شعر در مورد تنهایی | ۱۱۰ شعر کوتاه و طولانی با موضوع تنهایی جدید

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد زیادی شعر در مورد تنهایی برای شما عزیان درج نماییم.

ممکن است قصد داشته باشید در مورد تنهایی یک مطلب در پست اینستا منتشر کنید .

یا یک استوری در مورد تنهایی درج نماییم و ممکن است بخواهید در بیو از یک شعر در مورد تنهایی استفاده کنید.

در این نوشته مجموعه کاملی از گلچین اشعار با این موضوع را برای شما جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مرود توجه شما عزیزان قرار گیرد.در ادامه با ما همراه باشید…

شعر در مورد تنهایی | ۱۱۰ شعر کوتاه و طولانی با موضوع تنهایی جدید

شعر در مورد تنهایی

خدا می داند

چند نفر همین ساعت ها

توی اتاقشان باران می بارد

سیل راه می افتد

و فردا صبح

مجبورند با لبخند

تظاهر کنند که هرگز دلشان

برای هیچ کسی تنگ نمی شود

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

باید از زمین کوچ کنیم

وقتی هرچه گل سرخ می کاریم

باد می برد

خار درو می کنیم!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

اصلا همین حال و

همین روز و

همین ساعت!

اصلا

به شبهای بدونِ بودنت

لعنت

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

برخاست صدای طبل رسواییِ من

سرد است و چه بی طعم شده چاییِ من

هر روز تلنبار شده بدجوری

تنهاییِ من به روی تنهاییِ من

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

چنان تنهایِ تنهایَم

که حتی

نیستم با “خود” …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

من پرم از شب و ترس و واهمه

تو پر از… بوی گلای اطلسی

من غریبه ام با طعم آسمون

تو غریبه ای با حس بی کسی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هرچند قرار روز اول من و تو… “ما” شدن بود

اما

من… سهم تو شدم

و تو… مال کسی که

هیچ نسبتی با من نداشت

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تـو از فصلِ پاییز زیباتری

من از فصلِ پاییز تنهاترم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست
جان در غم بالاش گرفتار بلاست
از دوری او به ناخن محرومی
سد چاک زدیم سینه جایش پیداست

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

پارادوکس یعنى؛

تمامِ روز به

دوست داشتنت

مشغول باشم

و آخرِ شب بفهمم ندارمَت

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

اتاقم

پُر است از ابرهای سیاه

پلک که بگشایم

باران می بارد!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بیشتر بخوانید >> متن تنهایی

خیالی نیست دیگر دردهایم را نمی گویم

به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بعد از سه‌ شنبه‌ ای که تو رفتی بهار رفت

آن روزهای آبی بی‌بند و بار رفت

تاریخ‌ها طلوع و غروبی نداشتند

تقویم‌ ها سه‌ شنبه‌ ی خوبی نداشتند…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

در پی تو

تویی که رفته ای

نایستاده ام به انتظار

در ایستگاه خاک خورده قطار

در پی تو

تویی که رفته ای

به هر کجا و ناکجا

سفر نموده ام

فقط چرا

مقصد تمام ایستگاه های این جهان

تنهایی است

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

میدانی چقدر آمدن بدهکاری !؟

چقدر بودن

چقدر گفتن

چقدر بی خوابی…

آمار همه شان را دارم

من طلبکار دقیقی هستم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شاعر منزویِ انجمنم اما تـــــو

بی خیالِ دلِ من..

شعر بخوان..عشق کنند!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

من

تکرار یک تنهایی ام !

در چشم هایی که

تمام چشم ها را دوست می دارد …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

ﺁﻩ

ﺁﺭﯼ ، ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ

ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ

ﺍﻭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ

ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﯿﺴﺖ…!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آن شانه که آرامش دنیایم بود

شد شانه به شانه یکی دیگر رفت

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

کاری به کار پاییز ندارم

دو شقه ایستاده است

در دو سوی دروازه ی شهر

زمستان را چگونه گرم کنم !؟

اصلن شعر

راه خانه اش را گم می کند

وقتی نباشی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

گاهى هم سراغى بگیر

از اولین آدمِ زندگى ات…

شاید هنوز هم

آخرین نفرش خودَت باشى!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تنهایی

فضای خانه را تنگ کرده است

به خیابان می روم

و طوری رفتار می کنم

که خودم را

با دیگران اشتباه می گیرم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هر شب به سیگار ها

باج میداد

لبهایش را

تا بتواند شعری بنویسد

مردی که تنهایی اش را

دود میکرد

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

یک نقطه کور و درمانده شده ام این روزها‌…

بغض زیر گلویم ؛

به خفقان کشانده حالم را…

فریادی در من است ،

میان دو کوه از غم تو: بمان ، بمان، بمان…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

پشت پنجره نبودى

تا حس کنى رؤیاهاى در هوا مانده ات

بادبادک هاى باد برده است

و ابرهاى پنبه اى پشت شیشه

یک روز

بر شانه ات خراب خواهد شد

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تکان دهنده ترین درد قرن خواهد شد

اگر کمی بنویسم چه کرده ای با من …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هیچ مَردی

برای من ” تو” نمیشود دیوانه!

اگر حس کردی

وفادار تر از من بودی

به زنی تنها

روی تختِ خوابی دو نفره فکر کن!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بدبختی آنجاست که

همه ات را برایش میگذاری

همه ات را ور میدارد

می اندازد یک جای دور

که دیگر خودت هم نمیتوانی

خودت را پیدا کنی!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

“به نقطه‌ ای رسیده‌ام

که در آن اندوهْ یک شخص است:

تبلور تظاهر همزیستی من با من.”

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

عشق یعنی…

در این شهر دودی

در یک کوچه است فقط

که نفست میگیرد !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بعد رفتنت

نه آغوش پنجره

اشتیاقی به صبح دارد

نه خلوت شب

میلی به ماه و ستاره

من مانده ام و پرده های آرام

این اتاق تیره و تارهای عنکبوت…

اینجا احتمال زندگی کم است

بر نگرد !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

در خیابانی

گل می فروشم

که نمی گذری

از آن…

در کوچه ای منتظرم

که خانه

نداری ، دیگر….

در اتاقی زنده ام ،هنوز

که نیست

دلت با من….!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آه اگر دستهایت زنده بودند

اگر زمان مهربان بود

اگر این لحظه های سوخته می گذاشتند

من و تو تازه شویم

اگر این روزهای رفته

دوباره آغاز می شدند

ما چقدر خوشبخت بودیم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

زندگی ام ؛

تاتر زیبایی بود

روی صحنه ؛ همه چیز عالی….

تمام صندلیهای دورم ؛ همیشه خالی …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آن چراغی

که در این پنجره می سوخت

چه شد؟

آن نگاهی

که به شبهای غمین نگران

بر سکوت ره تبدار تو

می دوخت چه شد؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شب بخیر ای سبب مستی و شیدائی من

شده عشقِ تو یقین، علتِ رسوائی من

آرزویم همه این است ببینم رویت

تا به پایان برسد این غمِ تنهائی من

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

به تنهایی ات سرک می کشم

سطری ناخوانده را

با خیالت می نویسم

راهی نمانده

تا به تصویرهای گمشده ات برگردم

تنها

بوی بهار است

که دست های مرا

به کشف حس تو برمیگرداند

چقدر برای دوست داشتن

راه می روم و

کوچه تمام نمی شود

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

عشق و شعر و شعار را

بی خیال

فقط بگو

حجم نبودن

کسی را تا حالا

بغل کرده ای؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بدترین جنبه‌ ی تنهایی این است

که مجبوری تحملش کنی یا تحمل می‌کنی،

یا غرق می‌شوی. باید سخت تلاش کنی

تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه

به گذشته باز داری تا نابود نشوی…!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آدم ها …

این آدم ها که ” تو ” نیستند ؛

اما همیشه بجای “تو” اند.

آدم های مسلح به اسلحه ی قضاوت …

آدم هایی که خوب بلدند این اسلحه را بگیرند

در دست و به سمت تو شلیک کنند.

آدم های قاضی بالفطره …

آدم هایی که حکم ات را صادر و قصاصت می کنند.

می کشند.

دفن می کنند ؛

و بعد برایت گل می آورند.

آدم ها …

این آدم های بی رحم …

این آدم ها …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بخشیدمت

به خودم که نه،

به دنیایی که زورش از من

بیشتر بود…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

استخوان میترکاند سوز دلتنگی

بهانه ی مضحکی ست برف

پیش از این

از نبودنت یخ زده ام ….

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

افسوس که

هیچ وقت نفهمیدی

چیزی که

انسان را

از پا در می آورد

تنهایی نیست

احساس تنهاییست

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

قرار نبود بیایی

آمدی

قرار نبود بمانی

ماندی

قرار نبود بروی

رفتی

قرار شد برنگردی …

راستی عزیزم

هنوز هم بی قراری میکنی ؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

گاهى دلت مى خواهد

چنان تنهاییت را تنگ بغل کنى

که هیچ کس نفهمد…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

از فکر کمبودت تو این روزا

شب ها همیشه دیر میخوابم

روزا به آغوش خودم میرم

شب ها خودم موهامو می بافم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بی تو مرا

از روی صندلی های دو نفره

بلند میکنند

تا بتوانند

کنار هم بنشینند

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

ای کاش

خیابانی را

برای روز مبادا

نگه داشته بودم !

چه می دانستم،

تو میروی

و من می مانم

با شهری پر از

خیابان های لبریز خاطره

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

نفهمیدم کِی

ولی آمد

و آغوشم پر شد

از عطرِ زنانی

که دوستش دارند

نفهمیدم کِی

ولی رفت

و روسری ام را

آنقدر جلو کشیدم

که موهایِ سفیدم

پیدا نباشد

نفهمیدم کِی

ولی تمامِ زنانِ شهر

موهایشان را

رنگ کردند …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

باد ، به همان سمتی می وزید

که موهایم را

شانه کرده بودم

او ، به همان سمتی می آمد

که باد

روسری ام را

برده بود

نمیدانست زندگی ام

بر خلافِ جهتِ باد

پیش میرود …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

درست یادم نیست

چند سالم بود

اما هنوز بند کفشم را

مادرم می بست

که یک روز

باد ، بادبادکم را برد

با عقل جور در بیاید یا نه

از آن به بعد

نیمه ی گمشده ی هیچ مردی

نشدم !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

دکتر راست میگفت

قرص ها جواب دادند

هر شب سه قرص

یـــک زرد

یک قــرمـز

یک سفید

حالا هر شب

کابوس هایِ رنگی میبینم

زرد مــیــروی

قـرمـز میروی

سفید میروی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تو رفته ای

و مامور اداره یِ برق

هر کار می کند

چراغِ این خانه

روشن نمی شود …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

دل من و این تلخی بی‌نهایت

‏سرچشمه‌اش کجاست؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بیماریِ شگفتی در جهان هست

و آن خواستنِ چیزی است

که نداری و پس زدن آن

وقتی که بدستش آوردی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

در صبحی بی شکوه

نبود تو را باور می کنم

و خاموش می گریم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

با یک قلب

و دو پلک دور پرواز

کنار سایه ات

می نشینی و

اندوه

تکه تکه ات می کند

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

پوسته ای نازک و خشک ، .

رنگ ِ مرده ای از مات ِ قهوه ای ! .

از درون مچاله ام . .

استخوانم اما ، .

شکل ِ روز ِ اَوَلست ! .

خودکُشی را نه ، ولی …. .

خودخوری خوووب بَلَدم ! .

من در آن عمقِ وجود .

غم اَندود شده ام ! .

نمک ِ نفرت ِ تو ، .

جان ِ من را – سود – کرد ! .

با گذشتِ سالها ‌ .

مومیایی شده ام… . .

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آدما نیاز دارن یه دوره‌هایی تنهایی رو

توی زندگیشون تجربه کنن.

اما بهتر می‌شه اگه به اینم فکر کنن

که یه روزی قراره این دوره‌ها تموم بشن

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بگذار احساس دلت

نفس بگیرد…

شب مرده و

لبخند نگاهت ،

اندوه تو را

قفس بگیرد!

نگذار جهان

بی تو بمیرد…

یک دم بزنی

نی ها همه

آهنگ بگیرد…

بحث لبخند تو

اینبار که نیست،

بگذار دل آشفته ام

آرام بگیرد… !!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

نیستی

و دوست داشتنت در من

مثلِ مرده‌ای‌ست

که هنوز

بدنش گرم است

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

سکوت کرده ام این روزها

سنگینی بغضی در گلویم

راه حرفهای ناگفته رابسته

به هر راهی که رفتم

خود را غریبه ای پنداشتم و جز برگشت چاره ای نیافتم

تو این همه در منی اما نیستی…

تو تمام ناتمام منی

تو ابتدا و انتهای نداشته هایم

نبودنت هیچ نقشه ای را عوض نکرده

باز هم

تمام راهها به تو ختم میشود…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

من به تو فکر نمی‌کنم

تو هم به من فکر نمی‌کنی

فقط بنظرت عجیب نیست

که شب تمام نمی‌شود؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

همه را کنار میگذاری

و دلت میخواهد

همان که کنارت گذاشت

مزاحم تنهایی ات شود

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

مدت‌هاست که دیگر نه به چیزی امیدوارم

و نه از چیزی نا‌امید…

همه چیز از گذشته شروع می‌شود

و در گذشته هم تمام می‌شود

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

باید ، یک شب که تو خوابیدی…

دزدکی بالای سرت باشم…

آهسته و آرام و پر از تشویش،

غرق بوسه از لبت باشم…

باید که به آغوشی،

رام عطر پیرهنت باشم…

یا به غرق شدن در تو …

تا سپیده در برت باشم!

باید که بدانی تو …

داغم از تب و تابت

آغوشت ، شده علت…

خوب یا که بدت باشم!

هی بوسه و هی بوسه…

در تاریکی مطلق ها…

آنگونه شوی رامم…

باید بلدت باشم!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

به رفتن تو خیره ام ، به سایه ی تو بر زمین

به خاطرات پشت سر، به روزهای بعد از این

پس از تو راه چاره ای برای من نمانده است

نگاه میکنم به تو ، به رفتنت فقط همین

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شب ها زند آتش به جگر داغ جدایی

ای شب ز منِ عاشق دل خسته چه خواهی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شب هنگام به تماشایِ خیال ؛

هیچکس از دیدنِ خوابِ رخِ من

دِلـتنگ نـَشُد …!

روز که از جا بـرخیـزید ؛

هیچکس به شوقِ خوابِ دیشب

حرفی از دلتنگی ، با من نگفت !

همه شب ها آرام ، همه روزها عادی…

هیچکسی ، هیچکسی حتی یک بار

بـالـِشَش ، بـَهرِ دلـتنگیِ من

خیس از اَشک ها نـَشُد !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بیا و بخند…

بیا برویم هرجا شد!

دلم این روزها ، شده سیاه چاله…

عجیب درد و انتظارت را

می بلعد…!

انگار نه که غم تو ، غم بزرگیست‌!

بیا و بخند ، کمی…

بیا و لحظه ای در دل ،

خاطره سازی کن… !

بیا برویم هرجا شد…

دلم یخ بسته زیر سایه های تیره

بیا و آفتاب را با خود مهمان کن!

بیا و بخند از نو…!

بیا برویم هرجا شد…

باهم که باشیم عزیزم ؛

زندگی به کام همه شیرین است!

که من دیگر غم نوشته ندارم…

و تو هر روز صاحب سیاه چاله ای از عشقی!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

می روم اما تو بدان،

آنجا که لبخند تو جاودانه شد…

خانه ی شادیهای من است!

همانجا که تو بخندی،

من هم …

شادمانم از خویشتن!

مبادا به خیالت خدشه آید ؛

می روم … .

گاهی، رفتن برای اثبات دوست داشتن، .

لازم است…!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

در رگه هایی از زندگی ات… .

من ،جاری شده ام… !

آرام، آهسته و زیر پوستی…

جوری که خودت هم نمی دانی!

میدانی؟ اگر نباشم، کلافه ای؛

و بی قرار…!

جاری شده ام …

لا به لای تمام خواب های شیرینت…!

متولد شده ام از تو … .

در قلب تو و برای تو!

نگاهت را می خوانم،

حفظ می کنم همه ات را…!

و من همچنان جاری هستم در تو ..‌.

بوسیده ام تمام لحظه هایت را ؛

و بعد…

روح شدم ، نوازشت دادم!

خلاصه شدم در تو…

همانجا بود که من ، « تو » شدم!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

می خواهم نباشم…

دور شوم

نقطه شوم و بعد

همانجایی که هر روز خورشید می خوابد ؛

محو شوم !

میخواهم لابلای پـَرِآبی مرغ ها پرواز کنم…

تا ماه که نه ، تا مریخ نباشم !

آنجا میانِ هیاهوی ستارگانِ گداخته

یکه تازی کنم و بعد …

باز هم نباشم !

دور تا دور فلک را چرخ بزنم

و دوباره محو باشم …

و نباشم …

فقط، میخواهم نباشم !

دور باشم وحتی ؛

از کنار خیالت دیگر…

هرگز گذر نکنم !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هواهای

دونفره را

تنهایی قدم زدیم

با

یاد کسانی

که

هوای ما را نداشتند…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هیچ

“قافیه ای”

“ردیف”

نام

تو

نشد…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

یک نقطه کور و درمانده شده ام این روزها‌…

بغض زیر گلویم ؛

به خفقان کشانده حالم را…

فریادی در من است ،

میان دو کوه از غم تو: بمان ، بمان، بمان…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

دلتنگی

تصویر زنی است خسته

که خورشید

از حاشیه ی چشمانش

غروب کرده است…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

پشت پنجره نبودى

تا حس کنى رؤیاهاى در هوا مانده ات

بادبادک هاى باد برده است

و ابرهاى پنبه اى پشت شیشه

یک روز

بر شانه ات خراب خواهد شد

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تکان دهنده ترین درد قرن خواهد شد

اگر کمی بنویسم چه کرده ای با من …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هیچ مَردی

برای من ” تو” نمیشود دیوانه!

اگر حس کردی

وفادار تر از من بودی

به زنی تنها

روی تختِ خوابی دو نفره فکر کن!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بدبختی آنجاست که

همه ات را برایش میگذاری

همه ات را ور میدارد

می اندازد یک جای دور

که دیگر خودت هم نمیتوانی

خودت را پیدا کنی!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

به نقطه‌ ای رسیده‌ام

که در آن اندوهْ یک شخص است:

تبلور تظاهر همزیستی من با من

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

عشق یعنی…

در این شهر دودی

در یک کوچه است فقط

که نفست میگیرد !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بعد رفتنت

نه آغوش پنجره

اشتیاقی به صبح دارد

نه خلوت شب

میلی به ماه و ستاره

من مانده ام و پرده های آرام

این اتاق تیره و تارهای عنکبوت…

اینجا احتمال زندگی کم است

بر نگرد !

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

در خیابانی

گل می فروشم

که نمی گذری

از آن…

در کوچه ای منتظرم

که خانه

نداری ، دیگر….

در اتاقی زنده ام ،هنوز

که نیست

دلت با من….!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آه اگر دستهایت زنده بودند

اگر زمان مهربان بود

اگر این لحظه های سوخته می گذاشتند

من و تو تازه شویم

اگر این روزهای رفته

دوباره آغاز می شدند

ما چقدر خوشبخت بودیم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

زندگی ام ؛

تاتر زیبایی بود

روی صحنه ؛ همه چیز عالی….

تمام صندلیهای دورم ؛ همیشه خالی …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

از غـم چه شکایت

من خو کرده به غـم را…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آن چراغی

که در این پنجره می سوخت

چه شد؟

آن نگاهی

که به شبهای غمین نگران

بر سکوت ره تبدار تو

می دوخت چه شد؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شب بخیر ای سبب مستی و شیدائی من

شده عشقِ تو یقین، علتِ رسوائی من

آرزویم همه این است ببینم رویت

تا به پایان برسد این غمِ تنهائی من

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

به تنهایی ات سرک می کشم

سطری ناخوانده را

با خیالت می نویسم

راهی نمانده

تا به تصویرهای گمشده ات برگردم

تنها

بوی بهار است

که دست های مرا

به کشف حس تو برمیگرداند

چقدر برای دوست داشتن

راه می روم و

کوچه تمام نمی شود

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

عشق و شعر و شعار را

بی خیال

فقط بگو

حجم نبودن

کسی را تا حالا

بغل کرده ای

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بدترین جنبه‌ ی تنهایی این است

که مجبوری تحملش کنی یا تحمل می‌کنی،

یا غرق می‌شوی باید سخت تلاش کنی

تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه

به گذشته باز داری تا نابود نشوی…!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آدم ها …

این آدم ها که ” تو ” نیستند ؛

اما همیشه بجای “تو” اند.

آدم های مسلح به اسلحه ی قضاوت …

آدم هایی که خوب بلدند این اسلحه را بگیرند

در دست و به سمت تو شلیک کنند.

آدم های قاضی بالفطره …

آدم هایی که حکم ات را صادر و قصاصت می کنند.

می کشند.

دفن می کنند

و بعد برایت گل می آورند.

آدم ها …

این آدم های بی رحم …

این آدم ها …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بخشیدمت

به خودم که نه

به دنیایی که زورش از من

بیشتر بود…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

استخوان میترکاند سوز دلتنگی

بهانه ی مضحکی ست برف

پیش از این

از نبودنت یخ زده ام ….

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

افسوس که

هیچ وقت نفهمیدی

چیزی که

انسان را

از پا در می آورد

تنهایی نیست

احساس تنهاییست

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

قرار نبود بیایی

آمدی

قرار نبود بمانی

ماندی

قرار نبود بروی

رفتی

قرار شد برنگردی …

راستی عزیزم

هنوز هم بی قراری میکنی ؟

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

گاهى دلت مى خواهد

چنان تنهاییت را تنگ بغل کنى

که هیچ کس نفهمد…

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

از فکر کمبودت تو این روزا

شب ها همیشه دیر میخوابم

روزا به آغوش خودم میرم

شب ها خودم موهامو می بافم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

بی تو مرا

از روی صندلی های دو نفره

بلند میکنند

تا بتوانند

کنار هم بنشینند

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

ای کاش

خیابانی را

برای روز مبادا

نگه داشته بودم

چه می دانستم

تو میروی

و من می مانم

با شهری پر از

خیابان های لبریز خاطره

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

هر شب به سیگار ها

باج میداد

لبهایش را

تا بتواند شعری بنویسد

مردی که تنهایی اش را

دود میکرد

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

تنهایی

فضای خانه را تنگ کرده است

به خیابان می روم

و طوری رفتار می کنم

که خودم را

با دیگران اشتباه می گیرم

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

گاهى هم سراغى بگیر

از اولین آدمِ زندگى ات…

شاید هنوز هم

آخرین نفرش خودَت باشى!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

کاری به کار پاییز ندارم

دو شقه ایستاده است

در دو سوی دروازه ی شهر

زمستان را چگونه گرم کنم !؟

اصلن شعر

راه خانه اش را گم می کند

وقتی نباشی

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

آن شانه که آرامش دنیایم بود

شد شانه به شانه یکی دیگر رفت

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

ﺁﻩ

ﺁﺭﯼ ، ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ

ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ

ﺍﻭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ

ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﯿﺴﺖ…!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

من

تکرار یک تنهایی ام !

در چشم هایی که

تمام چشم ها را دوست می دارد …

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

شاعر منزویِ انجمنم اما تـــــو

بی خیالِ دلِ من..

شعر بخوان..عشق کنند!!

»»❖❖❖❖❖❖❖₪-₪-₪-₪-₪-₪❖❖❖❖❖❖❖««

میدانی چقدر آمدن بدهکاری !؟

چقدر بودن

چقدر گفتن

چقدر بی خوابی…

آمار همه شان را دارم

من طلبکار دقیقی هستم


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.