اشعار عاشقانه زیبا در مورد باران + دلنوشته زیبا درباره باران
اشعار عاشقانه زیبا در مورد باران + دلنوشته زیبا درباره باران
وﻗﺘﻴﻜﻪ ﺗﻨﮓ ﻏﺮوب، ﺑﺎرون ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻣﻲزﻧﻪ
ﻫـﻤـﻪ ﻏﺼـﻪﻫﺎی دﻧـﻴﺎ ﺗـﻮی ﺳﻴـﻨـﻪی ﻣـﻨﻪ
ﺗﻮی ﻗﻄﺮهﻫﺎی ﺑﺎرون، ﻣﻴـﺸﻜﻨﻪ ﺑﻐﺾ ﺻِﺪام
دﻳﮕﻪ ﻏﻴﺮ از ﻳﻪ دوﻧﻪ ﭘـﻨﺠﺮه ﻫﻴﭽﻲ ﻧﻤﻴﺨﻮام
ﭘﺸﺖ اﻳﻦ ﭘﻨﺠﺮه ﻣﻴﺸﻴﻨﻢ و آواز ﻣﻴﺨﻮﻧﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮ واﺳﻪ رﺳﻴﺪﻧﺖ ﺗﻮ ﺑﺎرون ﻣﻲﻣﻮﻧﻢ
زﻳـﺮ ﺑـﺎرون اﻧﺘﻈﺎرت رﻧﮓ ﺗـﺎزهای داره
ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮم اﻧﮕﺎر، وﻗﺘﻲ ﺑﺎرون ﻣﻲﺑﺎره
ﺑﻌﻀﻲ وﻗﺘﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺎی ﺳﺮ روی ﺷﻮﻧﻢ ﻣﻴﺬاری
ﺗـﻤﻮم ﻏﺼـﻪﻫﺎ رو از دل ﻣـﻦ ﺑـﺮ ﻣـﻲداری
اﻣﺎ اﻳﻦ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﺧﻮاﺑﻪ، ﺧﻮاب ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮه
وﻗﺖ ﺑـﻴﺪاری ﺑـﺎزم ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
.
.
.
ღ آره بارون میومد خوب یادمه،
مث آخرای قصه، که آدم می ره به رویا،
آره بارون میومد خوب یادمه،
زیر لب زمزمه کردم، کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟
اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه،
دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش،
آره بارون میومد خوب یادمه …
آره بارون میومد خوب یادمه،
یه غروب بود روی گونه هات،
دو تا قطره که آخرش نگفتی بارونه یا اشک چشمات،
اما فرقی هم نداره، کار از این حرفا گذشته،
دیگه قلبم سر جاش نیست،
آره بارون میومد خوب یادمه،
آره بارون میومد خوب یادمه …
خیلی سال پیش،
توی خوابم دیده بودم تو رو با گونه ی خیست،
اونجا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات،
اونجا هم نشد بپرسم …
آره بارون میومد خوب یادمه…
.
.
.
ღ ببار ای باران …
ببار که چتری بر روی دلم نخواهم گرفت
ببار که شاید اندکی از داغ این دل سوخته بکاهی
ببار که ویرانه دل من سقفی ندارد که از قطرات سردت ایمن باشد
ببار که خانه دلم بسی تشنه و ملتهب است
ببار که شاید اندکی غبار غم را از دل تیره ام بزدایی
ببار و سیلی به پا کن و دل مسکین و گوشه نشین مرا با خود ببر …
ببار ای باران …
ببار که از بارش تو من شادم
ببار که عطر تو را می طلبم
ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود
ببار و دل عاشق و تب دار مرا اندکی آرامش ببخش
ببار که دلم دلتنگ اوست
ببار که شاید در صدای دلنشین تو طنین صدای او را بشنوم
ببار ای باران . . .
.
.
.
چشم ها را باید شست …
جور دیگر باید دید …
چتر ها را باید بست …
زیر باران باید رفت …
فکر، خاطره را …
زیر باران باید برد …
با همه مردم شهر …
زیر باران باید رفت …
دوست را زیر باران باید دید …
عشق را زیر باران باید جست …
هر کجا هستم باشم …
آسمان مال من است …
حنجره فکر هوا عشق زمین “مال من است …
هر کجا هستم باشم …
آسمان مال من است …
حنجره فکر هوا عشق زمین “مال من است….
خیس ِ
خیس ِ
خیس…
دلم “تو” را میخواهد و
دنیا دنیا باران…
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛
امروز عجیب؛
بی واژه؛
بی حصار… ؛
می خواهمت…
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره
نیستی خودت کنارم و صدات همش تو گوشمه
بارونی قشنگی که هدیه دادی رو دوشمه
بارون حواسش به توئه اونم دلش پر میزنه
بجای من با قطرههاش رو شیشهتون در میزنه
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره
چه گویم بغض می گیرد گلویم
اگر با او نگویم با که گویم
فرود آید نگاه از نیمه راه
که دست وصل کوتاه است کوتاه.
نهیب باد تندی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی می خروشم: های باران!
چه می خواهی ز ما بی برگ و باران؟
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟
پریشان شد پریشانتر چه حاصل؟
تو که جان می دهی بر دانه در خاک
غبار از چهره گلها می کنی پاک
غم دلهای ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن!
بغضهای مرطوب مرا باور کن،
این باران نیست که میبارد ،
صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
برای از بین بردن یک عدد معشوقه
نم باران کافی ست …
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
وای باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست..
از دلِ من اما ,چه کسی نقشِ تورا خواهد شست..
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
همینکه بگویید : « آه , گمـــانم امروز بـاران ببــارد . »
کـافـی ست تا ابـرها دوستــتان داشتـــه باشنــد
وَ البـته شمـا را کـه چشـم به راهـشان بـوده اید
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
شـما را بیــــــــــــــشتر
آدم هـایِ غمگـینِ دوست داشتـنی
در میـان شما کسـی هـست
کـه با یـک تـکه ابـر کوچـکِ خـاکـستری
قـرار داشـته بــاشد ؟
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
بـاران کمــی آهستــه تــر
اینجــا کســی در خـانـه نیسـت
مــن هستــم
و
تنهــایــی
و
دردی کــه نــامـش زنـدگیســت …
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
همچنـان منتـظرم
تـا قطره های بـاران
تـو را از آن بـالا در آغوشم رهـا کننـد
…
یا غـرق می شوم
یا رفیـق شبهای بـارانیت می مانـم …
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
نَــیـــا بــــاران ! …
زَمــیــن جــــایِ قَـــشَـــنگـــــی نــیست…!
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
مثل باران چشمهایت دیدنی است
شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست
خنده هایت بی نهایت دیدنی است
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛
امروز عجیب؛
بی واژه؛
بی حصار… ؛
می خواهمت…
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد . . .
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
کاش نامت باران بود…
آنوقت تمام مردم شهر هم
برای آمدنت دعا می کردند …!
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
دِلِ مَـــــن
کُــــلــبـــۀ بـــارانــیـستـــــــ …
وَ تُـــــو ،
آن بـــارانِ بــــی اِجــــازهِ ای ؛
کِــــه نـاگــــهــــان دَر اِحــســــاسِ مَـــــــن ،
چِـــکِّــــــه مـــــی کُـــنــــــی…
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
به باران سپرده ام
وقت آمدنت
هوای کوچه را داشته باشد
گوشم به زنگِ در است
مبادا آهسته بیایی!
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
تـــو
این روزهــا
برایـم حکم باران را داری..
درست وســط کـویـر،
همون قدر زندگی بخش
همون قدر مــحــال!
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
باران که بند بیاید
تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن…!!
نمک روی زخم ست بارانی که بی تو ببارد!!
•.•.•.•.•.•.•دلنوشته های بارانی•.•.•.•.•.•.•
تلنگر کوچکی است بــاران
وقتی فراموش میکنیم ؛
آسمان کجاست …