در آغوش می کشم
پاییز من!
دوباره عاشقم کن!
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تنها تر از من
پرنده ای بود که
جای آواز بر شاخه
سکوت کرده بود
و دانه دانه
پرهایش را می چید
نمیدانم
شاید او هم فهمیده بود
پاییز در راه است
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد
روح زندگی را برای خویش نگه می دارد . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده!
کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
باز پاییز است اندکی از مهر پیداست ؛
حتی در این دوران بیمهری , باز هم پاییز زیباست . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
برگ سبز درخت، “معرفت کردگار”
و برگ زرد درخت، “معرفت روزگار” است . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
امیدوارم با آمدن پاییز هر یک برگ که میافته یک دونه از غمهای دلت کم بشه
و دیگه هیچوقت ناراحت نباشی . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
هرگز مغرور نشو
برگ وقتی می ریزه که فکر می کنه طلاست !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعر در مورد پاییز برای مقدمه انشا
در خراب ِ غفلت آبادیم ما
در خزان زندگی، شادیم ما
از بهاران، غافلیم و دلخوشیم
همچنان بی حاصلیم و دلخوشیم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
وقتی میرفتی بهار بود ..تابستون نیومدی ..پاییز شد …
پاییز که نیومدی پاییز ماند ..زمستان که نیای ..باز پاییز میماند
تروخدا فصل ها رو به هم نریز و زودتر بیا !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز ، آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمی دانم . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
این هوا ، هوای دلگیریست ، فصل قلبم پاییزیست!
آسمان قلبم ابری است ، دلم گرفته ، این چه دردیست ؟
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز غریب و بی رحم ، اون همه برگ مگه کم بود ؟
گل من رو چرا چیدی ، گل من دنیای من بود
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز می آید ، زمانی که خاطرات شیرین گذشته ی خودم را با تو به یاد می آورم
پاییز همچون بهار دل انگیز می شود ، بیا و اینک مرا با خود به آن سوی دریاها ببر
شاید دگر برای پیوستن فرصتی نباشد
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . .
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت
یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم
بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون
میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعرم
با نگاه تو
عاشقانه می شود
باران من
ببار
این کلمات
جان تاره می خواهند …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
شعرم را
کوتاه می نویسم
آنقدر کوتاه
که تا لب وا نکرده ای
لب هایت را
غرق بوسه کنم …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
چه باک
اگر پاییز
تمام برگ هایش را
ببارد
وقتی در باغچه دلم
گل همیشه بهاری دارم
شبیه تو …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
عاقبت از پاییز
چه خواهد ماند؟
جز برگ هایی زرد
ریخته بر کف خیابان
و درختانی عریان
که باد
همه ی رویاهایشان را
برده است …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز در من شروع میشود
وقتی سردی نگاهت
درونم ریشه میدواند
سرد میشوم ،زرد میشوم
“میمیرم “
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز
ای غمزده میهمان زمان
تو با آرزوهای پرپر شده
ریخته به دامانت
خوب می دانی
اندوه قلبهای پژمرده را
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
حال من دست خودم نیست، نبین آرامم
مثل پاییزم و یکباره بهم می ریزم
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درخت
شعرش را روی پاییز می نویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشته ام
بر درختان افتاده
دریغا من …
دریغا پاییز…
دریغا درخت…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز
اغواگرانه
هر صبح رنگ عوض میکند
حسادتش طبیعیست
چون این روزها
تو
بیرحمانه دوست داشتنی شدی…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
درست زمانی که
فکر می کنی
همه چیز را فراموش کرده ای
اتفاقی کوچک
برت می گرداند
به رنج روزهای اول
اتفاقی کوچک
مثل شنیدن آهنگی قدیمی
در تاکسی
عطری آشنا در خیابان
و گاهی
افتادن برگی از درخت
در پاییز
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
به خاطر پاییز هم که شده
کمی با من…
قدم بزن !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
آخرین برگ را
که بی اعتبار می کردم
به تنهایی درخت، نمی اندیشیدم
چون تو
پاییز را، دوست می داشتی.
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
تاب میخوری روی پاییز
دوستت دارم هایم هولت میدهند
کودکانه ذوق میکنی
عاشقانه میخندی و می گویی
محکم تر
و من فریاد میزنم…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
پاییز، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
باد خزان وزیده شد،
باز گرفته این دلم …
کی تو بهار میرسی؟
حل شود آه مشکلم …
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
باز عطرِ هزاران پائیز
پیچیده در خواهشِ گیسوانم
به یادِ صخرههای سنگی ساحل و آبی دریا
به یاد بلوطهای کنارِ خیابان
به یاد شورش دستهای عصیانی تو
یا عریانی آن روزهای من
باز به سرزمینِ سردِ خانه ام
به نوازشم بیا
باز بگو بهارم، سلام !
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
کوچکترین نسیمت اگر یاری ام کند
طی می کنم خزان بزرگ زمانه را
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
چشم هایت
پر از عاشقانه های پاییز است
نگاهم که می کنی
خشکم می زند
زرد می شوم
می ریزم…
——✭-✭-🍂🍂⌘💜⌘🍂🍂-✭-✭——
قالیچه و ایوان قشنگی دارم
موسیقی باران قشنگی دارم
پاییز و هوای خش خش خوشبختی
من با تو چه آبان قشنگی دارم