شعر درباره حضرت فاطمه زهرا (س) | ۷۰ شعر کوتاه و بلند در وصف حضرت زهرا (س)
در این مطلب از دلبرانه قصد داریم تعداد زیادی شعر کوتاه و بلند در وصف مقام بلند حضرت زهرا برای شما همراهان گرامی آماده کرده ایم .
در ادامه میتوانید این مجموعه بسیار زیبا را مشاهده و مطالعه کرده و از آن لذت ببرید .
با دلبرانه همراه باشید .
شعر درباره حضرت فاطمه زهرا (س) | ۷۰ شعر کوتاه و بلند در وصف حضرت زهرا (س)
در جوانی پیری اش را دست بر زانـــو زده
آن که این چرخ کُهن در محضرش زانو زده
آنچنان خَم گشته است از داغ که وقت قیـام
بارها بر شانه ی طفـل غریبــش رو زده
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
هر زمانی غزلـی هدیه به مادر شده است
صفحه ی دفترم از اشک قلم تر شده است
خوش به حالم که همـین شاعریِ ناچیزم
از تـوسّل به غـم فـاطمه مُنْجَر شده است
فیض بُرده ست در اندازه ی ظرفیّت خود
هـر کسی در حرم فاطمه نوکر شده است
قنبر آموخـت به من هر که شود نوکر او
روزیِ نـوکری اش چـند برابر شده است
هست او کوثر و تا حُرمتِ او حفظ شود
غیرتُ اللهِ زمـین ، ساقیِ کوثر شده است
نَه که نُه سال ، به معـیارِ حدیث لولاک
از ازل أمِّ أبـیهـای پیــمبر شـــده است
فاطمه لیله ی قدر و قَـدَرم میل علی ست
خـیرِ ما از کـرمِ این دو مُقـدّر شده است
نه فقط مُلک که حـتّی ملکوت و جبروت
با درخشیدنِ این زُهره مُنوّر شده است
در جلالَت ، ز همه غـیر خُدا سر بوده ست
بی سبب نیست که هم شٰانه ی حیدر شده است
هر نخ از چادر پُـر وصله ی خاکی شده اش
ناجـیِ یک نبی از خوف به محشر شده است
من به این معتقدم—هر که سَرِ فاطمیات
زده فــریاد—بوالله ، که کافـر شده است
آبِ غُسلِ تنِ طاها نـشده خُشک هـنوز
دلـش از چند نفر سخت مُکـدّر شده است !!!
جگـرش سوخـته ، انگار که راضی نشدند
نکــند نوبتِ آتــش زدنِ در شــده اســت ؟؟؟
آه ! “یا فضّـه خُذینی” ز کجا می شنوم؟
نکند غنچه ی طوفان زده پرپر شده است …
گرچه تا کربُـبلا وقــت زیاد است امـّا
دل من دل نگرانِ علی اصغر شده است
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
نذر کردیم که در پشت سرش، کوچه کوچه سر ما را ببرند
اگر از کوچه ما این دفعه محمل دلبر ما را ببرند
مرغ باغ ملکوتیم ولی یک به یک کنج قفس میمیریم
قصد دارند تعلق هامان آبروی پر ما را ببرند
باید آنقدر بسوزیم و بمیریم تا وقت سحر محضر دوست
بادها یا سر ما را ببرند یا که خاکستر ما را ببرند
حرف پشت سر دیوانه زدن مایه آبروی دیوانه است
پس از این خانه به آن خانه بگو حرف پشت سر ما را ببرند
مثل غارت زده ها زانو را وسط کوچه بغل میگیریم
گر که سرمایه ما را یعنی اشک چشم تر ما را ببرند
دوستی با فقرا از دلها میبرد دوستی دنیا را
میتوانند فقیرانت هم میل سیم و زر ما را ببرند
هر چه داریم در این خانه همه از دولت مادر داریم
این شب جمعه بگو با زهرا تا حرم مادر ما را ببرند
پای شمع ز نفس افتاده تا نفس هست نفس باید زد
کاش با ناله مادر مادر نفس آخر ما را ببرند
کاش میشد وسط یک کوچه، کاش میشد وسط یک بازار
معجر دختر ما را بکشند، معجر دختر ما را ببرند
علی اکبر لطیفیان
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است
چه کنم؟ کار علی بی تو به عالم، زار است!
اشتیاق تو مرا میکِشد از خانه برون
ور نه از خانه برون آمدنم، دشوار است!
موقع آمد و شد، فاطمه جان! میبینم
دیدۀ زینب تو مات در و دیوار است!
به گواهی شب و، زمزمۀ مرغ سحر
اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدار است!
روز در خانه، پرستار حسین و حسنم
کمکم کن که نگهداریشان دشوار است!
یاد آن روز که با زینب تو میگفتم:
دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمار است!
چاه داند که به من، عمر چه سان میگذرد
قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیار است!
بشنو از شاعر ژولیده، تو راز دل من
صدف چشم من از داغ تو، گوهر بار است
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدا جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت…
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
خسران زده است هر که توکل نمی کند
بر خاک چادر تو توسل نمی کند
یا بلبلی که طوف سر گل نمی کند
قلبم میان سینه تحمل نمی کند…
…امشب نخواند از جلوات خدایی ات
از تابش و تلالؤ خیرالنسایی ات
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد
ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا: ای خاک! جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
گفتش ای تاج سر خیل رُسُل
وی بَر تو خُرد، یک سر جزء و کل
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
بار دیگر، هدیۀ داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
میکِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی، میدهد نیلوفرت
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
ای که کنیز خانه ات از عالمی سر است
نامت نجات بخش هزاران پیمبر است
یک گوشه از تجلی تو قدر و کوثر است
کوثر شدی و ساقی این چشمه حیدر است
حوریه ای و دور و برت جای خار نیست
غیر از علی نصیب تو در روزگار نیست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
صاحبْ کتاب… باطن قرآنِ مرتضی
زیبا ترین ستاره ی تابان مرتضی
جان تو هست جان نبی جان مرتضی
لبخند صبح و شام تو رضوان مرتضی
وصله بزن به چادرت اما فقط بخند
رخت عروسی ات بده زهرا… فقط بخند
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
تا خانه بجز راه کم ومختصری نیست
آهسته برو صبر کن اینجا خطری نیست
بعد از پر وبالی که زدم دور وبرم را
گشتی که ببینی اثر از بال وپری نیست؟
رفتیم به خانه نکند گریه کنی خُب
قربان تو که خوبتر از تو پسری نیست
وقتی که رسیدیم تنت باز نلرزد
یک طور نشان میدهی اصلا خبری نیست
حالا به رخم خیره شو تا خوب ببینی
از ضربه ی آن حادثه دیگر اثری نیست؟
از روسری وگوش من این منظره پیداست
بر شاخه خونی شده دیگر ثمری نیست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
بر سائلت بزرگی و سرمایه می رسد
آنقدر که عطای گرانمایه می رسد
در مدح بنده پروری ات آیه می رسد
نان می پزی و باز به همسایه می رسد
این بار نه… نده همه اش را به این و آن
افطار کن بس است عطای دو لقمه نان
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
حتی به مریمش زکریا نگفته است
اصلا کسی به دخترش این را نگفته است
قطعا رسول صحبت بی جا نگفته است
بی خود به تو که “ام ابیها” نگفته است
تو مادر یتیم حجازی و کوثری
از مریم و خدیجه و آسیه برتری
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم
خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم
وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم…
زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم
با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
حسین رستمی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
آیه های کوثری آتش گرفت
دختر پیغمبری آتش گرفت
در هجوم نابرابر پشت در
بال و پرهای پری آتش گرفت
میخ در راهه گریزش بسته بود
گوشه های روسری آتش گرفت
پیش چشم کودکانی مضطرب
بین خانه مادری آتش گرفت
غنچه ای افتاد زیر دست و پا
شاخه ی نیلوفری آتش گرفت
شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام زهرا به تو بانو چقدر می آید
آبرو یافته هرکس به تو نزدیک شده
خار هم پیش شما گل به نظر می آید
و نبوت به دوتا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید
مانده ام تو ،اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر می آید
مانده ام لحظه ی پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پی چند نفر می آید
کاظم بهمنی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
مهر تو در خرابه ی این دل عنایت است
روح تمام بندگی از این محبت است
نامت به لب رسید، همین هم عبادت است
خدمت به آستان تو عین شرافت است
این ظرف دل به یمن وجودت شریف شد
کار دلم به لطف نگاهت ردیف شد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن
نذر ِ اهل بیت ، اهل بیت باید ذبح کرد
بچه های ما فدای بچه هایِ پنج تن
استجابت در قسم دادن به نام فاطمه ست
پس بدون او نمیگیرد دعایِ پنج تن
فاطمه در عین وحدت گاه کِثرَت میشود
میرسد از جانب یک تن صدایِ پنج تن
یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت
لاجرم تکثیر شد در جای جایِ پنج تن
هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه
هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن
ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دوایم:
یا غلام پنج تن یا که گدایِ پنج تن
علی اکبر لطیفیان
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
امشب بیا دوباره حدیث کسا بخوان
سیب بهشتی نبوی هل اتی بخوان
در جمع ما بیا و کمی ربنا بخوان
مادر به جای ما همه اغفرلنا بخوان
از بخشش تو قلب خدا شاد می شود
ویرانه خانه ی دلم آباد می شود
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
تا ابد هر دو جهان بر سر خوان زهراست
عطر جنت ز دم مشک فشان زهراست
سر مستور خدا کیست بجز کفو علی؟
سند معتبرم قبر نهان زهراست
خون او در رگ عشاق علی می جوشد
جان ما فاطمیون بسته به جان زهراست
روز محشر که فراری است پسر از مادر
روی پیشانی ما خط امان زهراست
کار این خلق به اغیار اگر افتاده
کار ما نیز به دست پسران زهراست
گنبد مسجد و محراب هلالی است اگر
یادگاری همان قد کمان زهراست
رضا رسول زاده
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
وصف آن کس که نگنجد به دهان فاطمه است
مدح آن زن که خدا کرده بیان فاطمه است
روز محشر که خلائق همه حیران هستند
آنکه بر ماست فقط دل نگران فاطمه است
فاطمه روح صلات است خدا می داند
اشهد ان علی هم به اذان فاطمه است
چهارده قرن سر حرف خودش مانده هنوز
مردتر از همه مردان جهان فاطمه است
دستش افتاد ولی دست علی بالا رفت
یار حیدر به همان قد کمان فاطمه است
این حسینی شدن ما نظر زهرا بود
دوستدار همه ی سینه زنان فاطمه است
مادران شهدا فخر به عالم دارند
مادر هر گل بی نام و نشان فاطمه است
پرورش یافته ی دامنش آیینه ی اوست
زینب فاطمه، انگار همان فاطمه است
رضا رسول زاده
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
طبیب جان پیغمبر که بود ام ابیهایش
هنوز عقل بشر مات است در حل معمایش
خدا را خواستیم اول به حق فاطمه یعنی
حدیث قدسی لولاک اینجا خورده معنایش
پدر معراج را حس کرده اما خوب می داند
بلندش می کند گل بوسه بر دستان زهرایش
رسول الله دارد دختران دیگری اما
فقط میگفت بر زهرا فدایش جان بابایش
بجز چشم علی باید که روی از خلق برگیرد
چرا که چشم ها را می زند خورشید سیمایش
جمال نوری اش در قبل خلقت زیر ساق عرش
خدا را وجد می اورده با تهلیل زیبایش
ملک قبل از نظر بر وجهه نورانی اش هرگز
نمی دانست تسبیح خداوند تعالایش
کسی که شوکت او شهره بر هفت اسمان باشد
بخوانیمش بشر یا انسیه یا انکه حورایش؟
چه معراجی ست سقف خانه اش جبریل می دانست
که عرشی تر ندید از فرش زهرا چشم بینایش
و ما ادراک ما زهرا چه زهرایی که مجهول است
شبیه قبر مخفی از نظرها قدر والایش
حسن کردی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
ای تکلم کرده با روحالامین
دختر تجریدی زیتون و تین
ای شبستان حرا آینهات
شیر سرخ کربلا از سینهات
دختر رود تجلی در مسیل
دختر آواز بال جبرئیل
ای کبود ارغوانها دیهات
آبهای آسمان مهریهات
ای ملائک بر سلامت صف زده
عرش بر دامان تو رفرف زده
ای ز نامت گل چمن آرا شده
هاجر از اندوه تو سارا شده
معجز شقالقمر ابروی تو
لیلهالاسرای ما گیسوی تو
تو تلاوت را گلستان کردهای
کوثری و ختم قرآن کردهای
با تو میگریید شب شیر خدا
با تو میخندید شمشیر خدا
درجهان گر پرتو حیدر نبود
ماه رخسار تو را همسر نبود
ور نمیزد شیر حق لبخند تو
وا نمیشد بر فلک روبند تو
شبنم آیینه چبود غیر راه
نیست جز خورشید هرگز کفو ماه
کیست کفوت آنکه در شأنش به زیر
وال من والاه آمد در غدیر
کیست کفوت آنکه در حصرای خم
مست شد از جام اکملت لکم
آنکه درخندق عدو را کشت او
بدر ابروی تو را انگشت او
ای پر از هیهات حیدر خشم تو
ای شب قدر علی در چشم تو
ای گل با اشک خونینتر شده
ای به هجده سالگی پرپر شده
جان فدای بغض تنها ماندنت
داغ تلخ از پدر جا ماندنت
چون نگرید چشم زهرا سرخ و تر
در فراق هم پیمبر هم پدر
با محمد از تو دوری کی توان
در فراق تو صبوری کی توان
میشتابد تا بگیرد نور ماه
پارههای فتنه چون ابر سیاه
آه زهرا، عرش مشکی پوش شد
وای، شمع مصطفی خاموش شد
چون رود خورشید ما، در گور وای
این ولایت را که؟ باشد نور وای
ای پدر، این امتان را وامنه
ابن عمّ خویش را تنها منه
سایه ی سبز رسالت بیتو نیست
رنگ بر روی عدالت بیتو نیست
بیتو فرق عدل را شق میکنند
غصب حق ما به ناحق میکنند
بیتو سلمان باغ بیبر میشود
بیتو صحرا بیابوذر میشود
بیتو میبندد شقاوت آب را
غرق در خون میکند محراب را
با تنی از تیر و خنجر چاک چاک
میچکد خون حسینت روی خاک
اهلبیت گریه و سوزیم ما
خیمههای نینوا دوزیم ما
فقه این مذهب درخت خاک ماست
فهم این دین مرتع ادارک ماست
ما ز جسم دین خود جان ساختیم
روی مذهب باغ عرفان ساختیم
این فدک در آب و خاک و بذر ماست
این توسل در تمام نذر ماست
زین ولایت هرکه باغی میخرد
در دل او نام زهرا میبرد
روی رود روح پل داریم ما
چارده معصوم گل داریم ما
چارده آئینه عاری زرنگ
یک بهار از چارده معصوم رنگ
پنج تن، مثل ستون در دین ماست
چارده آئینه در آئین ماست
چارده آینه پاک و صیقلی
یازده آیینه از نسل علی
باغبان این زمین پیغمبرست
منبع این آب حوض کوثرست
حوض کوثر چیست اشک فاطمه
ابر میگرید ز رشک فاطمه
اشک زهرا حوض کوثر میشود
ساقی این اشک حیدر میشود
ناز آن اشکی که زهرا باورست
وای بر چشمی که بی زهرا ترست
هرکه یک شبنم بگرید در غمش
آب مینوشد زمین از زمزمش
هر کجا سبزیست نام فاطمهست
این سیادت از مقام فاطمهست
دامن زهرا بهار نینواست
لاله، خون پروردهای از این هواست
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
اشک زهرا چیست روح یاسمین
یک شراب ناب از زیتون و تین
فهم این نازک خیالی مشکلست
قلب زهرا را محمد در دلست
کیست نورچشم احمد؟ فاطمه
کیست تأنیث محمد؟ فاطمه
همچنانکه لاله از صحرا تپید
مصطفی از سینهی زهرا تپید
پس بهار سبز برهان فاطمهست
پس نزولآباد قرآن فاطمهست
آن شب قدری که روح آمد فرود
جز به قلب نازک زهرا نبود…
احمد عزیزی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
ناله های زخمی پروانه می لرزد چرا
یک کبوتر در میان لانه می لرزد چرا
جمع زهرا با علی میخانه می گردد فقط
فاطمه حرفی بزن پیمانه می لرزد چرا
فاطمه جان وضع بازویت مگر بدتر شده
بین دستان تو بانو شانه می لرزد چرا
کودکم در خواب و بیداری همش تب میکند
نیمه شب ها تا سحر دردانه می لرزد چرا
تو ستون خانه ای خانه خرابم میکنی
من نمی دانم ستون خانه می لرزد چرا
فضه تو چیزی بگو زهرا چرا تب می کند
پس چرا دارد کفن ها را مرتب می کند
علی حسنی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
آفرینش ز دولت زهراست
کعبه مات عبادت زهراست
نخل های فدک که چیزی نیست
دوجهان ملک حضرت زهراست
هرکه پیغمبر و وصی شده است
بی تعارف عنایت زهراست
همه خدمت گذار فضه شدند
فضه اما به خدمت زهراست
پدرش هم که رفت تا معراج
شک ندارم به دعوت زهراست
گرچه با آب روزه اش وا شد
نان عالم ز برکت زهراست
زهد اورا ببین که کهنه حصیر
بالش استراحت زهراست
فاطمه در حمایت علی است
و علی در حمایت زهراست
“طاعت مفترض” که میخوانیم
در حقیقت اطاعت زهراست
ولی امر ماست مثل علی
شیعه دینش ولایت زهراست
شرح و تفسیر داده مادر را
عمر زینب روایت زهراست
راضیه عالمه اغیثینی
مادرم فاطمه اغیثینی
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمیدانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمیداند که پشت در چهها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختمالانبیا افتاده بود
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
سلام ما به سوز و گریه و تاب و تبت مادر
سلام مرغ شب بر ذکر یا رب، یا ربت مادر
سلام ما به پایان غروب درد انگیزت
سلام ما به غسل و کفن و تشییع شبت مادر
سلام ما به غم¬هایی که کردی از علی پنهان
سلام ما به اشک بی صدای زینبت مادر
سلام ما به آن آخر نگاه و آخرین ذکرت
که وقت دادن جان، گشت جاری بر لبت مادر
سلام ما سلام ما سلام ما بر آن بانو
که درس عصمت و ایمان گرفت از مکتبت مادر
سلام ما به فرزندان پاکت تا صف محشر
که تو خود آسمان استی و آنان کوکبت مادر
سلامی پاک همچون آیه تطهیر از میثم
به سبطین و دو دخت و شوهر و ام و ابت مادر
به هر جا رو کنم شهر و دیار توست یا زهرا
دل هر شیعه تا محشر مزار توست یا زهرا
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای
این کاسه های آب، توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده
جبرئیلش به سجود تو سجود آورده
نه… غلط گفتم از آغاز خدا با نورت
نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده
سر سجادۀ شب، ماه ، شب اول ماه
سر تعظیم به پیش تو فرود آورده
باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر
یک بغل رایحه ی عنبر و عود آورده
مادر آب تویی و پدر خاک علی
آب و خاکی که گلم را به وجود آورده
چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت
شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده
هیزم آورد در خانۀ تو کینه ولی
آتش فاجعه را چشم حسود آورده
ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم
چه بلایی به سرت آتش و دود آورده
آه… خورشید علی بادِ مخالف چندی ست
در حوالی رخت ابر کبود آورده
باعث سجده به دامان تو در علقمه شد
آن که بر فرق علمدار عمود آورده
محسن عرب خالقی
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
غُربت آبادِ دیار آشنایی ها، بقیع!
همدم دیرینه غم های ناپیدا بقیع!
در تو حتّی لحظه ها هم بی قراری می کنند
ای تمام واژه های درد را معنی، بقیع!
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد
آتش ز نوایش به دلم افروزد
این خانه عزاخانه شود بار دگر
هر گاه نگاه خود به در می دوزد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
آنان که غمار عشق را می بازند
در سینه بنای حسرتی می سازند
بنگر به قداست و صفای گل سرخ
سادات جهان به فاطمه می نازند
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
چون خدا خلقت صدیقه ی کبرا میکرد
جلوه ی صورت خود را متجلا میکرد
رازی از اعظم اسمای صفات خود را
یک به یک با صفت فاطمه معنا میکرد
ازدواج علی و فاطمه با آن برکات
چشمه ای بود که پیوند دو دریا میکرد
مهر زهراست شفاعت ز گناه امت
این صداقیست که او خویش تقاضا میکرد* *(صداق:مهریه)
مرتضی چشم خدا بود و خدا را می دید
هرزمانی که به زهراش تماشا میکرد
اول و خاتمه ی هر سفری پیغمبر
قصد احرام حرمخانه زهرا میکرد
فضّه ی خادمه اش مرتبه ی مریم داشت
قنبر خانه ی او کار مسیحا میکرد
سیدرضا مؤید
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شبها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار
بار سنگین این وصیت را
از سر شانه ها ی من بردار
قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
گویا دعای نیمه شبم بی اثر شده
یعنی که خون پهلوی تو بیشتر شده
دیگر نماز مادر من بی قنوت شد
دیگر شب بلند علی بی سحر شده
از صبح ، زخم سینه امانت بریده بود
حالا بلای جان تو درد کمر شده
از زخم های سوخته رنگی که دیده ام
فهمیده ام چه با بدنت پشت در شده
اینبار هم که پاشدی از روی بسترت
خوردی زمین و پیرهنت سرخ تر شده
وقت نفس زدن چقدر زجر می کشی
این دندهی شکسته عجب دردسر شده
حسن لطفی
ای مادر نمونه ی نسل کریم ها
زیباترین پیام تمام نسیم ها
ذاتا هوای بود ترا لمس می کنم
ای در دلم کشیده شده از قدیم ها
در دست آسمانی تو خوش نشسته است
این لانه های پر تپش یاکریم ها
از روزی نگاه شما حرف می زنند
با شعله های گرم رسیدن کلیم ها
حتی اگر رسول خدا هم لقب گرفت
از مهر توست پرورش این یتیم ها
اما چه زود برگ گلت را کبود کرد
روزی که می شکست تمام حریم ها
علیرضا لک
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین
با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود
خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود
او نور خلقت است که در نور خلقتش
زاویّههای روشن مبهم زیاد بود
زهرا اگر نبود بهشتی نداشتیم
مهرش اگر نبود جهنّم زیاد بود
در خانهاش تمام کنیزان مقدّسند
جایی که مثل حضرت مریم زیاد بود
تارِ گلیم کهنهی انفاق کرده اش
هرچند در نگاه گدا کم؛ زیاد بود
آری درست، مادرمان زود پیر شد
آری درست، در دل او غم زیاد بود
اما برای سنّ کمش گریه کم کنید
هجده بهار از سر عالم زیاد بود
حامد تجری
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
کفنش را به زینبم دادم
حرف های نگفته را گفتم
چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
گفتمش میوه دلم زینب
کربلا باش یار و یاور او
ظهر روز دهم به نیت من
بوسه ای زن به زیر حنجر او
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا
صبر کن دختر عقیله ی من
قهرمان بزرگ کرب و بلا
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پیکر درست کرد
آب و گلت که نور و دو صد شیشه عطر سیب
آخر تورا به شیوه دیگر درست کرد
از تو تمام آمدنی ها شروع شد
یعنی تو را میان آن همه ، سر درست کرد
آمد تمام هست تو را بی نظیر ساخت
از آیه های ناب تو کوثر درست کرد
با نام تو دریچه ای از آسمان گشود
بر بالهای مرده من پر درست کرد
اصلاً برای درد کبودی که می کشی
روز ازل دو چشم مرا تر درست کرد
دست کریه یک نفر از عمر بودنت
یک شاخه زخم یک گل پرپر درست کرد
بانو مزار گم شده ات تا دم ظهور
ازمن دلی شبیه کبوتر درست کرد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
هر دل پی دلستان خود میگردد
هر کس پی هم زبان خود میگردد
روزی که کند پدر فرار از پسرش
زهرا پی دوستان خود میگردد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
زهـــرا کــه عـنایتش به دنیا برسد
بــاشد که به فــریاد دل ما برسد
یا رب سببی ساز که در روز جزا
پرونده ما بــه دست زهرا برسد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
یک واژه ام نوشته شده در کتابتان
سرمایه ام دعای شب مستجابتان
بانو شما بهانه خلقت که می شود
آغاز هر چه هست به آغاز نابتان
بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات
از عطر آسمانی سیب گلابتان
آیا نمی شود که نصیب دلم شود
سلمان ترین کرامت یک انتخابتان
یعنی کمی زلطف شما شاملم شود
یعنی بیاید این دل من در حجابتان
هجده بهار ماندی حالا نشسته ایم
زانو بغل گرفته به زخم شتابتان
هرگز تب مزار تو پایین نیامده
تا صبحگاه سرزدن آفتابتان
علیرضا لک
بانو سلام!حال شما؟ روز مادر است
روز زنی که از همه مردان، سَری سَر است
روز شما که مادر زینب، حسن، حسین
نه!روز دختری ست که اُمّ پیمبر است
از آسمان صدای قدم هات می رسد
گوش فلک ز همهمه ی عرشیان کر است
حیف از تو و زنان قریش!! میزبان تو…
جمعی ز مریم، آسیه و ساره، هاجر است
یاس نبی! کبوتر دردانه ی علی!
هفت آسمانِ دل ز قدومت معطر است
تو ماه آسمان شدی، از تکه های تو
این یازده ستاره به گردت مدوّر است
شیرین و خسرو، لیلی و مجنون و عشقشان
با عشق بی بدیل شما کی برابر است
ای یکه تاز عشق! “تماشاچی” ات شدیم
حیران عشق “بازی” تو حقّ “داور” است
«یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
“کز هر زبان که می شنوم نامکرر است»*
رخصت بده برای شما شاعری کنم
«از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است»*
مادر بگو که دست مرا رد نمی کنی
این شعر هم “هدیه ی من روز مادر است”
گفتم مکان وعده؟؟!!…کجا پیشکش کنم؟!!
گفتی حریم دختر موسی بن جعفر است!
بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام
آخر هنوز ردّ نگاهم به یک “در” است
از فاطمیه تان به حسن فکر می کنم
و چشم های مات که از واقعه تر است…
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ما هم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
اینجا به ما حسین حسین وحی میشود
پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست
سلمان شدن نتیجه همسایگی اوست
زهرا برای سیر کمال ولای ماست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
بی تو با شمع علی تا به سحر میسوزد
شمع میمیرد و او بار دگر میسوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در میسوزد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت
ای کاش مدینه در و دیوار نداشت
فریاد دل محسن زهرا این بود
ای کاش در سوخته مسمار نداشت
کاش قلبم به قبرش راه داشت
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است
چادر نماز مادر ارباب های ماست
باران به خاطر نوه ی فضه میرسد
ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست
فرموده اند داخل آتش نمیشویم
فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
میان خانه در آن شب، ولی خدا
بداد غسل و کفن کرد قامت زهرا
به گریه گفت ای جان من به قربانت
شوم فدای تو و نالهی یتیمانت
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست
با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است
این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود
گیرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
گل، بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند
گلهای من هنوز شکوفا نگشتهاند
شبنم به باغبانی من گریه میکند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه میکند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه میکند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهرهی خزانی من گریه میکند
فردا مدینه نشنود آوای گریهام
بر مرگ ناگهانی من گریه میکند
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
بُرد در شب تا نبیند بینقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبههای گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّههای همسرش
هم مدینه سینهای بیغم نداشت
هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی میخواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه میکردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لالهای با یاسمن پوشیده شد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد زخون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از زمان که جدا از تنم شده است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دو بازویم شکست
دیدی که دامن تو زدستم رها نشد
شرمنداه ام , حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند زدست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
امّا یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر، خجل!
هم غلاف تیغ، هم مسمار در، هم در، خجل
با غروب آفتاب طلعت نورانیات
گشتهام سر تا قدم از روی پیغمبر، خجل
هم صدف بشکست، هم دردانهات از دست رفت
سوختم بهر صدف، گردیدم از گوهر، خجل
همسرم را پیش چشم دخترم زینب زدند
مُردم از بس گشتم از آن نازنین دختر، خجل
گاه گاهی مَرد خجلت میکشد از همسرش
مثل من، هرگز نگردد مردی از همسر، خجل
همسرم با چادر خاکی به خانه بازگشت
از حسن گردیدهام تا دامن محشر، خجل
خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد
مادر از دختر خجل شد، دختر از مادر، خجل
باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد
باغبان از غنچه و از لالهی پرپر، خجل
بانگ «یا فضّه خذینی» تا به گوش خود شنید
از کنیز خویش هم، شد فاتح خیبر، خجل
نظم «میثم» شعله زد، بر جان اولاد علی
تا لب کوثر بود از ساقی کوثر، خجل
الهی ! کوثرم کو ؟ دلبرم کو ؟
گلم کو ؟ هستی ام کو ؟ گوهرم کو ؟
علی تنها و دلخون مانده افسوس
یگانه مونس و تاج سرم کو ؟
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
الهی ! غمگسارم ، سوگوارم
شب است و طاقت رفتن ندارم
فلک با من سر سازش ندارد
بدون فاطمه نالان و زارم
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
زینب تورا به جان من آرام گریه کن
مثل برادرت حسن آرام گریه کن
میدانم آب میشوی از داغ مادرت
مانند شمع انجمن آرام گریه کن
کمتر به این شمایل نیلی نگاه کن
سیلی مزن به صورتت آرام گریه کن
اینقدر خاک بر سر و روی خودت مریز
قدری کنار این بدن آرام گریه کن
دستم رسیده است به زخمی عمیق وای
زینب بیا بگو به من آرام گریه کن
حالا بیا به یاده حسینه غریبمان
بنشین و پای این کفن آرام گریه کن
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
خدا داند دلم چون گریه می کرد
به حالم دشت و هامون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست ؟
شمع می پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست ؟
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا ،
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
بعد از این خورشید می ماند غریب
می تراود از لبش ام یجیب
از مشرق قلبم رسیده فاطمیه
رخت عزایم کو ، رسیده فاطمیه
❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖
دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه
همچنین بخوانید :
پروفایل فاطمیه | ۱۳۰ عکس پروفایل برای شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س)
متن شهادت حضرت زهرا | ۱۵۰ متن زیبای تسلیت برای ایام فاطمیه
عکس نوشته روز مادر | ۳۳ عکس پروفایل برای تولد حضرت زهرا و روز مادر
دوبیتی شهادت حضرت زهرا | ۱۱۰ دوبیتی مخصوص ایام فاطمیه رسمی و ادبی
نقاشی حضرت زهرا | ۱۰۰ نقاشی و رنگ آمیزی زندگی و شهادت حضرت فاطمه (ص)
پروفایل امام رضا | ۷۰ عکس زیبا از حرم + عکس نوشته دلتنگی امام رضا