عکس استوری وفات حضرت زینب (س) ام امصائب با کیفیت عالی
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد ۴۵ عکس استوری وفات حضرت زینب (س) همراه متن های زیبا خدمت شما ارائه نماییم.
چنانچه قصد دارید به مناسبت وفات این بانوی بزرگ عمه سادات مطلبی را در فضای مجازی منتشر نمایید پیشنهاد می کنیم تا انتها با ما همراه باشید.
در ادامه مجموعه ای از تصاویر و عکس نوشته های با کیفیت همراه اشعار و متن های زیبا برای شما آماده و جمع آوری کرده ایم.
استوری برای وفات حضرت زینب (س) با سایز مناسب
تو مهر قبول کربلایی زینب
زهرای بتول کربلایی زینب
ای وارث نهضت حسین بن علی
در شام، رسول کربلایی زینب
ای آینه عصمت زهرا! زینب
در صبر و وفا بدون همتا! زینب
تو محرم رازهای مولا بودی
چون فاطمه ای ام ابیها! زینب
خورشید نجابت و ادب یا زینب
با فضل و وقار، منتجب یا زینب
در اوج شکوه مثل کوهی بانو
هستی تو عقیله العرب! یا زینب
استوری وفات حضرت زینب جدید
بر آل عبا تو نور عینی زینب
تو پشت و پناه عالمینی زینب
در فضل و شرافتت همین بس باشد
اینکه تو شریکه الحسینی زینب
چشمش گریست دشت به آتش کشیده را
بی تـاب گشت ســـــرخی حلـــق بریده راآرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر گرفـت قامـــــــت در خون تپیــــده رازینب ! عمود خیـــمه عالم شکسته شد
وقتی که کوفه بر تو فرو بســـت دیده رازینب ! به گوشه گوشه صحرا صبور باش
گلهای نوشکفتـــــه از شاخه چیـــده راپیراهنــــی که بوی حسین تو می دهد
زینب ! صبـــــور باش دو دست بریـده راآنک بگو به پســـــتی و نامردمـــی بگو
آن سینه سرخهای به مقصد رسیده رازینب بگو به پستــــی و نامردمـی بگو
این گرگــــهای وحشی یوسف دریده رازینب بگو که از پس این شام می رسد
یک دست مهـــربان که بر آرد سپیده را
بیابانی سراسر نیزه و تو…
دلم می رفت با هر نیزه و تو…
سفر کردیم با هم عمه زینب!
من و داغ و سر بر نیزه و تو…
در صحنه با شکوه عاشورایی
در بارش تیغ و غربت و تنهایی
با قافله ای که رنج با خود می برد
والله ندیده ام به جر زیبایی
حالا که غیر از چشم های تر نداری
تنهای تنها ماندی و یاور نداری
بگذار تا زینب لباس رزم پوشد
تا که نگوید دشمنت لشگر نداری
من آب می آرم برای اهل خیمه
دیگر نگو آقا که آب آور نداری
بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم
آخر مگر ای نازنین خواهر نداری
تعبیر کن خواب مرا ای یوسف من
حالا که غیر از چشم های تر نداری
می آیم امشب بهر دیدارت به گودال
هر چند دیر است و دیگر سر نداری
اسطوره ی صبر و استقامت زینب
مفهوم تقدس و کرامت زینب
با یاری عدل تا ابد احیا کرد
توحید و نبوت و امامت زینب
چه احساس عجیبی داره زینب
عجب امن یجیبی داره زینب
ز روزی که قمر از دست داده
عجب شام غریبی داره زینب
آن روح زلال و صیقلی زینب بود
آیینه ی غیرت علی زینب بود
هر چند امام و مقتدا بود حسین
پیغمبر کربلا ولی زینب بود
سرشارترین شعر خدایی؛ زینب
اسطورۀ طاقت و حیایی؛ زینب
تو زینت نقطههای بسمالله وُ
تفسیر فصیح کربلایی؛ زینب
چون قافله ی عشق رسیدند زراه
برتربت شاه دین بصد ناله و آه
زینب به سر قبر برادر می گفت
لاحول ولا قوه الا باالله
کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید؛
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید
دل گرفتار بلای زینب است
تا قیامت مبتلای زینب است
او خودش ثاراللهی در پرده است
پس خدا هم خونبهایِ زینب است
برای بارش رحمت خدا خدا کافی ست
برای عشق و جنون شهر کربلا کافی ست
برای بی خردان زرق و برق این عالم
غبار چادر زینب برای ما کافی ست
در قلب پر از خون تو غم می ماند
زینب تویی و باز عَلم می ماند
نوری که تمام چهره ات را پوشاند
امروز محافظ حرم می ماند
تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم
ماندی به رویِ خاک و عالم کربلا شد
بندِ دلم بودی و هر بندِ تن تو
انگار جایِ گندم ری آسیا شد
بی دردسر سرگرم سر بود و نشست و
آن قدر دست و پا زدی تا اینکه پا شد
یکبار بوسیدم گلویت را چگونه…
…جایِ همان بوسه دوازده ضربه جا شد
زینب زمین خورده ولی تو سنگ خوردی
این زخم ها از ضربه های بی هوا شد
آتش میان خیمه ی عباس افتاد
دستی کنار معجر من بی حیا شد
تو سر نداری دخترت معجر ندارد
یعنی بریدند و کشیدند و جدا شد
به روی دل، غم و داغ تو را گذاشته ام
به روی شانه ی خود کربلا گذاشته ام
برای آن که مرا غُصه ی تو پیر کند
به روی کُلِّ جوانیم پا گذاشته ام
برای آن که بگویم هنوز فکر توام
ببین که پیرهنت را کجا گذاشته ام
شکسته تر شده این دل، دل بدون حسین
شکسته تر شده هر چه دوا گذاشته ام
اگر بناست ببینی مرا بیا گودال
که خویش را لب گودال جا گذاشته ام
هنوز خون گلوی تو رنگ موی من است
گمان مبر که به مویم حنا گذاشته ام
نشد اگر چه تنت را کفن کنم اما
هنوز هم کفنت را سوا گذاشته ام
ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو
معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو
من شرح می دهم غمِ تاراجِ خیمه را
از خنجرِ شقاوت و این ساربان بگو
سرداده اند قهقه وقتی که خواندمت
از حنجرِ شکسته ات این بار جان بگو
دارند می برند در این عصرِ بدرقه
پشتِ سرِ مسافرِ کوفه اذان بگو
اوّل زنِ اسیرِ بنی هاشمی شدم
تا انتهای رفتنِ در ریسمان بگو
عباسِ غیرتی من از نیزه پاسخی
بر طعنه های حرمله ی بد دهان بگو
قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان
در کوچه های زجر هوادارِ من بمان
اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟
بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم که پای دختر تو لِه شود در این
زنجیرها که پای حرم را گرفته است
از خیمه های سوخته هر قدر مانده است
چادر که رفته روی سرم را گرفته است
نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد
حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است
اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند
از تازیانه ها چقدر کار می کِشند
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مثله شده در برابرم باشد
بدن بدن کیست این چنین شده است؟
اگر خدای نکرده برادرم باشد …!
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت
کنار کشته ی گودال مو پریشان گفت
گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم
که قول می دهم این بار بار آخرم باشد
کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟
بد است بی کفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیندازم
نمی شود بگذارید معجرم باشد؟
ته گودال پیکری مانده؟
که بگوییم برادری مانده؟
گفت بهتر که از جلو نبرید
بی گمان راه بهتری مانده
چقدر نامرتبت کردند
پیکری نیست پیکری مانده
چقدر غارت تو طول کشید
یک نفر رفته دیگری مانده
تازه این سهم تا کوفه است
از تن تو اگر سری مانده
گر چه بیرون کشیدم از بدنت
ولی این تیر آخری مانده
فرضم این است پیرهن داری
با همین فرض! معجری مانده
نه عقیق برادری… حتی
نه طلاهای خواهری مانده
اینان که سنگ سوی تو پرتاب می کنند
بی حرمتی به آینه را باب می کنند
در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را
با مشک های آب خنک، آب می کنند
لب های خشک نیزه ی خود را حرامیان
از خون سرخ توست که سیراب می کنند
عکس سر بریده ی عباس را به نی
در چشم های اهل حرم قاب می کنند
با نوحه ی رباب و تکان دادن سنان
شش ماهه ی تو را سر نی خواب می کنند
این آسمان شب زده را ای هلال عشق
هفده ستاره گرد تو جذاب می کنند
هفده ستاره معتکف چشم هایتان
سجده به سمت قبله ی مهتاب می کنند
هفده ستاره با کلماتی ز جنس اشک
تفسیر سرخ سوره ی احزاب می کنند
حسین رو شونه هام کوهی ز رنج و درده
حسین خواهر تو ببین که کوچه گرده
اسیر اونیه که یه محرمم نداره
بارون غربت از دو دیده هاش می باره
یتیم اونیه که باباش و سر بریدن
یتیم اونیه که معجرش و کشیدن
رباب دیده گلش رو نیزه سر بلنده
برا آرامش دل مادر می خنده
هلال ماهیه که مسافر تنوره
کار سنگای تیز شکستن بلوره
جایی که ریختن خون خدا حلاله
بدون که موندن چادر رو سر مهاله
شهید اونیه که سر در بدن نداره
آقام رو زمینه ولی کفن نداره
زلف عفاف، رشته دامان زینب است / آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار / این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
به دریای پر از غم، امان از دلِ زینب / به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب
چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده / بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب
اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم / بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
حال و هوای کربلا در حال من پیدا بود
هر کس حسینی می شود با نام من شیدا شود
من زینبم دخت علی آئینه زهرا منم
پیغمبر پیغمبران مجموعه ی غمها منم
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
آه،ای ام المصائب، تمام داغها و سوگها، در حضور مصیبتهای تو رنگ میبازد و از یاد میروند.
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد نخ معجر نمی دهد
من از حرم تا قتلگاه سعی و صفایی کرده ام
بعد از حسین در کربلا بالله خدایی کرده ام
آنچه مرا بی صبر کرد بزم شراب شام بود
آنجا که باشد مقتلم کنج خراب شام بود
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد.
تمام زمین وزمان بر کربلا میگریند و تمام کربلا بر زینب(س)
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
آه از نماز شب نشسته و قامت ناگهان خمیده !
آه از موی سپید یک شبه !…آه از دل زینب !
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
عشق با زینب تبانی کرده است
رنگ گل را ارغوانی کرده است
هست کیش رهبریت کیش او
صبر زانو می زند در پیش او
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
ای زینب (س) !
براستی سجاد علیه السلام از دریای بیکران علم و فهم تو چه امواجی را دیده
و در سخنت چه چیزی را یافت که تو را «عالِمه غیر مُعلَّمه» خواند؟
وفات جانسوز عقیله بنی هاشم و عالم بدون معلم، حضرت زینب کبری تسلیت باد . . .
کمکم کن تا تو را الگوی زیستنم بدارم و بدانم
یاری ام کن تا چنان باشم که با امام خویش بودی
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازشها به مهر مادری کرد
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
کربلا دارالنعیم زینب است
کعبه خود تحت حریم زینب است
عمر زینب فخر مولا بود و بس
او به زهرا المثنی بود و بس
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
چون قافله ی عشق رسیدند زراه
برتربت شاه دین بصد ناله و آه
زینب بسر قبر برادر می گفت
لاحول ولا قوه الا باالله
ای سرکه بود بار غمت بر دوشم
زود است که داغ تو کند گل پوشم
بر خطبه ی من تو گوش کردی اکنون
قرآن تو بخوان که من سراپا گوشم
بر حنجر خون نوای عشقی زینب
دلداده و جان فدای عشقی زینب
در بهت سکوت کوفه در ظلمت شام
پیغامبر خدای عشقی زینب
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو عرش خدا را قائمه
یک محمد یک علی یک فاطمه
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند ؟!
تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم ؟
یاری ام کن!
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
زینب که دل و روح دلیری دارد
در یاری دین سهم کثیری دارد
همچون حسن و حسین و زهرا و علی
نیروی شکست ناپذیری دارد
مطالب مرتبط
متن وفات حضرت زینب ؛ ۱۰۰ شعر و متن سوزناک شهادت حضرت زینب (س)
اشعار وفات حضرت زینب ؛ گزیده اشعار کوتاه و بلند درباره وفات حضرت زینب