متن قاصدک | ۱۳۰ شعر و متن کوتاه و بلند عاشقانه و سنگین درباره قاصدک
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم ۱۳۰ متن قاصدک کوتاه و طولانی با مضامین عاشقانه و غمگین ، سنگین برای شما درج نماییم
ممکن است قصد داشته باشید برای استوری یا پست در فضای مجازی مطلبی با موضوع قاصدک منتشر نمایید
به همین دلیل نیاز به یک متن یا شعر زیبا دراید که ما در اینجا گلچین بهترین متن قاصدک را برای شما جمع آوری کرده ایم
امیدواریم که مورد استفاده شما قرار گیرد
با ما همراه باشید
متن قاصدک | ۱۳۰ شعر و متن کوتاه و بلند عاشقانه و سنگین درباره قاصدک
قاصدک! هان، چه پیام آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گردِ بام و درِ من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یار و نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک! هان، ولی … آخر … ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توأم، آی! کجا رفتی؟ آی…
راستی آیا جایی خبری هست هنوز
مانده خاکستر گرمی، جایی
در اجاقی- طمع شعله نمی بندم- خُردک شرری هست هنوز
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
═══════^●●●^═══════
قاصدکی روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست
یک فـوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی
قصه ی این همه تنهایی را قاصدک به کجا خواهد برد
═══════^●●●^═══════
باد خبرها را با خودش می برد و در گوش همه زمزمه می کند
قاصــــــــدک
خبرها را نگه دار
محکم باش
قاصــــــــدک
═══════^●●●^═══════
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
═══════^●●●^═══════
متن قاصدک برای استوری
ساکت وساده وسبک بود.قاصدکی داشت میرفت.
فرشته ای به او رسید
و چیزی گفت
قاصدک بی تاب شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید
قاصدک رو به فرشته کرد و گفت:
اما شانه های من ظریف است زیر این
خبر میشکند من نازکتر از آنم که پیامی این چنین بزرگ را با خودم ببرم
فرشته گفت:
درست است آنچه باید تو بر دوش بکشی غیر ممکن است
و سنگین اما تو میتوانی,
زیرا قرار است تو بیقرار باشی
فراموش نکن نام تو قاصدک است
و هر قاصدکی یک پیام بر
آن وقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت
و قاصدک ماند و خبری دشوار…
حالا هزاران سال است
که قاصدک میرود و میچرخد,میرقصد و همه میدانند
که او با خود خبری دارد
دیروز قاصدکی به حوالی پنجره ات آمده بود
خبری آورده بود و تو یادت رفته بود
که هر قاصدک یک پیام بر است
پنجره بسته بود تو نشنیدی و او ردشد
اگر باز هم قاصدکی دیدی دیگر نگذار
که بی خبر بگذارد و برود از او بپرس
چه بود آن خبری که روزی فرشته ای به او گفت
و او این همه بیقرار
شد…
═══════^●●●^═══════
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم
تا به گوش تو برسانند.
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند غم هایت را در گوششان زمزمه کن
و به باد بسپار
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم
اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند
═══════^●●●^═══════
من قاصدکی تنها بودم
دردست تو
اما رها شدم در هجوم باد
دانه هایم ریزش دارند
چیزی نمانده است
نگاه کن
دارم تمام میشوم
═══════^●●●^═══════
قاصدک ها
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند
غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم
اما مگر نمی دانستی قاصدک های خیس از اشک میمیرند…
═══════^●●●^═══════
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید
دنیا پر شده از قاصدک هایی که راهشان را گم کرده اند
نه می توانی خبری دهی و نه می توانی خبری بگیری
═══════^●●●^═══════
قاصدکهای پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
═══════^●●●^═══════
متن قاصدک عاشقانه
من سالهاست کنار پنجره چوبی اتاقم
کنار گلدان شمعدانی کوچکم
کنار ترانه های خاکستری ام
به انتظار آمدنت نشسته ام
چه شکوهی ، چه بی کرانگی پر آهنگی است انتظار…
من سالهاست ساکن این کلبه کوچکم در این جنگل پر هیاهو…
و هنگامه هر باران تن خسته ام را میزبان قطره های با شکوهش میکنم.
نم نم باران لباس خاک گرفته ام را با عطر تازه ای آشنا می کند .
من ِِ آغشته با خاک پیر را به جوانی می کشد …
از ترانهی خویش پرم میکند … پر…
من ِِ خالی و تجربه پر شدن ؟
قاصدک من…
من همیشه ، هر لحظه کنار این پنجره چوبی آمدنت را به انتظار
نشسته ام …
کی می آیی ؟
═══════^●●●^═══════
از یار تا دیار
افشانده قاصدک عطری ز نوبهار
اما بر چنار
کر بانگ قار قار
سوسن نماند و بر لاله نیز کی بماند
داغ روزگار !!!
═══════^●●●^═══════
دل من سخت اســـیر است
دل من سخت گرفتـــه است
نیست تابم که ببینم تو چنین خســـته و رنجور شدی
بال و پر کش به دیاری دیگر
پیش یـــاری دیگر
نیست امید مرا روز و هوایی دیگر
قاصـــــــــدک!در به در کوچه غم
قاصـــــدک! بی خبر از رنج دلم
قاصــدک! قاصدک بی خبرم
زود رد شو ز بــرم
زود رد شو ز بـــرم
═══════^●●●^═══════
قاصـــــدک
گفته بودم که دگر نیست مرا
انتـــــظار خبری
باز اما تو چنین
پر شتاب و پر غـــرور
زچه روی
از برم می گــــذری
═══════^●●●^═══════
قاصــــدک!
خسته٬پریشان و دلم غمگیـــن است
رو به هر سوی نمودم اما
هیچ جا نیست مرا همنــفسی
نیست فریاد رسی
═══════^●●●^═══════
قاصــــدک
حس تنـــهایی و بی یاوریم بیش نمودی رفتی
گفته بودم که نیا
گفته بودم که برو آنجا که بود چشم و گوشی با ﮐس
برو آنجا که ترا منتــــظرند
تو که خود فهمــیدی
در دل من همه کورند و کرند
باز اما ز چه روی آمده ای ؟
═══════^●●●^═══════
قاصــــدک
پرتو مرگ به روی دل من سنگیــــن است
سایه جانم بر او بود
دل تنـــهای من اما
از آن چه کسی خواهد بود
═══════^●●●^═══════
قاصــــدک
گفته بودم که مرا نیست تمــــنای کسی
در دلم نیست به جز-مــــهر-نیازو هوسی
گفته بودم که دگر من نروم ســـوی کسی
گفته بودم که به ماتم کده ام
نیست حتی امیـــدی به حضور مگسی
باز اما تو چرا
به سر راه منم در گذری
═══════^●●●^═══════
قاصــــدک
نور مهـــتاب حرامت نشود
خیز تا صبـــح دگر باز رسد
خیز بال و پر خود را بگــــشا
دل و جانم بســـتان
پر کش و با خود بر…
═══════^●●●^═══════
متن قاصدک برای وضعیت واتس اپ
چرا خوشحالم می کند
این فقط
قاصدکی ست
در باد …
═══════^●●●^═══════
قاصـــدک
آمدی گفتی که هیچ! خبری نیســت ز ﮐس
گفتی اما چه کنم
باورم نیست که نیست
هیچ ﮐس را خبــــرم
هیچ ﮐس از دلم آگاه نـــشد
هیچ با درد من آشـــنا نشد
هیچ ﮐس همدم و هم یار نشد
═══════^●●●^═══════
تو ای بادِ شمال
حالا که گلهای پرده را می لرزانی
بیا داخل و بمان
کمی از رها بودن بگو
و از عطرِ شکوفه ی سنجد
بگو چند سال از آن غروب گذشت که یه یاد ندارم
،
راه همیشه انقدر طولانی بود؟یا روزها همیشه غایب؟
شبها تا این حد سرد و بی ستاره بودند؟
بگو چرا ماه دیگر کامل نمی شود؟
بیا و راز آسمان را فاش کن
تا دیگر هیچ شاپرکی خود را به آینه نکوبد
بیا و غبار از این خانه بردار
می دانم بعد از آن نسیمی خواهی شد
هم مسیر با قاصدک
═══════^●●●^═══════
خبری از تو نیست
قاصدک ها بی تفاوت رد می شوند
لال و منگ
تو که نباشی
همین قاصدک
خیالت را
در دستانم می کشد
═══════^●●●^═══════
نه سراغی…
نه سلامی…
خبری می خواهم…!
قدر یک قاصدک
از تو اثری می خواهم… .
═══════^●●●^═══════
قاصدک
خبر آورد به من
بوی تو
مست کرده دل هر رهگذری
اخم کردم و گفتم به او
چرا از کوچه ی معشوقه ی من
می گذری؟!
═══════^●●●^═══════
باید امشب
تمام قاصدک های دنیا را
زندانی کنم!
نکند فردا صبح
مردم شهر
خبردار شوند
که تو دیگر نمی آیی…
═══════^●●●^═══════
متن در مورد قاصدک کوتاه
شنیده ام ز پنجره
سراغ من گرفته ای
هنوز مثل قاصدک
میان کوچه پرپرم
═══════^●●●^═══════
نگذار این قاصدک
بی خبر برود
شاید این چند پَرِ سپید بال
آخرین باز مانده از نسل گیاهان پرنده باشد
بیا
آمدن تو
آخرین خبر خوش دنیاست!
═══════^●●●^═══════
قاصدکی
روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست ، یک فـوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!
قصه ی این همه تنهایی را
قاصدک به کجا خواهد برد ؟! ….
═══════^●●●^═══════
ای قاصدک عشق ز معشوقم چه خبر
ای سفیر هرچه مسافر ز معشوقم چه خبر
گر بدیدی رخ زیبای معشوقه ی من
خبرش کن ز احوال دل غم زده ی من
═══════^●●●^═══════
دلتنگ قاصدک های کودکی ام
چه سبکبال اوج می گرفتیم
بر بالای رویاهای مخملی نیلگون
افسوس
نه دیگر از قاصدک های سپید بال خبری هست
ونه رویاهای مخملی
═══════^●●●^═══════
عشق یعنی قاصدک همراه باد
رقص شیرینی که پایانش مباد
═══════^●●●^═══════
یک قاصدک کوچک صلح هم اگر باشید
ماموریتتان ارزشمدنتر از یک سفیر کبیر جنگ است
═══════^●●●^═══════
این مهر که از راه رسد
دیگر تو را دست باد نمی سپارم ، به قاصدک ها اعتباری نیست
این مهر که بیاید دیگر حتی تو را با روزهای اول مدرسه هم معاوضه نخواهم کرد
نه برگ ها و نه باران
این مهر که بیاید تو را در دلم ، جانم و همه ی شعرهایم جا میدهم
═══════^●●●^═══════
تو به یک وسوسه دل کنده ای و گرگِ خزان
قاصدک های مرا کشته به همدستی باد
من به اندازه ی یک خاطره دلتنگِ توأم
و مرا قلبِ تو در حادثه ای برده ز یاد
═══════^●●●^═══════
متن قاصدک برای کپشن
اگر درخت بودم
منتظر پاییز می ماندم
اگر پرنده
آسمان را دوره می کردم
اگر قاصدک
دل به بادها می دادم
═══════^●●●^═══════
دوست دارم هایم را مثل
قاصدک به سوی تو به پرواز در می آورم
شاید این گونه فاصله ها پر شوند
جایت خیلی خالیست عشق من
کاش بودی
═══════^●●●^═══════
سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند
و سلام به شقایق هایی که محکوم به عشقند
و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند
═══════^●●●^═══════
یه جهان قاصدک ناز به راهت باشد
بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد
خداوند شب و روز تمام لحظات
پشت و پناه تو عزیزم باشد
═══════^●●●^═══════
تو بخواب نازنینم
به جان تمام دلواپسی هایم قسم
که لحظه ای دیده بر هم ننهم
و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم
قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود
═══════^●●●^═══════
دوست نداشتم
خبر رفتنت را
کسی بفهمد
بغضم را در تنهایی شکستم
مثل قاصدکی که
جای باد
به باران فکر می کرد
═══════^●●●^═══════
سلامم را برسان به دریا قاصدک
دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش
قاصدک چشمانم را ببر به لیلاکوه، کمی عطر چای بیاور
چشمانم بی قرار باران است
═══════^●●●^═══════
قاصدک ها شانه خالی کرده اند
دوستت دارم ها توی دلم حیران مانده اند
شاید هم راه خانه ات از حافظه باد پاک شده
═══════^●●●^═══════
تمام پروانهها قاصدک بودند
به هر قاصدکی
راز چشمان تو را گفتم
پروانه شد
تمام پروانهها
ادای چشمان تو را
در میآورند
چون بغض مرا دوست دارند
═══════^●●●^═══════
بیا با هم دیوانگی کنیم
مثلا من ماه را جای تو می بوسم
و تو با قاصدکی برای چشمانم لبخند بفرست
═══════^●●●^═══════
دستهایم را که میگیری
نگاهم این قاصدک های بیتاب هزاران شور در آبی فضا رها میشوند
و بغض گریهها از شنیدن نفس زدنهای روح زیر هجوم آوار سرنوشت بیصدا شکسته میشود
═══════^●●●^═══════
شعر در مورد قاصدک
تمام قاصدک ها هم می دانند
که در ازدحام غیاب ناگزیرت
زیر تبسّم همین آسمان پرستاره
صبر ایوبی ام را کاسه کاسه پر از ترانه کرده ام
═══════^●●●^═══════
قاصدک تنهای تنها
قاصدک رقصان و زیبا
قاصدک یک قاصد از نور
قاصدک چشمه پر شور
قاصدک حرفی به لب داشت
قاصدک عزم سفر داشت
قاصدک بر باله باد
قاصدک آزاد آزاد
قاصدک تا مقصد رود
قاصدک بدرود بدرود
═══════^●●●^═══════
دنبال کلاغی می گردم تا قارقارش را
به فال نیک بگیرم
وقتی قاصدک ها
همه لالند
═══════^●●●^═══════
لبخند بزن
به شقایقها
به نیلوفرِ آبی
و نرگسها و قاصدک زیبا
═══════^●●●^═══════
زخم های این خانه را چه چیز التیام خواهد بخشید
جز بوسه های تو
بال های قاصدک را که به زیر اتش خاکستر کشیدی
بافه های سرخ، رنگ باختند
پروانه در آتش شد و پّرِ مذابش به زیر ریخت
از ناودان دل که سرریز می شد
می خراشید و زخم می زد
زخم های این خانه را چه چیز التیام خواهد بخشید
جز بوسه های تو
═══════^●●●^═══════
قاصدک ها تنها سفر می کنند
من پای سفر ندارم. دلی هم ندارم تا قوی دارمش
من باز هم به سفر می روم
یادت می آید
═══════^●●●^═══════
برای تو می نویسم
همین که قاصدک را فوت کنی تا عطر نفس هایت را باخودش بیاورد
برای دلم کافیست…
═══════^●●●^═══════
گاه این نازک دلم یاد رویت میکند
گاه با دیدار گل یاد بویت میکند
گاه با دلواپسی در کنار پنجره
از هزاران قاصدک پرس جویت میکند
═══════^●●●^═══════
قاصدک ها هم
مثل تو
بعد از کلی آرزو مرا ترک میکنند
انگار این رسم طبیعت است
═══════^●●●^═══════
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا
═══════^●●●^═══════
سراغت را از قاصدک که می گیرم
تابی خورده و در دل ابرها گم می شود
غصه ام می گیرد می دانم ، شرم دارد
از اینکه خبر دهد که رفتنت همیشگی بود
═══════^●●●^═══════
شاید یکى از این چراغ ها
چراغ خانه ى تو باشد
کجاى این شهر پیدایت کنم؟
تو فقط
قاصدکى به آسمان بفرست
باقى اش با من
═══════^●●●^═══════
این روزها سهم من از قاصدک ها
فقط دیدن رقصیدنشان در باد است
نه براورده شدن آرزوهایم
═══════^●●●^═══════
گاهی باید آرزوهایـــت را مثل قاصدک بگذاری
کف دست و بسپاریشان به دســت باد
تا بــروند و سهم دیگران شوند
═══════^●●●^═══════
شعر در مورد قاصدک عاشقانه
و چه زیبا گفت سهراب عزیز
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
═══════^●●●^═══════
دست های تو تمام دنیای من است
و من همین حالا تمام دنیا را توی دست هایم دارم
من دیگر هرگز دلتنگ اشک هایم نخواهم شد
تو مثل باد تمام قاصدک هایم را
که به شاخه درخت گیر کرده بود رها کردی
═══════^●●●^═══════
افتاده در این راه سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادیبیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادیاین کوه که هر گوشه آن پارۀ لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادیدرد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانۀ تو شانهبهسرهای زیادیاز یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادیراهی است پر از شور، که می بینم از این دور
نیهای فراوانی و سرهای زیادیهم دربهدری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزین به هنرهای زیادیبیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگرهای زیادیجز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی
═══════^●●●^═══════
قاصدک
امشب هم نیامد
انگار ” با تو ” وعده دارد...
═══════^●●●^═══════
تو فروغ #آرزوهای منی
تو را دست کدامین #قاصدک بسپارم..؟.
که #برآورده شوی…
و عشق را
تا بی نهایت تا خدا ..تا #بوسه ی #پروانه ها
در میان قلبم
عاشقانه
#ادامه دار کنی ….═══════^●●●^═══════
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
═══════^●●●^═══════
با خودم قرار گذاشته ام ، به وقت تمام بی خیالی ها ، توی تمام کافه ها ، خیابان ها ، کتابفروشی ها …
خودم را به صرف انواع قهوه و نوشیدنی و موسیقی و شعر ؛ دعوت کرده ام و به قدم زدن روی تمام سنگفرش های پیاده روهای این شهر …
قرار گذاشته ام با خودم و با آسمان و با ابرها ،
که رهاتر از همیشه در آسمان های خیال ، پرواز کنم و در آغوش ابرهای آرامش ، بخوابم .
و بخندم ،
و آرام باشم …
قرار گذاشته ام با کبوترها ، گربه ها ، گنجشک ها ،
با برگ ها ، با قاصدک ها ، با گل ها …
قرار گذاشته ام آنقدر برای خودم باشم که هر جای زندگی که دلم گرفت ؛ با مرورِ حالِ خوب این روزهایم بخندم ،
و هر جا که کم آوردم ؛ بی معطلی با خودم توی کافه ای ، خیابانی ، چیزی ، قرار بگذارم …
═══════^●●●^═══════
شبیه قاصدک های رها در دشت، میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزی، دودمانم را
═══════^●●●^═══════
مثل انتشار یک شایعه در روزنامه ای کثیر الانتشار؛
مثل آبروی ریخته شده؛
مثل قاصدکی معلق در هوا؛
دوست داشتنت از دستم در رفته است
و دیگر
هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد …
═══════^●●●^═══════
کاش
انعکاسِ زمزمه های
تو و منبه گوشِ جهان برسد…
اگرچه می دانم
قاصدکِ ماه؛
سفرِ روزانه ندارد!
═══════^●●●^═══════
عاشقانه هایم را …
گوشه ی ایوان بهار می گذارم…!
شاید!
قاصدکی،
احساس را
به تماشا بنشیند…!
═══════^●●●^═══════
خدا را چه دیدی
شاید هم روزی
همان قاصدک خوش خبر معروف
خبر آمدنت را برایم بیاورد!
═══════^●●●^═══════
چه هوایی ؛ چه طلوعی ؛ جانم …
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را، بدهم تا برساند به خدا …
═══════^●●●^═══════
متن درباره قاصدک طولانی
امشب برای دیدن وبه آغوش کشیدنت سر از پا نمی شناسم ،اما افسوس
می دانم، اجازه ندارم تو را در آغوش بکشم وبوسه ای از لعل لبانت بچینم باشدقاصدکی را راهی می کنم تا از جانب من صورت نازت را ببوسد وپیام لب های مرا، در گوش لبانت
آهسته با یک بوسه زمزمه کند…
═══════^●●●^═══════
لبخند بزن که زندگی در گذر است …
بر شانه ی صبح،قاصدک خوش خبر استمی گفت نسیم ِ کوچه گردی دیروز
بانوی بهار از همه خوشبخت تر است
═══════^●●●^═══════
برای دوست داشتنت
قاصدک نفرستادم
شعرهایم گواهی می دهند
ودستانم شهادت
═══════^●●●^═══════
قاصدک های برباد رفته
با تکیه بر نهال های عور
خط و نشان می کشند
برای بی کفایتی نسیم
═══════^●●●^═══════
چه کسی میدانست قاصدک ها
بعد از فوت کردن به کجا می روند
این همه آرزو به آسمان فرستادن و دست خالی برگشتن طبیعی نیست …
═══════^●●●^═══════
با تو حرف ها دارم…
اما می ترسم که بارِ این همه
دوستت دارم
بر دوشِ قاصدک سنگینی کند
═══════^●●●^═══════
و من براے رسیدن به تُؤ️
تمام قاصدک هاے شهر را به رقص در مے آورم…
═══════^●●●^═══════
به فردا ها می اندیشم ،
به فردای بهتر
به سمت خیالات زیبا در سَر ؛
گذشته را باد برده است .
شاید لبخندمان سرخی شقایق ها یا زیبایی نقش و نگار پروانه ها را قرض بگیرد .
اما! بیا بیاندیشیم به زیبا زیستن ؛
مانند تصویر پرنده ی خوشبختی که پرواز می کند در نقطه ی روشن و یا قاصدکی که می رقصد به دنبال آرزوی خویش .
برویم به دور دست ها دقیقا از فراز قله ها تا ته سیاه چاله ها؛
این را بدان! فاصله میان مرگ و زندگی یک نَفس بیشتر نیست ؛
می توان شانه به شانه ی زندگی رفت یا سایه به سایه به سمت مرگ دوید .
اما در این بین چه لذتی دارد بالا رفتن از پله های سنگی این برکه ها؛
پس دوست من ! شاد باش !که سهم من از شادی تو همان لبخندیست که روی لبان تو نقش می بندد .
═══════^●●●^═══════
هر روز صدایت مَرا متوقف می کند
من را از دنیا بیرون میکشد
و در عالم خیال پَرسه میزنم
تو در زیبا ترین حالت روبه روی من هستی
نزدیک میشوم اما، تو صد قاصدک می شوی
و …
من می مانم و آغوش تنهایی…
═══════^●●●^═══════
پاییز از دلشوره های دخترش هرسال غمگین است
اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین استبادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت
زردی هر برگی که می افتد زمین داروی تسکین است
═══════^●●●^═══════
حس بودن کنار تو
مثل احساس ترنم بارون رو بالای ترک خورده قاصدک میمونه…درسته ک با نمِ بارون بال پرواز قاصدک میشکنه ولی برای قاصدک یه خواب عمیق توی آغوش بارون به هزار سال بیداری و سرگردونی و ناز کشیدن از هر خس و خاشاکی میارزه….
═══════^●●●^═══════
یک دقیقه حال خوب و خستگی درکن !
لحظه های زندگی همانند قاصدک هایی هستند که با یک دم و بازدمِ ما به هوا می روند لحظه های زندگی را دریابیم و مثل کودکی خوش باور ، آرزوهای مان را در گوشش نجوا کنیم، قدر لحظه ها را بدانیم …مبادا که گذر عمر، قاصدک های لحظه های مان را به بادِ فنا دهد.
═══════^●●●^═══════
متن قاصدک سنگین
ای کاش که پروانه ی زیبا باشیم
یا قاصدکی میان گلها باشیم
سرشار ز عشق تا سحر در بُستان
خنیاگر دل چو مرغ مینا باشیم
═══════^●●●^═══════
در گوش قاصدک خواندم
دوستت دارمبا هرم نفسهایم پرواز کرد
هوا پر شداز عطر دوست داشتنت
و من دوباره عاشقت شدم …️
═══════^●●●^═══════
از خانه ی غم پرور دل گاه گذر کن
مهمان غم انگیز مرا دست به سر کنشومینه ی قلبم شده خاموش و دگر سرد
آتش بزن این قلب مرا زیر و زبر کندر قوری دل جوش زند شوق وصالت
با آمدنت کام مرا غرق شکر کناز جاده ی سرد غزلم بگذر و آن گاه
احوال مرا بین خطوطش تو نظر کنبه قاصدک عشق سپردم که بگوید
ای عشق به این کلبه ی متروکه سفر کن
═══════^●●●^═══════
من ز میخانه ی چشمت نظری میخواهم
از تو یک خواسته ی مختصری میخواهممانده ام گوشه ی بی حوصله ی تنهایی
قدر یک قاصدک از تو خبری میخواهمسخت امشب تب یادت به سرم افتاده
در کنارت نفس تازه تری میخواهمهر شبم با لب خاموش سخن میگویم
در خیالات خودم همسفری میخواهمآنقدر درد کشیدم ز نبودت همه عمر
که از این رنج فراوان ثمری میخواهمتوی پس کوچه ی احساس به جا مانده ز عشق
ته این کوچه ی بن بست دری میخواهمتازه برگشتم و دیدم که از این عشق و جنون
پس از این زندگی بی خطری میخواهم
═══════^●●●^═══════
شب آرزوهاست
قاصدکی به دست باد دادم
و عهد بسته ام تا رسیدنش به مقصد
برایت دعا بخوانم!
نگاهت به آسمان باشد چرا که من
بهترین آرزوها را برایت به قاصدک سپردم
تا به خدا برساند…
═══════^●●●^═══════
قاصدک شعر مرا از بر کن …
برو آن گوشه باغ ، سمت آن نرگسِ مست
و بخوان در گوشش ، و بگو باور کن :
یک نفر یادِ تو را ، دمی از دل نبرد …
═══════^●●●^═══════
ای کاش
ماهی ای بودم توی حوض
شاخه گلی در بیابان
پرنده ای روی شاخه ی یک درخت
سنگ ریزه ای تهِ رودخانه
یا قاصدکی میان دستان باد
هر چیزی جز “انسان”
هر چیزی که غم هیچوقت
حوالی خیالش پرسه نزند
═══════^●●●^═══════
دلم آن قاصدک سفید رنگ را میخواهد
که ارزویت کنم……..!!! آن را دست باد بسپارم
خدارا چه دیدی؟!شاید این قاصدک خوش خبر سر از کوچه شما در اورد
═══════^●●●^═══════
دوره می گردم
مثل یک قاصدک
کوی به کوی
بام به بام
لعنتی!
پس تو بر بام کدام خانه رخت عصر جمعه را پهن خواهی کرد؟
═══════^●●●^═══════
چه سخت است که پیامت را سپرده باشی
به قاصدکی که راهش را گم کرده باشد و تو انتظار پاسخ داشته باشی بی خبر
═══════^●●●^═══════
قاصدکی دیدم
آرزو کردم
و تو
زیباترین تحقق آرزوی منی
═══════^●●●^═══════
تو فروغ آرزوهای منی
تو را دست کدامین قاصدک بسپارم ؟
که برآورده شوی
و عشق را
تا بی نهایت تا خدا
تا بوسه ی پروانه ها
در میان قلبم
عاشقانه
ادامه دار کنی
═══════^●●●^═══════
تنها راه ارتباطی من
با تو همین گلهای قاصدک است
عشقام را آرام در گوش آنها نجوا کردم
کمی آهسته تر قدم برداری میشنوی
فقط کمی آهسته تر قدم بردار کمی آهسته تر
═══════^●●●^═══════
دوست نداشتم
خبر رفتنت را
کسی بفهمد
بغضم را در تنهایی شکستم
مثل قاصدکی که
جای باد
به باران فکر می کرد
═══════^●●●^═══════
همه اینجا خوبند
نی لبک میخواند
قاصدک میرقصد
دریا آرام است
باد عاشق شده است
═══════^●●●^═══════
در آن لحظه که
قاصدک را در دستانم فشردم
قاصدک دیگر نه به آسمان تعلق داشت
و نه به من
زیرا که
زیبایی قاصدک در رها کردن آن است
═══════^●●●^═══════
قاصدک ! هان چه خبر آوردی؟
از کجا ،وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ،اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
═══════^●●●^═══════
قاصدک ها را دیدم
اما
خبری از تو نبود
دستانشان خالی از تو بود
کجا مانده ای
کجا ایستاده ای با خیالت حرف می زنی
کجا قدم هایت را می شماری
کجا سردو راهی سر می دوانی
کجا آوازت را سر می دهی
قاصدک ها را بال می دهد باد
با زمزمه هایی
که حتی به گوش دیوار می رسد
این رویای من است
که جای تو را میان گلهای باغ باز می کند
═══════^●●●^═══════
“روزش مهم نیست”
دلبر جان تا وقتی که قاصدکها در آسمان میرقصند
تا وقتیکه آسمان عطر باران دارد تا آنگاه که:
“شکوفه نرگس” لبخند میزند کنارت میمانم،
روزش مهم نیست فقط
═══════^●●●^═══════
قاصدک خودش را به هزاران تکه می شکند
تنها برای آن که
ایمان بیاوری آرزویی از هزاران آرزویت را
محقق خواهد شد
═══════^●●●^═══════
کسی صدای قاصدک ها را نمی شنید
جز من
که خویشاوند باد بودم
═══════^●●●^═══════
نیامدی اما
به لطف هزاران قاصدکی که
به یادت
و
در آرزویت
به باد دادم
آسمان قاصدک ها بوی تو را می دهد
═══════^●●●^═══════
– چه فرقی دارد؟!
ستاره باشی
یا قاصدک
وقتی
نه شب به دامانم می خزی
نه روز به گریبانم
═══════^●●●^═══════
دنبال کلاغی می گردم تا قارقارش را
به فال نیک بگیرم
وقتی قاصدک ها
همه لالند
═══════^●●●^═══════
قاصدک آمد و رفت نه کلامی
نه پیامی در سکوت آمد و چرخی زد
و رفت در افق پنهان شد قاصدک آمد
و رفت لیک ما همچنان منتظریم
═══════^●●●^═══════
زیبایی را در قاصدک جستجو کن
که چگونه به آرامی
از خورشید طلایی به ماه نقره ای تغییر می کند
═══════^●●●^═══════
رویاهای مناند این قاصدکها که
هر روز از چشمانم پَر میکشند
کافیست یکی را تعبیر کنی
═══════^●●●^═══════
زندگی مانند قاصدک است
هرچه بیشتر در دستانت نگه داری
بیشتر خرد می شود
اما زمانی که رهایش کنی
شروع به پرواز خواهد کرد
═══════^●●●^═══════
قاصدک با من بگو صدای قدم هایش نزدیک است
با من از آمدنش سخن بگو
تا یاس من جای خود را به امید دهد
و رویاها و آرزوهایم هم چنان بیدار بمانند
═══════^●●●^═══════
اینهمه بهار را
چگونه در چشمهایت
جای داده ای ؟
پلک که میزنی
پایکوبی قاصدکها ،
مزه ملسِ دوستت دارم و
عطر بهارنارنج،
بیداد میکنند