متن کامل شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا قیصر امین پور همراه معانی
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم یکی از اشعار معروف قیصر امین پور شاعر ایرانی با عنوان شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا خدمت شما ارائه نماییم.
اگر شما هم قصد دارید که این شعر زیبا و دلنشین از این شاعر توانمند را به طور کامل مطالعه کنید تا انتهای پست با ما همراه باشید.
در این مطلب علاوه بر متن کامل معانی شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا را هم برای شما جمع آوری کرده ایم .
امیدواریم کهمورد توجه شما عزیزان قرار گیرد …. با ما همراه باشید….
متن کامل شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا قیصر امین پور همراه معانی
قیصر امینپور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در گتوند شوشتر در استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند و متوسطه را در دزفول سپری کرد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امینپور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود.
وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد.
اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر میگرفت.
امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد.
وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد.
متن کامل شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر هامثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس، خشتی از طلاپایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرورماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج اواطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشانرعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اشدکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیر و خنجر او، ماهتابهیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیستپیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربودآن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمینبود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبوددر دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت… هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابرهازود می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاستهر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش استتا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کندکج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای لنگت می کندتا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کندبا همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم خواب دیو و غول بودخواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشمدر دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشینمحو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدانیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خداهر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بودمثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسهتلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صد ها مسئلهمثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بودتا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفردر میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنازود پرسیدم: پدر! اینجا کجاست؟
گفت: اینجا، خانه ی خوب خداست!گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواندبا وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کردگفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاستمهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه استعادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنیخشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوستقهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر استدوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهدهیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی استتازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناستدوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر!آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد بردآن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بودمی توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست، پاک و بی ریامی توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کردمی توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زدچکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفتمی توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زدمی توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواندمی توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زدمی توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفتمثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا
معنی شعر پیش از اینها فکر میکردم خدا
۱-قبل از این فکر می کردم که خداوند خانه ای در میان ابرها دارد.
۲-آجرهای خانه اش مانند کاخ پادشاهان قصه ها از الماس و طلاست.
۳-پایه های برج خدا از عاج و بلور درست شده است و با غرور بر روی تخت پادشاهی نشسته است.
۴-ماه در اصل برق کوچکی( انعکاس نور کوچکی)از تاج خداست.و ستاره ها پولک های تاج خداوند هستند.
۵-رعد و برق صدای خنده خداست. وسیل و توفان ناشی از فریاد بلند اوست.
۶-کسی از جای او خبر ندارد.و کسی اجازه حضور در دربار او ندارد.
۷-آن خدای ذهنی من خشن و غضبناک بود و خانه اش در بالای آسمان دور از زمین بود.
۸-وجود داشت ولی بین ما نبود .مهربان و ساده و قشنگ نبود
۹-دوستی و رفاقت در دلش جایی نداشت. محبت و مهربانی هیچ معنایی نداشت
۱۰-هرچه قدر از خودم درباره خدا می پرسیدم و از زمین و آسمان و ابرها
۱۱-می گفتند این کارها کار خداست.تحقیق و پرس و جو از خدا کاری بیهوده است.
۱۲-به نیت ترس و وحشت از خشم خدا نماز می خواندم و دعا می کردم
۱۳-قبل از این در فکرم از خدا ناراحت بودم.و این تصویرها در ذهنم از خدا بود.
۱۴-تا این که یک شب دستم در دست پدرم بود به قصد و نیت سفری به راه افتادیم
۱۵-در بین راه در روستایی خانه قشنگ و آشنا دیدیم
۱۶-فورا از پدرم پرسیدم اینجا کجاست؟پدرم گفت:اینجا خانه خداست(مسجد است)
۱۷پدرگفت:مدتی اینجا می مانیم و در گوشه ای نماز خواند
۱۸-با وضو گرفتن دست و رو را تازه و شاداب کرد.و با دل خود گفتگویی جدید آغاز کرد.
۱۹-به پدر گفتم:آن خدای خشمگین ذهن من خانه اش اینجا قرار دارد؟
۲۰-گفت:بله خانه اش ساده و بی ریاست.فرش هایش از گلیم و بوریا پوشیده شده است.
۲۱-خداوند با محبت و بی ریا و بی انتقام جو است ومانند نوری است که در وجود آیینه قرار دارد.
۲۲-خداوند اهل غضب و دشمنی ورزیدن نیست.و وجود خدا سراسر نور و روشنی است
۲۳-الان فهمیدم خدای واقعی این خدا با همین ویژگی هاست..خدایی که مهربان و نام آشناست
۲۴-این خدا دوست من است و از رگ گردن به من نزدیک تر است.
۲۵-من می توانم از این به بعد با خدا به شکلی پاک و بی ریا دوست باشم.
آثار قیصر امین پور
از وی در زمینههایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شدهاست که به آنها اشاره میکنیم:
- طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)
- منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)
- مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)
- بیبال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰)
- به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵)
- مجموعه شعر آینههای ناگهان (۱۳۷۲)
- گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید)
- مجموعه شعر گلها همـه آفتابگرداناند (۱۳۸۰، مروارید)
- دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارشها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
بی نظیره
ولی مثالای درسیش واقعا راست گفته