متن درباره خواب ؛ اشعار و جملات کوتاه زیبا و عاشقانه در مورد خواب و خیال
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی شعر و متن درباره خواب و خیال ، کوتاه و بلند خدمت شما ارائه نماییم
ممکن است بخواهید یک پست تعاملی و زیبا با موضوع خواب برای مخاطبین خود به اشتراک بگذارید
چنانچه دنبال یک متن یا شعر زیبا و اثر گذار بر وری مخاطب با این موضوع هستید پیشنهاد میکنیم تا انتهای این پست با ما همراه باشید
گلچینی از بهترین شعر و متن درباره خواب را برای شما کاربران محترم جمع آوری کرده ایم
امیدواریم که مورد رضایت شما واقع شود
با ما همراه باشید
متن درباره خواب ؛ اشعار و جملات کوتاه زیبا و عاشقانه در مورد خواب و خیال
ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ خیال ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
ﺑﻮﺩﻧﺖ……ﺣﺲعجیبی ﺳﺖﮐﻪﺩﯾﺪﻥﺩﺍﺭﺩ
بخواب ای محرم رازم، شبت خوش
تو ای زیبا گل نازم، شبت خوش
با بوسۀ تو می شود آرام بخوابم
یک بوسه فقط…تا که سرانجام بخوابم
یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود
خواب می بینم که می بوسم تو را با هر غزل
صبح می فهمم که ای بابا خیالاتی شدم
خواب دیدم آمدی بوسیدی ام ، خوابم پرید
عشق من بوسیدنت هم بد زمان است … پنج صبح؟
می شوم بیدار و میبینم کنارم خفته ای
می شوم بیدار و میبینم که خوابی بود و بس
مرا هر شب نمی برد خواب . . .
ﻛﺴﻲ ﭼﻪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ
ﻛﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ
ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮﻫﺎﻱ ﺟﺪﺍ
ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
آنکه خوابِ خوشم از دیده ربوده ست تویی
وآن که یک بوسه از آن لب نربوده ست منم
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمیکند
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم . به پایت گل بریزم
امشب …
کنار غزلهای من بخواب
شاید جهان تو آرامتر شود
دوباره نیمه شب است و
خودت که میدانی
من و خیال تو و این سکوت طولانی
ساعت از نیمه شب شرعی امشب رد شد
من کجا ، خواب کجا ، چون خبرت نیست مرا
تو را گم میکنم هر روز و
پیدا می کنم هر شب
بدین سان خوابها را
با تو زیبا میکنم هر شب
متن درباره خواب کوتاه
آرامش من ! با تو فقط حالم نه
خوابم ، نفسم ، لحن صدایم خوبست
در خـــیالم با خـــیالت یک شبی خـــــوابم گرفت
از همان شــــــــب از خـــیالت من خـیالاتی شدم
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو
خوش تر از خواب است
من قانعم شبانه به خوابی ببینمت
اما فقط بیا که حسابی ببینمت
بودنت،شوق پریدن به جهانم داده
خواب هم میپرد از چشم،ولی می ارزد
بى تو حتى خواب هم از من فرارى میشود
من که بیدار توام آسوده چشمت را ببند
آن هایی که شب ها دیرتر به خواب می روند
چیزهای بیشتری از زندگی می خواهند
میخواهمت!
چنان که شبِ خسته
خواب را…!
متن درباره خواب عاشقانه
مرد
اگر
عاشق
شود ؛
دشوار
خوابش
می برد
ای چشم و رخت٬ شبیه مهتاب
بی روی تو چشم نمی رود خواب
چون شبی دیدم تو را در خواب , پهلوی خودم
بعد از ان شب باز میخوابم به پهلو بیشتر
نوازش میکنم دست تورا . در خواب هر شب
که انسی بسته دستم با دو دستت
شبها خواب آغوشت را مى بینم
صبحها که بیدار میشوم
بوى تو را مى دهم
آخرش روزی
بهار خنده ها مان می رسد
پس بیا با عشق
فصل بغض مان را رد کنیم
امشب
نظر به روی تو
از خواب
خوشتر ست
مجال خواب نمی باشدم …
ز دست خیال
کاش خوابت کمی مرا می دید …
هزار بار هم که
از این شانه به آن شانه بغلتی
این شب صبح نمیشود
وقتی دلتنگ باشی
یادت باشد
به خوابم که آمدی
بیدارم کنی ببوسمت
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
متن درباره خواب برای کپشن
خواب نمی رود
چشمانی
که تو را
دیده باشد
نمی دانم چرا دست از سر من بر نمی داری
چرا اینگونه ای در خواب من تا صبح بیداری
می بوسمت، و می بوسمت
یک بار قبل از این که به خواب روم
می بوسمت
یک بار وقتی به خواب رفتم
جای لبهایم
روی عکس هایت ترک برداشته
کمی لبخند بزن
و از قاب بیرون بیا
عقربه های ساعت
به وقت بوسه های قدیمی
روی دیوار به خواب رفته اند
تسلیمم
چون پارچه سفیدی که باد از آن رد میشود
تسلیمم
به قرص خواب
به حقوق سر ماه
به رئیس جمهوری که میرود
به رئیس جمهوری که خواهد آمد
همه چیز – مثل شکل دستهامان –
برای ما طبیعی میشود
آب
از سر میگذرد
و باد
تار و پود آدم را سست میکند
خواب دیده اند
مرا
که گرسنه ام و
کارد می خورم
شب که از راه می رسد
خیالِ داشتنت عمیق و وسوسه انگیز میشود
در آن حال…
با چشمانی خواب آلود
و ذهنی پر از تو…
به بهانه ی دیدنت در خواب
حوالی خیالِ تو بخواب می روم
و چه شب ها که تو مهمانِ خوابم شده ای
و تمامِ طولِ شب بوسه به بوسه
بر لبانت شعر می شوم
پرسه در خیالِ تو
سهمِ هر شبِ من است
تداعی عشق زیباست، حتی در خواب
و شب ناجی آدم های عاشق است
اما خواب که آرامشِ آغوشِ تو را ندارد
باشد، روزی که چشم بگشایم
و تو را در کنارِ خود ببینم
هر صبح
حالت موهایم عوض میشود
از بس
خواب نوازش دیدهام
از کدام آغوش به تو میشود رسید؟
مرگ، زندگی، خواب
حرفی بزن
دارم تمام میشوم…!
خواب برادر مرگ است
و من
معشوقه ی تو…
آغوش بگشا
فاصلهای تا ابدیت ندارم…
من در وجودِ تو
میمیرم…
شب که سازد غم آغوش تو بیتاب مرا
گر بود فرش ز مخمل نبرد خواب مرا
باید کسی باشد
که به خواب هایت سَرَک بکشد
جایِ فصلها را عوض کند
ستارهها را بچیند رویِ بالشتَت
دردهایت را بتکاند
ترسهایت را فراری دهد
دست به موهایت بکشد
و آرام درآغوش بگیردَت و بگوید :
آرام بخواب
بیدار که شدی، من اینجا هستم
متن درباره خواب برای استوری
از این شانه
به آن شانه
از این پهلو
به آن پهلو
چه فرقی میکند؟
وقتی که شب
هنوز شب است و
بی خوابی
درعمق جانم
بیداد میکند
حالِ بیدار شدن نیست !
با خیالِ تو باید
خوابید ؛
رویا دید ؛
صبح ارزانى مردم
دلِ من خوابِ تو را میخواهد …
ستاره ها خیس خواب بودند
تنها
تو میتوانستی
دستهای گمشدهی رودخانه را بگیری
و به خانه بیاوری
جهان
هنوز خودش را به رسمیت نمیشناسد
یادم میآید
باد نمیآمد
اما
همیشه بوسههای تو بود
که پردهها را تکان میداد
به خواب میروی
اما خیالت را
در من جا میگذاری
کاش میتوانستم
مانند زمانیکه بچه و نادان بودم
آهسته بخوابم
خواب راحت بیدغدغه
خواب دیدمت
دریایی از چشم هایت سر رفت
و یک ماهی قرمز کوچکی که دوید تویِ چشم های تو!
جهان ِ آدم ها
گاهی خواب ِ کوتاهی ست
به عمق ِ دریای ِ چشم های ِ کسی…
من
هنوز هم
لکه ی سرخ ِگوشه ی چشم های توام!
تنت در خوابِ من، نجواى دوری ست
گلِ مهتابِ صحراهای دوری ست
نفس در گیسویت، پنچه در آغوش
هنوزم وصلِ تو رویای دوری ست
و اگر خواب
ادامه ی ما در دنیای دیگری باشد
عذر این همه گلایه را
در کدام یک از خواب هایم در بغلت گریه کنم؟
و تورا
شبیه کدام یک از خواب هایم دوست داشته باشم
که این همه غمگین نباشد بیداری ام
باز در خوابم چه میکردی
حقیقت را بگو
میدهد بوی شراب از صبح
لبهایم چرا ؟
گیسوان شرقی ات را بگشای
و حریر جامه از تن برگیر
تا در میان بستر شب
خورشید را همخوابه شوم
بعد عمری که به خواب من بی دل آمد
گریه آبی به رخم ریخت که بیدار شدم
میان نبردِ خـواب و خاطـرات
لشــــکری
که تو را دارد
همیشــه پیــروز است
چهل و سه چهار سالی می شد
که دیگر مرا در خاطر نداشتی،
ناگهان بی مقدمه و بهانه به دیدنم آمدی،
در خواب
از امشب
دست نگهدار
مهمانی هم حدی دارد
از امشب
من به خواب تو میآیم
خواب های نادیدنی را
اگر تو باشی
می توان دید
می توان تعبیر کرد
و عشق را
می توان میهمان شد
می توان این قصه ناگفته را
تفسیر کرد
تو در من
کنون
غوغایی به پا کرده ای
که بیگانه بودم با آن
تا پیش از این
تو مرا به سفره گسترده عشق
در سرزمین پهناور دوست داشتن
میهمان کرده ای
و شهد این شراب جان بخش را
بر من چشانده ای
چه گواراست این شراب
اگر چون زهر
مرگ می آورد!
متن درباره خواب طولانی
بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزارویک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را درکن
من کهن شده را از جوانه پر کردی
من کهن زده را شاعری نوآور کن
“کسی هنوز عیار تورا نفهمیده است”
هر آنچه آینه ی شعرگفت باورکن
بدا که از غزل من لبی نمینوشی
“مرا ببوس”برایم بخوان و نوبرکن
سروده های مرا فتح کردن آسان است
نگفته های مرا میتوانی از بر کن
و نقطه چینی اگر بین شعر و متن باقیست
تو آن نباید را،نقطه نقطه کمتر کن
کمی به فکر غزل های ناتمامم باش
کم این قلم شده را شرمسار جوهرکن
پیش از خواب میچرخم به سمتش
حرفی نمیزنیم
به هم نگاه میکنیم
من
و دیوار رو به رو …
آمدی در خواب من دیشب
چه کاری داشتی ؟
ای عجب !
از این طرفها هم گذاری داشتی
خواب
نه مرا می بَرَد
نه خاطراتِ تو را خواب می کند…
سحر تو راهه و تو دوباره بیتابی
چه مرگته دل من! چرا نمیخوابی
شب اما
برای نخوابیدن است
وقتی
با خواب های من هم
قطع رابطه کرده ای
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
هرشب تو را می بینمت در خواب هم حتی
چشم تو دست از ناز کردن بر نمی دارد
گاهی
صبح ها
زودتر از تمام پرندگان
پریده ام
از خوابی
که تو در آن
نبوده ای
این لعنتی، بی تردید مفهوم عشق است
که شب ناگهان
از خواب بیدار می شوم
و
با چشم های خشک و خسته
شعری را که
خواب دیده ام،
می نویسم برایت…
بیخود برای من شب خوش آرزو نکن
خوابم نمی برد
بــه خـــدا بی حضـــور تو
تُرا چه غم
که شب ما دراز می گذرد؟
که روزگار
تو در خوابِ ناز می گذرد
اضطراب روز محشر را شبی دیدم به خواب
چون به یاد آمد غمت ، محشر نمیدانم چه شد
دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه …
مگر به خواب ها ببینمت
مثل تن خسته ای که خواب می خواهد
آنقدر خسته است، جانم
که مرگ می خواهم….
از شوق دیدنت
بی خواب می شوم
تو اما
همه ی قرارهایت را
در خواب هایم می گذاری…
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی
یلدای گیسوان من آغاز می شود
پاییز بی بهار به پایان رسیده است
کاری نکن که شهر خبردارمان شود
خواب از سر تمام کلاغان پریده است
یه وقتایی نه میشه خوابید
نه میشه بیدار موند،
نه انگیزهای هست واسه فردا…
نه آرامشی برای خواب …
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنجه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود
گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشت
بیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را
متن درباره خواب غمگین
همه خوابند..
مرا در همه شب بیداریست
تو قله ی خیالی و تسخیر تو مُحال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
صبح اینجوری قشنگه که
با بوسای تو از خواب بیدارشم
هر شب
خواب کسی را می بینم
که نیست..
و هربار با گریه از تو می پَرَم
می رفتیم اگر
از این خواب
به خوابی دیگر
بهتر بود از این
بیداری عذاب آور
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا
بعضى ها در خواب مى بینند
که موفق شده اند …
اما بعضى ها نمى خوابند
تا بتوانند موفق شوند…
تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت نشسته باشم
شب،امشب نیز
شب طولانی پاییز
همه خوابیدهاند آسوده و بی غم
و من خوابم نمیآید
نمیگیرد دلم آرام در این تاریکِ بی روزن
نگو که شب شده راحت بخواب، راحت نیست
که بی تو این دلِ تنگ و خراب راحت نیست
خواب اگر نبود
چقدر آدم ها دق می کردند !
همان هایی ک به عشق دیدار کسی
چشم هایشان را می بندند …
یه جمله بگو
معجزه کن
حالمُ خوب کن
بگو هیچی عوض نشده
عوض نمیشه
بگو خواب بوده رفتنتنبودنت
فقط بگو
و خواب
کابوسی که هر شب
می گیرد از من
چشمان تو را
شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزن
گریه بر شانهی بالش کنی و خواب شوی
تو قله ی خیالی و تسخیر تو مُحال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست
هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است
آنقدر خوابت را
دیدم که
عسلی شدند
چشمهایم
هیچوقت زیاد وابسته نشو
آدما هر روز با احساسات متفاوتی از خواب بیدار میشن
هر روز صبح دو تا انتخاب داری
به خوابیدن با رویاهات ادامه بدی یا از خواب بیدار بشی و دنبالشون کنی
من کم میخوابم بیشتر تلاش میکنم
چون مطمئنم چند سال دیگه به اینکارم افتخار میکنم
》═══════~◈~═══════《
درونم
موجی است که
هیچ ساحلی را نمی شناسد
می چرخد
در هزار چرخش بی پایان
مثل چشمی که
باز و بسته می شود
بی آنکه نگاهی بیاندازد
نه صخره ای
نه سکوتی
فقط تکرار نبضی بی حافظه
که خودش را
مدام
فراموش می کند
و من
آن قدر فرو می روم
تا جایی که
حتی خواب
به خوابم نمی آید
》═══════~◈~═══════《
خود را به خواب زده احساسم
شاید
که رویایت ببیند
》═══════~◈~═══════《
و من چگونه ورق خوردم
بر صراحت خواب هات
که شکل تو را آویختم بر جنبش نورها
》═══════~◈~═══════《
تحمل کن
کمی بیشتر از هیس
کمی کمی بیشتر از مُحاق
کمی کمی کمی بیشتر از نیمه ی لیوان
کمی کمی کمی کمی بیشتر از هق هقِ بالش
تحمل کن
آخرش است
این شعر
این شب
این قرص
این خواب
》═══════~◈~═══════《
هر شب دلهره نداشتنت
خواب را از چشم هایم می رباید
ای کاش نبودن هایت تمام می شد
و قلب هایمان در آغوش هم می تپید
باران احساس
از ابر چشم هایم می بارید
و تو با گرمی دست هایت
دلم را قرص می کردی
برای همیشه داشتنت
》═══════~◈~═══════《
شب است و خواب
در پشت پلک هایم پنهان است
و من در وسعت خیالم
یادت را میان سینه ام
در آغوش می گیرم
و به امید شهد لب هایت
چشم می بندم
تا بیایی و
خواب مرا شیرین کنی
》═══════~◈~═══════《
خواب باعث میشه حتی قوی ترین
آدم ها هم در مقابل ضعیف ترین آدم ها، به خاک بیفتن
》═══════~◈~═══════《
و شما هیچگاه نخواهید فهمید ؛
چه کسی ، کجا ،
در نیمه شب ، از کدام شب ها ،
با بغض و دلتنگی برای شما از خواب پریده است
》═══════~◈~═══════《
از شب سیاه تر منم
وقتی که فانوس چشم هایت
بر شعرهایم نمی تابد
و دیگر رد نگاهت را
بر تن واژه هایم نمی بینم
از شب سیاه تر منم
وقتی که عقربه ها
در آغوش هم می رقصند
اما من با ثانیه های نبودنت
بغض می کنم
از شب سیاه تر ، منم
وقتی که هر شب در عمق سکوتم
به خواب می روم
》═══════~◈~═══════《
دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانم
آغوش تو می خواهم دور از تو پریشانم
من شاعر چشمانت تو ساقی و مه پاره
از چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارم
من مست وصال تو ای دختر شهر آشوب
تو بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانم
من مست و تو بی خانه دور از منی دیوانه
از عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارم
دلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواب
از جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم
》═══════~◈~═══════《
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
》═══════~◈~═══════《
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره
》═══════~◈~═══════《
و چه سخت است
خواب برای کسی پایان خوشی هاباشد
و برای دیگری شروع دلخوشی ها
》═══════~◈~═══════《
نسیمِ مرگ می وزد اینجا
من
خواب شکوفه می بینم انگار
در معبرِ بادهایِ آشفته
》═══════~◈~═══════《
خوابی
روی زمین خوابید
کسی از کوچه اش رد نشد
قطار کوکی
کودکی را زیر گرفت
کسی نفهمید
گوسفندی
از پرچینِ شُمارش گذشت
و شعرهایِ نورس را
چَرید
》═══════~◈~═══════《
دیشب خوابش را دیده بودم
چه زیبا بود
حتی در خواب
ولی هیچ چیز حتی خوابش خودش نمیشود
خودش زیبا تر است
خیلی زیباتر
》═══════~◈~═══════《
یکی آن دوردست ها
پشت آن درد ها
آرام خوابیده است
به دور از تمام زخم ها
خود را به خواب سپرده است
》═══════~◈~═══════《
تو
انگور فشاری می دهی
من
گلوی طنابِ دار
عجیب است
حتی
در خواب هم
با من لج می کند دنیا
》═══════~◈~═══════《
هرشب بعد از ساعت ها پرسه در جاده کویر یادت
تشنه دیدارت زیر آفتاب سوزان خاطراتت
به خواب میروم تا شاید به خوابم بیایی !؟
آخرشنیده ام تشنه که بخوابی خواب آب میبینی
》═══════~◈~═══════《
شبی به خوابم بیا
من که میدانم تعبیر خواب هایم با تو
همه نرسیدن است
اما بگذار فقط ثانیه ای
داشتنت را باور کنم
قرارمان همین امشب لابه لای تاریکی ها