متن درباره تابستان ؛ متن زیبا و عاشقانه درباره ی تابستان گرم

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی از اشعار و متن درباره تابستان با مضامین زیبا را خدمت شما ارائه نماییم.

با توجه به فرا رسیدن ایام فصل تابستان ممکن است بخواهید به همین مناسبت مطلبی را در فضای مجازی به اشتراک بگذارید؛

به همین دلیل مجموعه ای از بهترین شعر و متن درباره تابستان مناسب برای استوری و کپشن را برای شما جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد استفاده شما قرار گیرد … از همراهی شما سپساگزاریم …

جملات زیبا و مفهومی درباره فصل تابستان

متن درباره تابستان

تابستان است و

لباس گرم به تن کرده‌ام

بخاری کنارم شعله می‌کشد

چای داغ احساسم را

سر می‌کشم

فرقی نمی‌کند

هوای بی‌تو

همیشه سرد است

پشت خرمن های گندم لای بازوهای بید
آفتاب زرد کم کم نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها
بوسه بدرود تابستان شکفت
از تو بود ای چشمه جوشان تابستان گرم
گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید
این همه شهد و شکر از سینه پر شور تست
در دل ذرات هستی نور تست
مستی ما از طلایی خوشه انگور تست
راستی را بوسه تو بوسه بدرود بود
بسته شد آغوش تابستان ؟ خدایا زود بود

به تابـستـان  کـه گرما رو نـمـایـد

ره ســـــر پــلـه را در پیش بـایــد

بزن جــارو بــپـاش آبی بر آن کم

هــوا را پـر کن از بوی خوش نم

اگر بر خاک لحاف از دستت افتاد

بــدان حتـما گلیمت برده است باد

بـا آن دسـت قـشـنگ و مـهربانـت

بــیـاور کــوزه را با کــوزه دانت

تـو قـبل از که شـوی  آماده خواب

کــمـی از کــوزه بشـنـو قـلقل آب

هــوای پــشــت بـام شب پر سـتاره

بــه آدم مـیــدهـد عـمـــر دوبــــــار

متن درباره تابستان کوتاه

متن درباره تابستان کوتاه

انسان به کندی تغییر می‌ کند

به همان کندی‌ای  که بهار تبدیل به تابستان

و تابستان تبدیل به پاییز

و پاییز تبدیل به زمستان می‌شود

هرگز کسی نمی‌فهمد

در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان می‌شود

یک روز صبح از خواب بیدار می‌شویم

و حس می‌کنیم هوا گرم است

تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم

فرا رسیده است

فرقى ندارد

روز هاى تابستان باشد

یا شب هاى زمستان

بى تو

همه چیز طولانیست

بهار

تابستان

پاییز به توان صد

زمستان

زمستان

زمستان

زمان بعد از تو

اینگونه می گذرد

معشوق من؛

حواست هست

یک تنه

تمام اصل هستی را

زیر سوال برده ای

بگذر

تابستان

بگذر

حال من با تو خوب نمی شود

پاییز

حال مرا خوب میشناسد

در شبی ، سرشار اندوه نگاه او

آنچه در اندیشه ام رویید

خط بی پایان گیسویش

طرح تابستان بی اندوه بازویش

تابستان
فصل ِ برگِ توت و پیلهُ پروانه
فصل نامزد شدن یخ با آب
فصل خوابیدن روی بام
فصل دیدار کسی در آسمان
بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند

تابستونه هوای پشت بام شب پر ستاره

به آدم میدهد عـمر دوبار

او زیباتر از هر سرزمین است

بهشت دنیوی گویند همین است

آری تابستان است فصل محبت من به تو
نگاه گرم من به تو
لذت بخش عرق شرم تو
هدیه تابستان عشق من به تو

در این تابستان داغ نگاهای سردت کشنده تر از گرماست
و من در آسمان دوستیمان گویی برف و سرما را تا مغز استخوانم درک میکنم

متن درباره تابستان طولانی

متن درباره تابستان طولانی

تابستان.. فصلِ من

تمام میشوى بار دیگر

و این بار؛رویاهاى به مقصد نرسیده ام را میسپارى به پاییزِ برگ ریز

به تمناى آنکه هر برگى که میرقصد در هیاهوى باد و باران پاییزى و بر زمین فرود مى آید،آمینى باشد بر آرزوهایم

مى دانم…این بار دیگر خوب میدانم

مى آید…با مهر مى ماند

و عاشقانه هاى من رنگ تحقق میپذیرد

ایمان دارم… او با مهر مى آید

به قول فروغ : من خواب دیده ام

تو را بی روسری دیدم عجب طوفان دل چسبی
تشکر باد تابستان، مراد این دلم دادی

به گمانم تابستان هم
قرار عاشقانه اش را
پاییز گذاشته
وگرنه این همه شتاب
بعید بود از تابستان

خودمانیم ؛ولی
شهریور اصلا وصله ی
تن تابستان نیست
بدجور غریب مانده
میان ماه ها
دل داده به پاییز
ولی نمک گیر تابستان
شده

تابستان فصلِ خوبى براى رفتن نبود

نه باران مى بارد که

اشک هایم را بپوشاند

نه برف مى بارد که

رد رفتنت آب شود

نه برگ زردى بود که با لگد

حرص نبودنت را سرش خالى کنم

در آن هوا

فقط داغ رفتنت دلم را سوزاند

با شربت شاتوت و اناری لب رود

با بوسه ی ناب آبداری لب رود

از راه رسیده باز هم تابستان

با عطر نسیم و سایه ساری لب رود

آغوشت
هر چهار فصل
تابستان است

قرقاولی تنهایم
زیبا و جسور
اما دلشکسته
مزرعه ای سبز، خانه ام بود
که پاییز راه در آن نداشت
ناگهان دروگرها
تابستان م را زمستان کردند

متن درباره تابستان برای استوری

متن درباره تابستان برای استوری

باران ببارد
هوا سردتر شود
برگ ها همه بریزند
اصلا زمستان جای پاییز بنشیند
تو باشی
دلم گرم است
مثل آفتاب نیمروز تابستان

رسید ایام تابستان،دوباره مشت گل وا شد

هزاران راز پنهانی،به یک لبخند افشا شد

ما دو فصل بودیم
تابستان و پاییز
برای دیدارمان
تنها ثانیه ای زمان نیاز بود
افسوس تو آمده بودی که بروی
من می آمدم که بمانم
با برگریزان تنهایی یک پاییز

تابستان
فصل چیدن
عاشقانه های من از تُ ست

در گوش شهریور
چیزی بگو
حرفی شبیه دوستت دارم
تا روی تابستان
کم کم زرد شود
پاییز بیاید و
خدا را چه دیدی
شاید برگ ها
دست پاهایت را گرفتند
و برای قدم زدن
تو را کنار من آوردند

تو با تابستان می روی
دل تنگی با پاییز می آید .. و همیشه این منم
که در رفت و آمدِ فصل ها
تنها می مانم

بگذر تابستان بگذر

حال من با تو خوب نمیشود

پاییز حال مرا خوب میشناسد

بهار می شویم

برای چشمانت

برای دلِ کوچکت ، تابستان

برای هر گامی که برداری ؛ پائیز

زمستان را اما

برای تار به تار موهایمان نگه می داریم

که بختَت را سفید کنند

و تابستان شبانه می رود
و عقب کشیدن ساعت ها
فقط دل کندنمان
را سخت تر می کند
از این فصل خاطره انگیز

در تابستان جا مانده ام
لبخندی بزن و
هدیه کن پاییز را

تابستان
ابرها دستشان
خالی است
آفتابی
نمی شوند

این روزها حال خوشی ندارد
شهریور را میگویم
انگار از تابستان فرار می کند
آخر یکی نیست بفهماند
کجا
کجا که انقدر هم عجله داری
آن طرف تر پاییز ایستاده
پاییز ی که چیزی برایت ندارد
جز اینکه هرچه را که هم داری می گیرد

متن درباره تابستان برای کپشن

متن درباره تابستان برای کپشن

وَ تو در آغوشِ شهریور آمدی
در واپسین نفسهای گرمِ تابستان
آمدی تا شاعرانه ها زاده شوند
از بطنِ نارنجیِ پاییزی
که پیشِ رو است
حالا که آمدی
زودتر دستِ ابرها را بگیر و بیاور
تا سراب گلویِ زمین را
نبریده است

عصر تابستان است
آی می چسبد چشمهای تو
بنشین، میخواهم دلی به
دریا بزنم

تابستان که می شود
دلم شور می زند
نکند طعم گیلاسهای بازار
مرا از یاد تو ببرد

این حرارت تابستان را بگذارید

به حساب این که فصل دوم سال

دلش به بودن معشوقه اش گرم است

برای من فصل ها
همیشه از چشمان تو
شروع می شود
امروز که نگاهم کردی
فهمیدم تابستان چقدر زود آمده است

هوا خواه توام
چو تابستان
به گرمای مُردادش

در باغ های دور
هزار چشمِ زرد رنگ
با درخشش و گرمیِ ظهرِ تابستان
سلام می کنند
آفتابگردان های درشت
رو به خورشید، با نورهای زرد
سرود می خوانند
گویی هنوز ون گوگ نشسته و
گرمِ نقاشی ست

حتما اشتباهی رخ داده
شهریور مال پاییز است
اسفند بوی بهار می دهد و
پول برق خرداد از تابستان بیشتر
وتو
زمین برای تو کوچک است

نمی توانم بهار را
در جیب هایم بگذارم
می توانم دست های تو را
در دستانم نگه دارم
چشم هایت را در نگاهم بریزم
لبانت را بر لبانم بنشانم
و با عطر بهار،
و قلبی پر از صدای تو
به خیابان عریض تابستان کوچ کنم

گرماے دستانت داغی لبت تبِ

تنت و آتشِ آغوشت️

تابستان چه میگوید این وسط

این هُرم تابستان نیست زمین

از فرطِ دوست داشتن تو️

تب ڪرده است

گرمای آغوشت
این فصل را عاشقانه تر کرده
پر و بال داده به عشق مان
دل انگیز و دوست داشتنی تر شده
بی شک
از دل ِ تابستان به قلبم رسیده ای

جاری ی باران بهار
گرمای آفتاب تابستان
شکوه رنگ رنگ پائیز
وقار برف زمستان
از چه حرف می زنم؟
جمع فصلهاست
فصل پنجم
عشق

متن درباره تابستان گرم

متن درباره تابستان گرم

هوا کدر است
و من در بغض آسمان
ذره ذره آب می شوم
شروع توست
در پایان من
و من در اوج تابستان
غرق پاییزم

ای کاش این خرداد
رخ دادِ آمدنت بشود
آن وقت تیر که هیچ
کلِ تابستان را به
مبارکیِ آمدنت چراغانی می کنم
حضرت یار

قباله ی گرما به نامِ
آغوش تو ثبت است️
تابستان بیخود از راه میرسد

برای من فصلها همیشه از
چشمان تو شروع میشود
امروز که نگاهم کردی
فهمیدم تابستان
چقدر زود آمدہ است

آمدی رویای من تعبیر شد
عشق پیش روی من تصویر شد
آمدی و زادگاه عشق من
فصل تابستان  و ماه تیر شد

فرقی ندارد
روزهای تابستان
یا شب های زمستان
بی تو
همه چیز طولانیست

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری
آرزو میکنم هر روز زمین بخورم
کاش تابستانها هم برفی بود

قلمی به دستم می دهند و کاغذی
تا از گناهان خود
اعتراف نامه ای رقم بزنم
و من تنها
از کابوس مداوم گنجشکی می نویسم
که به تیر و کمان من
در تابستان هفت سالگی ام مُرد

پسرم
یک بهار، یک تابستان
یک پاییز و یک زمستان را دیدی
زین پس همه چیز این جهان تکراریست
جز مهربانی

متن درباره تابستان عاشقانه

متن درباره تابستان عاشقانه

چشم هایت؛ چشمه های شراب
لب هایت؛ باغِ خرما
وآغوشت آفتابِ داغِ تابستان است

گرمای آغوشت
این فصل را عاشقانه تر کرده
پر و بال داده به عشق مان
دل انگیز و دوست داشتنی تر شده
بی شک تو
از دل تابستان به قلبم رسیده ای

زمستان
دست های تو خود شعریست
به بلندای پرواز
و گرمای تابستان

می شود میهمان تابستان بود
و از دستانِ آفتاب
فنجانی گرمی سرکشید
میشود با لباس خزان
چشم در چشم پاییز گذشت
میشود روی چمن های یخیِ زمستان
پابرهنه قدم زد
و تنها با تو
و به بهاری چون تو رسید
می شود

تقویم به ما
یک دم و بازدم بی دغدغه بدهکار است
بهار و پاییز و زمستان و تابستان هم ندارد

برای من فصل ها
همیشه از چشمانِ
تو شروع می شود
امروز که نگاهم کردی فهمیدم
تابستان چقدر زودتر آمده است

سر کشیدم عشق را
چون آب گوارا
در تب تابستانی آغوشت
با من بگو
کجا آموخته چشمانت
که اینگونه آموزگار ” عشق ” است

نگویید مردم ، شما نمیمیرید فقط عوض میشوید
سیل را یادتان هست؟ همان بهار تلخ را
ایا همیشه بهار ماند ؟ گذشت و تابستان شد و این هم میگذرد پاییز
شما تا ابد طوفانی نخواهید بود ، دیر یا زود فصلتان عوض میشود

لبهایت

در شب سرد زمستان

لبهایت

در ظهر داغ تابستان

و من

مردی

که هنوز

سرد و گرم روزگار را

نچشیده است

می‌گذرند
زودتر از آنچه فکر کنی می‌گذرند
عشق‌ها ، اضطراب‌ها ، هیجان‌ها
باد و باران‌هایِ یک تابستانند

متن راجب تابستان

متن راجب تابستان

بُگذر تابستان
بُگذر
حالِ من با تو خوب نمی‌شود
پاییز حالِ مرا بهتر می‌شناسد


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.