شعر مناجات با امام زمان مخصوص ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد زیادی شعر مناجات با امام زمان ویژه ایام فاطمیه را خدمت شما ارائه نماییم.
اگر دنبال یک شعر با محتوای بسیار خوب و تاثیر گذار مناجات با امام زمان برای ایام فاطمیه می گردید تا انتها همراه ما باشید.
در این مطلب مجموعه ای از اشعار کوتاه و بلند با این موضوع را جمع آوری کرده ایم.
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار یگر د با ما همراه باشید….
شعر مناجات با امام زمان مخصوص ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا
من در پناه چشم هایت سرفرازم
از این که آقای منی بر خود بنازم
باشد تماشایی مناجات دل من
با نم نم گریه بود راز و نیازم
شد خاکساری حریمت آبرویم
خاک کف پای تو شد مهر نمازم
محراب قلبم طاق ابروی تو باشد
چشم انتظارت رو به صحرای حجازم
خانه خرابم کرد این طوفان نفسم
باید حریم تازه ای در دل بسازم
خواهم ز حق بین دعای عهد هر صبح
این جان ناقابل به راه تو ببازم
با این که من محتاج الطاف تو هستم
آقا کشیدی بارها در عشق نازم
می ترسم آقا گر کنی خالی تو پشتم
در جنگ با شیطان همه عشقم ببازم
آشوب دل آرام می گیرد سحرها
تا در میان با تو نهم اسرار و رازم
از داغ آن سیلیِ ناحق مدینه
آتش گرفته سینه در سوز و گدازم
زهرا صدا می زد میان دود و آتش
اَینَ غیاث المنتظر؟ ای چاره سازم!
═══🏴🏴🏴═══
این جمعه هم گذشت بدون زیارتی
یا ایّها العزیز نگاهی، عنایتی
سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟
سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟
دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن
شاید که مادرت کند از من شفاعتی
از بعد ناله های سحر های انتظار
خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی
آقا اگر بناست که مرگم فرا رسد
بنما عنایتی، بده فیض شهادتی
وقتی گناه فاصله انداخت بین ما
دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی
چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر
تا صبح عید وصل ببیند کرامتی
حالا شما به خاطر دیوار و در بیا
یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی
═══🏴🏴🏴═══
دوباره هیئت ما در عزای مادرتان
رسیده است به زیر کسای مادرتان
میان ذکر مصیبت عجیب نیست اگر
شنیده می شود این جا صدای مادرتان
تمام فاطمیه گریه می کنم اما
خدا گریسته اول برای مادرتان
گران بهاتر از این چشم ها نداشته ایم
همین دو چشمۀ زمزم فدای مادرتان
امام عصر! دل زخم خورده ی ما را
شکسته تر نکن از ماجرای مادرتان
به چشم های عزادار ما نمی گویی
کجاست آن حرم با صفای مادرتان؟
اگر که قسمت مان نیست لااقل ما را
ببر مدینه، همان کربلای مادرتان
═══🏴🏴🏴═══
باز آمدم که درد دلم را دوا کنی
تا بلکه بیشتر دل من مبتلا کنی
باز آمدم که با تو کمی درد دل کنم
شاید مرا ز بغض گلویم رها کنی
خواهم ز فاطمیّه بگویم برای تو
باید دوباره مجلس روضه به پا کنی
سخت است خواندن این روضه ها بیا
تا با زبان خود سر این روضه وا کنی
فصل عزای مادرت آمد شتاب کن
باید بیایی و طلب خون بها کنی
آن شب غرور مادرتان پشت در شکست
آقا بیا که حق عدو را ادا کنی
زهرا که رفت، همنفس چاه شد علی
تا دق نکرده است تو باید دعا کنی
آقا مدینه مجلس گریه به پا مکن
باید و گر نه گریه ی خود بی صدا کنی
یعنی شبیه فاطمه مجبور می شوی
بیرون شهر کلبه ی احزان بنا کنی
═══🏴🏴🏴═══
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
تا زمانی که دلم خانۀ این و آن است
جا ندارد که پذیرای شما باشم من
چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی
همه عمرم خجل از روی شما باشم من
تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم
دردمندانه به دنبال دوا باشم من
گوئیا قسمت من این همه سرگردانی ست
هم چنان زلف به هم خورده رها باشم من
کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را
یار تو مثل امام و شهدا باشم من
کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه
میهمان حرم کرب و بلا باشم من
ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی؟
زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من
جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا
به گرفتارِ میان در و دیوار بیا
═══🏴🏴🏴═══
سلام فاطمیه، سلام ماه ماتم
سلام اشک و گریه، سلام ناله و غم
سلام ای سیاهی، سلام ای کتیبه
سلام بزم روضه، سلام نوحه و دم
سلام سینه زن ها، سلام گریه کن ها
سلام سوز سینه، سلام اشک نم نم
سلام مادر ما، سؤال کَیفَ حالک؟
سلام آتش و در، سلام زخم مرهم
سلام عصمت الله، سلام عفّت الله
سلام ای رشیده، سلام قامت خم
سلام لطمه دیده، سؤال! محسنت کو؟
کجاست غنچه ی تو، کجاست یار و همدم
سلام بی نشانه، سلام درد شانه
سلام خاک کوچه، سلام مسجد غم
سلام ای مدافع، سلام دست رافع
سلام دست مجروح، سلام روی مبهم
سلام دل شکسته، سلام دست بسته
سلام شیر خیبر، سلام مرد عالم
سلام شاه مردان، سلام چشم گریان
سلام مرد خانه، سلام چشم محرم
سلام، کوثرت کو؟ کجاست یاور تو؟
سلام غیرت الله، بگو که همسرت کو؟
═══🏴🏴🏴═══
تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟
تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟
تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی
تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟
اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا
تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری
عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما
تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری
تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت
تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری
تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی
تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری
تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی
تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری
تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را
تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری
تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد
تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری
تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد
تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری
═══🏴🏴🏴═══
راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
بین بساطم نیست آهی که بگیرد
چشم خریدار تو را ای یار یک بار
یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار
نا قابل است اما دعا دارم همیشه
خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار
ای کاش می شد که برای ما بگیری
وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار
بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
او از لبش “الجار ثُم الدار” یک بار
با دردها می ساخت اما دم نمی زد
از زخم های آتش و مسمار یک بار
═══🏴🏴🏴═══
ای پور علی فاطمه مرآت بیا
ای کعبۀ دل قبلۀ حاجات بیا
ای منتقم خون حسین و زهرا
با پـرچم ســرخ یا لثـارات بیا
═══🏴🏴🏴═══
آنکس که ز تو دامن اقبال بگیرد
الطاف خدایش همه احوال بگیرد
گویا که تماشای تو در طالع من نیست
کو آینه بینی که ز من فال بگیرد؟
آنکس که به غیر تو برد دست تمنّا
خواهد ز درختی ثمرِ کال بگیرد
غیر از دل پروانه که در حیرت شمع است
کی می شود از شعله کسی بال بگیرد
غیر از تو ندیدیم نگاری به دو عالم
بس دل که توانست به یک خال بگیرد
با ماتم هجران نتوان کرد صبوری
این شرح، کجا می شود اجمال بگیرد
این آرزوی شیعه ی دلداده ی زهراست
کز دست تو از بهر عزا شال بگیرد
از هجر تو دل ها شده در زمزمه برگرد
ای منتقم رنج و غم فاطمه برگرد
═══🏴🏴🏴═══
شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو
و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو
به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا
به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو
برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی
میان اشک می مردم، به پای روضه های تو
دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم
از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو
هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است
که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو
به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم
ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو
گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو
صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو
الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا
همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو
═══🏴🏴🏴═══
کوچکترم از آنکه برایم دعا کنید
زخمی ترم از آنکه علاج و دوا کنید
حتی غریب تر شدم از آن که لحظه ای
چشم مرا به مقدمتان آشنا کنید
حالا که من دخیل سر زلفتان شدم
شانه زنید تا گره ای باز وا کنید
دریا ببین چگونه دلم در تلاطم است
فکری به حال کشتی بی ناخدا کنید
این روزها برایت اگر زحمتی نداشت
هرجا که بود روضه مرا هم صدا کنید
آقای فاطمیه اگر می شود مرا
در گوشه و کنار عزاخانه جا کنید
═══🏴🏴🏴═══
بیا و ظلمت شب را به نور ماه بگیر
دوباره تیرگی از این دل سیاه بگیر
ز راه آمدم و کوله بارم امید است
چنان همیشه مرا گرم در پناه بگیر
چو طفل گمشده ای بین شهر حیرانم
بیا و دست مرا از میان راه بگیر
گناه های بزرگ مرا به حرمت اشک
به کوچکی یک انگار اشتباه بگیر
برای خاطر من نه به خاطر زهرا
سراغی از من غمدیده گاه گاه بگیر
چقدر حسرت صبح مدینه را بخورم
بیا و از دل تنگم مجال آه بگیر
به غنچه ای که ز شاخه شکست برگرد و
تقاص خون همان طفل بی گناه بگیر
═══🏴🏴🏴═══
ما آمدیم امشب که حیران تو باشیم
آشفته ی حال پریشان تو باشیم
تقصیر هجران است، تقصیر فراق است
امروز اگر پاره گریبان تو باشیم
مثل کویر تشنه می مانیم و باید
روزی خور الطاف باران تو باشیم
از دردهای ما طبیبان نا امیدند
انگار باید تحت درمان تو باشیم
شکر خدا این روزها توفیق داریم
هم ناله ی چشمان گریان تو باشیم
شاید خدا قسمت کند یک فاطمیه
اندازه ی یک روضه مهمان تو باشیم
صاحب عزای فاطمیه باید امشب
گریه کن شام غریبان تو باشیم
═══🏴🏴🏴═══
مثل نسیم آمدنت ناگهانی است
مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است
مثل بهار در همه جا پخش می شود
اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است
مثل نماز و روزه فراگیر می شود
مهرت چرا که ریشه ی آن آسمانی است
دیگر کسی وساطت باطل نمی کند
دیگر چه جای خواهش و پا در میانی است
آغاز دوره ی «أرِنی» گفتن دل است
پایان آیه های غم «لن ترانی» است
انگار دلخوری که ز یاد تو غافلیم
فهمیده ای تو هم که دعامان زبانی است
صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم
تنها امید ما به همین روضه خوانی است
ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب
با یاد کوچه سینه ات آتشفشانی است
در پشت در برای ظهورت دعا کند
آن مادری که قامتش از غم کمانی است
═══🏴🏴🏴═══
برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست
به خاک پا مگذاری که دیده ی ما هست
اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست
شنیده ایم که هستی و ما نمی بینیم
تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست
برای آن که به زیر قدومت اندازیم
هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست
مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت
میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست
برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحات قلب مولا هست
خدا کند که ببینیم آن دمی را که
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست
═══🏴🏴🏴═══
آمد محرّم علی و ماه فاطمه
آتش گرفته جان تو از آه فاطمه
با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه
بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه
بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه
آه از میان آن در و دیوار شد شروع
بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه
پشت در و کنار بقیع و به روی نی
معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه
محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن
پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه
دارد به روی دست، دو دست قلم شده
دستی که در مقام شفاعت علم شده
═══🏴🏴🏴═══
کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را
با اینکه می کشیم نفس های بی تو را
امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش
فکری کنیم غربت فردای بی تو را
شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب
بر بستر زمین سر تنهای بی تو را
زخمی که از فراق بر این سینه خورده است
در خود اثر نداد مداوای بی تو را
ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است
با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را
جز در میان روضه و هیئت بگو کجا
خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را
خواندیم از زبان تو ای وای مادرم
آتش زدیم روضه زهرای بی تو را
═══🏴🏴🏴═══
عمری است که در سوز غم فاطمه هستی
دلسوخته ی عمر کم فاطمه هستی
من مطمئنم روز ظهورت اول
در فکر بنای حرم فاطمه هستی
═══🏴🏴🏴═══
دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتن یکبارِ نام تو هزاران حیف
یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند
یک عمر از درد فراقت شعر باید گفت
از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند
تکبیره الاحرام ما کِی می زند آقا؟
حرف نمازی را که پشت یار باید خواند
این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو
با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند
ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن
این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند
یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد
یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند
═══🏴🏴🏴═══
شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو
و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو
به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا
به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو
برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی
میان اشک می مردم، به پای روضه های تو
دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم
از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو
هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است
که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو
به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم
ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو
گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو
صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو
الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا
همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو
═══🏴🏴🏴═══
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
تا زمانی که دلم خانۀ این و آن است
جا ندارد که پذیرای شما باشم من
چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی
همه عمرم خجل از روی شما باشم من
تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم
دردمندانه به دنبال دوا باشم من
گوئیا قسمت من این همه سرگردانی ست
هم چنان زلف به هم خورده رها باشم من
کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را
یار تو مثل امام و شهدا باشم من
کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه
میهمان حرم کرب و بلا باشم من
ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی؟
زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من
جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا
به گرفتارِ میان در و دیوار بیا
═══🏴🏴🏴═══
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم
من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟
عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟
تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟
ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟
خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟
من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟
═══🏴🏴🏴═══
یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!
سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!
بیا که میگذرد قرنها هنوز دهند
تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!
بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است
کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!
بیا که از جگر چاه، اشک میجوشد
ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!
بیا که طشت بود مثل باغ لاله هنوز
ز پارههای دل مجتبی، بنفسی انت!
بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز
سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!
بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین
رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!
بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب
به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت!
بیا که دیده “میثم” به عارضت نگرد
کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت
═══🏴🏴🏴═══
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم
من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟
عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟
تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟
ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟
خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟
من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟
═══🏴🏴🏴═══
در دو عالم جلال ما زهراست
رمز تغییر حال ما زهراست
عید با فاطمیه می آید
ذکر تحویل سال ما زهراست
═══🏴🏴🏴═══
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
آقا بیا، تا کی دو چشم انتظارم
شب های جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
═══🏴🏴🏴═══
یابن الحسن آفتابمان در ابر است
برگرد، که قلب عاشقان بی صبر است
بشمار قبور شهدا را به بقیع
گو مرقد فاطمه کدامین قبر است
═══🏴🏴🏴═══
شب گذشت از نیمه ای دل همدم و مونس کجاست؟
شمع می پرسد ز پروانه گل نرجس کجاست؟
بر عزای مادرت یابن الحسن خود هم بیا
تا نگویند این جماعت بانی مجلس کجاست؟
═══🏴🏴🏴═══
ذکر دل بی قرار ما یا زهراست
در هر نفس اعتبار ما یا زهراست
هر فرقه برای خود شعاری دارند
در هر دو جهان شعار ما یا زهراست