متن کامل شعر غم نان اگر بگذارد از احمد شاملو همراه با شرح مختصر

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم یکی از اشعار زیبا و دلنشین احمد شاملو با عنوان غم نان اگر بگذارد را خدمت شما ارائه نماییم.

اگر شما هم یکی از علاقه مندان به شعر های احمد شاملو هستید حتما این شعر را در موردش شنیده اید که در ادامه متن کاملش را منتشر کرده ایم.

علاوه بر متن شعر غم نان اگر بگذارد شرح مختصری از این ابیات را نیز برای شما جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد توج هشما عزیزان قرار گیرد ….. با ما همراه باشید….

متن کامل شعر غم نان اگر بگذارد از احمد شاملو همراه با شرح مختصر

شعر غم نان اگر بگذارد

احمد شاملو، در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۰۴ هجری شمسی در تهران متولد شد. دوره کودکی را به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی ماموریت می رفت، در شهرهایی چون رشت، سمیرم، اصفهان، آباده و شیراز گذراند.

آموزشهای دبستانی را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد، و بخشی از دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد و تهران گذراند.

در سال ۱۳۳۱ به همراه پدرش، که برای سروسامان دادن تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمن صحرا انتقال یافته بود، به آنجا می رود و همزمان با تحصیل در فعالیتهای سیاسی مناطق شمال شرکت می کند.

وی به خاطر طرفداری از آلمانها و ضدیت با متفقین، در تهران دستگیر می شود و به زندان شوروی ها در رشت منتقل میشود.

پس از آزادی از زندان به همراه خانواده به رضائیه ( ارومیه ) می رود و کلاس چهارم دبیرستان را در آنجا سپری می کند و پس از بازگشت به تهران، برای همیشه تحصیلات مدرسی را رها می کند.

ازدواج نخست اول در سال ۱۳۲۶ صورت گرفت که ثمره آن چهار فرزند به نامهای سیاوش، سیروس، سامان و ساقی است. در همین سال مجموعه اشعار «آهنگ های فراموش شده» از وی منتشر می شود.

در سال ۱۳۳۰ شعر بلند ۲۲ و مجموعه اشعار «قطعنامه» و در سال ۱۳۳۲ «آهن و احساس» را منتشر می کند.

در سال ۱۳۳۳ به جرم سیاسی مدت چهارده ماه در زندان موقت شهربانی و زندان قصر محبوس می گردد.

ازدواچ دوباره او در سال ۱۳۳۶ چهار سال بیشتر دوام نمی آورد و کار به جدایی می کشد، تا اینکه در سال ۱۳۴۱ با آیدا آشنا می شود و این آشنایی در سال ۱۳۴۳ به ازدواج با او می انجامد.

فعالیت‌های سینمایی و تهیه نوار صوتی

در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز می‌پردازد.

این آغاز فعالیت سینمایی جنجال‌آفرین احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است.

در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند.

خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفا برای امرار معاش بوده‌است. شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»

در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تاسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود.

آثار احمد شاملو:

  • آهنگ های فراموش شده
  • آهن‌ها و احساس
  • قطعنامه
  • هوای تازه
  • باغ آینه
  • آیدا در آینه
  • آیدا درخت و خنجر و خاطره
  • ققنوس
  • مرثیه‌های خاک
  • شکفتن در مه
  • ابراهیم در آتش
  • دشنه در دیس
  • ترانه‌های کوچک غربت
  • مدایح بی صله
  • برآستانه

متن شعر غم نان اگر بگذارد

متن شعر غم نان اگر بگذارد

از دست‌های گرم تو

کودکان توأمان آغوش خویش

سخن‌ها می‌توانم گفت

غم نان اگر بگذارد

نغمه در نغمه درافکنده

ای مسیح مادر، ای خورشید

از مهربانی بی‌دریغ جان‌ات

با چنگ تمامی‌ناپذیر تو سرودها می‌توانم کرد

غم نان اگر بگذارد

رنگ‌ها در رنگ‌ها دویده

از رنگین‌کمان بهاری تو

که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است

نقش‌ها می‌توانم زد

غم نان اگر بگذارد

چشمه‌ساری در دل و

آبشاری در کف

آفتابی در نگاه و

فرشته‌یی در پیراهن

از انسانی که تویی

قصه‌ها می‌توانم کرد

غم نان اگر بگذارد

شحر مختصر شعر غم نان اگر بگذارد

سادگی ظاهری این شعر تا آنجاست که گمان می رود اگر به قدرت های نهفته ی آن اشاره نشود،هیچ خواننده ای به عنوان یک شعر دقیق و استوار به آن نگاه نخواهد کرد.

پیش از این بارها گفته شده است که رسیدن به سادگی راستین در شعر،آرزوی هر شاعری است.اما این نه از آن سادگی شعرهای نثرواری است که چون از ذهن ساده ی بی بهره از تخیلات شاعرانه تراوش کرده و از هر گونه رابطه ی شعری خالی است،حتی خواننده ی مبتدی نیز بدون تامل و تفکر به راحتی آن را می خواند و تمام می کند.

آن چنان سادگی یی است که تنها در چشم یک منتقد و شعر شناس معنی می یابد.به عبارت دیگر یک منتقد،خوب می داند که تصاویر ساده ی این شعر،پیش از این در ذهن متشکل شاعر،تحلیل ها و ترکیب های لازم را انجام داده و در حقیقت پس از گذشتن از صافی ضمیر او به سادگی فعلی رسیده است.

“غزلی در نتوانستن”، یکی از همین شعرهاست.شعری در چهار بند و با یک شکل ظاهری مشخص.به طوری که هر بند،یا جمله شرطی”غم نان اگر بگذارد” پایان می پذیرد. شعر با این بند آغاز می شود:

از دست های ِ گرم ِ تو

کودکان ِ تو امان ِ آغوش ِ خویش

سخن ها می توانم گفت

غم ِ نان اگر بگذارد

شاعری همچون شاملو که از “دست”های انسان بیش از هر عضو دیگر او سخن می گوید،این شعر عاشقانه و ستایش آمیز(ستاینده ی”او”) را نیز با اشاره به “دست”های او آغاز کرده است.

“او”یی که شاعر را دیری است از سرگردانی نجات بخشیده، و شاعر نیز دیری است با گسستن از دیگران و جدا شدن از “کوچه” به “او” و به “خانه ی او” پیوسته است.

و اکنون که به دست های او همچون “کودکانی تو امان” می نگرد، از “کودکان تو امان آغوش خویش” سخن می گوید و نه “آغوش تو”.چرا که ضمیر “خویش”جز به “او” به شاعر نیز بر می گردد.

و چه زیبا:کودکان تو امان هر دو.

اما چرا شاعر “دست های او” را همچون “کودکان تو امان” دیده است؟ با خطاب “ای مسیح مادر،ای خورشید” در بند بعد،نهایت مناسبت این تعبیر روشن می شود زیرا ضمن این که به عصمت و یگانگی او در میان همه ی زنان اشاره می کند، به “بی فرزندی” او نیز اشاره دارد.

تا آنجا که دیگر جز به شکل کودکان تو امان،نمی تواند به دست های او کودکان تو امان آن هاست.

دستی که در حکم فرزند او و از مسیح مادری است که شاعر را جانی دیگر بخشیده است.

و چرا در بند بعد،این “او” “رنگین کمان بهاری” نشود؟ آن هم در باغ خزان رسیده ی شاعر:محیط زندگی او با قلب او و ذهن او. همین “او” که در آخرین بند:

چشمه ساری در دل و
اب شاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ئی در پیراهن،
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم ِ نان اگر بگذارد

ناگهان در آینه ی تعبیرهای گونه گون کامل ترین چهره ی خود را نشان می دهد.همه ی تعبیرهای که به اعتبار ذهن متشکل شاعر،خواه ناخواه از بطن دیگر تعابیر بندهای پیشین زاده شده اند.

زیرا این همان “دست های گرم”اوست که اکنون “آبشاری در کف” دارد و همان “مسیح مادر،خورشید” است که اینک “آفتابی در نگاه” اوست و این باغ خزان رسیده شاعر است که “چشمه ساری در دل”.

مسیح مادری و خورشیدی که چون افتابی در نگاه و آبشاری در دست و چشمه ساری در دل دارد، آن هم در باغ خزان رسیده ای که نیازمند همه ی آن هاست دیگر نمی توان بدو،جز به شچم “فرشته ای آسمانی” نگریست.

فرشته ای که کامل ترین شکل خود را با نشانه های آسمانی چنگ و نغمه(زهره) رنگین کمان،آبشار،آفتاب،خورشید و تمام آن چیزهایی که آن سوی”نان”و شایسته ی شخصیت او به اعتبار غصمت “او”ست،نشان می دهد.

زنی که اگر چه دور از آلودگی های آدمی به بهترین وجه تصویر می شود،با این همه در مدار جیر زندگی امروز باز هم آن چنان آرام بخش نیست که شاعر را از غم نان، نان زمینی،در مقابل آن همه زیبایی های آسمانی،فارغ و برکنار دارد.


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.