شعر خان ننه شهریار | متن کامل شعر شعر خان ننه با ترجمه فارسی
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم شعر خان ننه شهریار را همراه با معنی فارسی خدمت شما ارائه نماییم.
اگر قصد مطالعه متن کامل این شعر همراه با ترجمه فارسی آن را دارید تا انتها با ما همراه باشید…
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد …. با ما همراه باشید…
شعر خان ننه شهریار | متن کامل شعر شعر خان ننه با ترجمه فارسی
این شعر بدون هیچ شک و تردیدی یکی از برجسته ترین اشعار استاد شهریار و به اعتقاد شخص بنده بعد از مجموعه حیدربابا، شاهکار آثار استاد است.
زبان ساده و بی آلایش شعر، بار احساسی غنی، بار واقعی داستانی شعر (واقعا استاد به مادر بزرگشان علاقه خاصی داشته اند و مسائل بیان شده در ابتدای شعر نیز واقعیت دارد)، و مهارت استاد در زدن ضربات ناگهانی احساسی دست به دست هم داده اند، تا شعری به وجود آید که اکثر آذری زبان ها، هنگام خواندن این شعر از مهار اشک های چشم عاجزند.
شاید جالب ترین بخش قضیه این باشد که، استاد این شعر را در سن ۷۰ سالگی گفته اند.
شهریار چنان علاقه ائی به مادربزرگش داشت که محال است خواننده ای با خواندن این شعر اشک نریزد.
شهریار در این شعر چنان به طور زیبا مادر بزرگش را می سراید که دل هر خواننده ای را به لرزه در می آورد.
شهریار در ایام طفولیت با مادر بزرگ خود که وی را خان ننه می نامیده، الفت و موانست ویژه ای داشته است.
خان ننه، هایاندا قالدین
بئله باشیوا دولانام
نئجه من سنی ایتیردیم!
دا سنین تایین تاپیلماز
سن أولن گون، عمه گلدی
منی گتدی آیری کنده
من اوشاق، نه آنلیایدیم؟
باشیمی قاتیب اوشاقلار
نئچه گون من اوردا قالدیم
قاییدیب گلنده،باخدیم
یئریوی ییغیشدیریبلار
نه أوزون، و نه یئرین وار
«هانی خان ننه م؟» سوروشدوم
دئدیلرکه:خان ننه وی
آپاریبلا کربلایه
که شفاسین اوردان آلسین
سفری اوزون سفردیر
بیر ایکی ایل چکرگلینجه
نئجه آغلارام، یانیخلی
نئچه گون ائله چیغیردیم
که سسیم، سینم توتولدی
او، من اولماسام یانیندا
أوزی هئچ یئره گدنمز
بو سفر نولوبدی، من سیز
أوزی، تک قویوب گئدیبدی؟
هامیدان آجیخ ائدرکن
هامییا آجیخلی باخدیم
سونرا باشلادیم که: من ده
گئدیرم اونون دالینجا
دئدیلر: سنین کی تئزدیر
امامین مزاری اوسته-
اوشاقی آپارماق اولماز
سن اوخی، قرآنی تئز چیخ
سن اونی چیخینجا بلکه
گله خان ننه سفردن
تله سیک راوانلاماقدا
اوخودوم قرآنی چیخدیم
که یازیم سنه: گل ایندی
داها چیخمیشام قرآنی
منه سوقت آل گلنده
آما هر کاغاز یازاندا
آقامین گؤزی دولاردی
سنده کی گلیب چیخمادین
نئچه ایل بو انتظارلا
گونی، هفته نی سایاردیم
تا یاواش یاواش گؤز آچدیم
آنلادیم که، سن أولوبسن!
بیله بیلمیه هنوزدا
اوره گیمده بیر ایتیک وار
گؤزوم آختارار همیشه
نه یاماندی بو ایتیک لر
خان ننه جانیم، نولِیدی
سنی بیرده من تاپایدیم
او آیاقلار اوسته، بیرده
دؤشه نیب بیر آغلایایدیم
قولی حلقه سالمیش ایپ تک
او آیاغی باغلیایدیم
که داها گئدنمیه ایدین
گئجه لر یاتاندا، سن ده
منی قوینووا آلاردین
نئجه باغریوا باساردین
قولون اوسته گاه سالاردین
آخی دنیا نی آتارکن
ایکیمیز شیرین یاتاردیق
یوخودا(لولئی)آتارکن
سنی من بلشدیرَردیم
گئجه لی، سو قیزدیراردین
أوزیوی تمیزلیهردین
گنه ده منی أوپردین
هئچ منه آجیخلامازدین
ساواشان منه کیم اولسون
سن منه هاوار دوراردین
منی، سن آنام دؤینده
قاپیب آرادان چیخاردین
ائله ایستیلیک او ایستک
داها کیمسه ده اولورمی؟
اوره گیم دئییر کی: یوق- یوق
او ده رین صفالی ایستک
منیم او عزیزلیگیم تک
سنیله گئدیب، توکندی
خان ننه، أزون دیئیردین
که: سنه بهشت ده، آلله
وئرجک نه ایستیورسن
بو سؤزون یادیندا قالسین
منه قولینی وئریب سن
ائله بیر گونوم اولورسا
بیلیسن نه ایسته رم من؟
سؤزیمه درست قولاخ وئر:
(سن ایلن اوشاخلیق عهدین)
خان ننه آمان، نولِیدی
بیر اوشاخلیغی تاپایدیم
بیر ده من سنه چاتایدیم
سنیلن قوجاقلاشایدیم
سنیلن بیر آغلاشایدیم
یئنیدن اوشاق اولورکن
قوجاغوندا بیر یاتایدیم
ائلر بیر بهشت اولورسا
داها من ئوز آللاهمیمدان
باشقا بیر شئ ایستمزدیم
در اینجا می خواهیم برای شما عزیزان فارسی زبان ترجمه شعر خان ننه استاد شهریار رو منتشر کنیم.
خان ننه ، کجا ماندی
الهی دور سرت بگردم
افسوس که ترا گم کردم
نظیر تو پیدا نمیشود
وقتی تو مردی ، عمه آمد
مرا به دهی دیگر آورد
من بچه بودم ، از کجا می فهمیدم ؟بچه ها سرم را گرم کردند
چند روزی آنجا ماندم
وقتی برگشتم ، دیدم
رختخوابت را جمع کرده اند
نه خودت بودی و نه رختخوابت
پرسیدم : خان ننه ام کو ؟
جواب دادند : خان ننه را
به کربلا برده اند
تا شفایش را از آنجا بگیرد
سفری دراز در پیش دارد
یکی دو سال طول می کشد تا برگردد
چنان گریه جگر سوز می کردم
چند روزی فریاد کشیدم
که صدا و سینه ام گرفت
وقتی من پیشش نباشم ، او
به هیچ کجا نمی تواند برودچه شده که به این سفر
خودش تنهائی رفته
در حالی که از همه قهر بودم
به همه اخم کردم
بعد شروع کردم که : من هم
به دنبال او می روم
گفتند : برای تو این سفر زود است
بر مزار امام
نمی توان بچه برد
تو قرآن را بخوان و تمامش کن
تا تو تمامش کنی ، شاید
خان ننه از سفر بازگردد
با عجله در حال ازبرکردن
قرآن را خواندم و تمام کردم
که برایت بنویسم : حالا برگرد
دیگر قرآن را تمام کردم
وقتی برمی گردی ، برایم سوغاتی بیاور
اما هر وقت که نامه می نوشتم
چشمان پدرم از اشک پر می شد
تو هم که برنگشتی
چند سال با این انتظار
روز و هفته را می شمردم
تا به تدریج چشم باز کردم
فهمیدم که مرده ای
بفهمی و نفهمی هنوزهم
در دلم گمشده ای هست
همیشه چشمانم او را جستجو میکنند
چه سختند این گمشده ها
خان ننه جانم ، چه می شد
دوباره تو را پیدا می کردم
دوباره روی آن پاها
می افتادم و گریه می کردم
تا بلکه نمی توانستی بروی
شبها وقتی می خوابیدیم ، تو هم
مرا در آغوشت می فشردی
از جان و دل به آغوشم می کشیدی
گاهی روی بازوهایت می انداختی
در حالی که دنیای تلخ را رها می کردیم
دو تائی چه شیرین می خوابیدیم
وقتی در خواب با خراب کاری کردنم
ترا آلوده می کردم
شب آب گرم کرده
خودت را تمیز می کردی
باز هم مرا می بوسیدی
هیچ دعوایم نمی کردی
هر کس دعوایم می کرد
از من حمایت می کردی
هو وقت مادرم مرا می زد
از چنگ او می قاپیدی
آن علاقه و دوست داشتن
آیا در کس دیگر پیدا می شود ؟
دل من می گوید : نه نه
آن علاقه عمیق با صفا
همانند دوران عزیزی من
همراه تو رفت و تمام شد
خان ننه خودت می گفتی
که : خدا در بهشت
به تو هرچه می خواهی خواهد داد
این حرفت را به خاطر داشته باش
وعده اش را به من داده ای
اگر چنان روزی داشته باشم
می دانی از خدا چه می خواهم من ؟
به حرفم خوب گوش کن
دوران کودکی را در کنار تو
خان ننه وای چه می شد
دوران کودکی را پیدا می کردم
دوباره به تو می رسیدمدوباره بغلت می کردم
با تو می گریستم
در حالی که دوباره کودک می شدم
در آغوشت می خوابیدم
اگر چنان بهشتی وجود داشته باشد
دیگر من از خدایم
چیز دیگری نمی خواهم
بیشتر بخوانید:
شعر ترکی شهریار | ۱۲ شعر ترکی از استاد شهریار زیبا و خواندنی