دوبیتی حضرت عباس | گلچین تعداد فراونی رباعی و دوبیتی حضرت عباس (ع)
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم یکی کامل ترین مجموعه ی دوبیتی حضرت عباس را خدمت شما ارائه نماییم.
با توجه به ارادت ویژه ای که ایرانیان به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مخصوصا حضرت عباس دارند.
به همین دلیل تعداد زیادی دوبیتی حضرت عباس را درج کرده ایم و شما می توانید به مناسبت های مختلف از آن استفاده کنید.
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد …. با ما تا انتها همراه باشید…
دوبیتی حضرت عباس | گلچین تعداد فراونی رباعی و دوبیتی حضرت عباس (ع)
پیراهنی از زخم، به تن دوخته است
این رسم، ز حضرت غم آموخته است
ای سـرو تمــاشاییِ ایــمان، عبـاس!
دل، شعله به شعله، در غمت سوخته است
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
مفهوم بلند آفتابى عباس
از گریه کودکان کبابى عباس
از تشنگیت فرات دلخون گردید
واللَّه که آبروى آبى عباس
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
یاد آور لحظه های دردند عمو
شبهای اسیری ام چه سردند عمو
دیشب سر نی فقط سرت را دیدم
آغوش تو را چه کار کردند عمو؟!
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
حرف دل آب را کجا می زد مشک
سرتا سر کربلا صدا می زد مشک
تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست
چون طفل رباب دست و پا می زد مشک
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
تاریخ زمین پر از غم و احساس است
در راه بشر وسوسه ای خنّاس است
« اما به خدا هنوز من معتقدم »
آب است که سخت تشنه ی عباس است
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
در سینه ی ما نیست به جز درد، عمو!
افتاده فرات دست نامرد، عمو!
سوزاند عطش گلوی ما را اما
ما آب نخواستیم، برگرد عمو!
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
آن نخل به خون تپیده را می بوسید
آن مشک ز هم دریده را می بوسید
خورشید کنار علقمه خم شده بود
دستان ز تن بریده را می بوسید
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
هر گل خوشبو که گل یاس نیست
هر چه تلالو کند ، الماس نیست
ماه زیاد است و برادر بسی
هیچ یکی حضرت عباس نیست
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
افتاد اگر چه دست عباس
هرگز نبود شکست عباس
از پرچم کربلا بلند است
آوازه ضرب شصت عباس
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
منم یک عمر پابست ابوالفضل
اسیر دیده مست ابوالفضل
بود کار دل من با ابوالفضل
نوشته روی قلبم یا ابوالفضل
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
شب آیینه داران را سپیده
حسین ابن علی را نور دیده
تمام عمر را یا ایهاالناس
تپش های دلم می گوید عباس
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
چشمم از اشک پر و مشک من از آب، تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب، تهی است
به روی اسب، قیامم به روی خاک، سجود
این نماز ره عشق است، از آداب، تهی است
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
تو شیر شاه مردانی اباالفضل
در عالم میرو سلطانی اباالفضل
میون آسمون قلب زینب
تو شمس و ماه تابانی اباالفضل
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
دل من فدای دو دست ابوالفضل
به قربان چشمان مست ابوالفضل
ربود از همه ساقیان گوی سبقت
به چوگان دل ناز شصت ابوالفضل
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
هلا سنگ صبورم مشک ای مشک
نریز اشک غرورم مشک ای مشک
که ازلبهای خشک آل یاسین
همه شرم حضورم مشک ای مشک!
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
تو ازآب آمدی ناگاه عباس!
عطش بود وغم جانکاه عباس!
کنار علقمه،پای علم ماند
نگاه مشک واشک وآه عباس!
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
بین همه گلهای جهان عاشق یاسیم
در بزم گل یاس حسین تیره لباسیم
این فوج جوانان همه با عشق ابوالفضل
گویند که ما عشق ز نا عشق شناسیم
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس
از درد و غم ایام من رو به تو اوردم
دست من مسکین گیر از بهر خدا عباس
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
مرا از کودکی احساس دادند
مرا عادت به بوی یاس دادند
کلید دردهایم را از اول
به دست حضرت عباس دادند
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
از دو چشم یاس می خوانم بیا
شعری از احساس می خوانم بیانیستم لایق به دیدارت ولی
روضه عباس می خوان بیا
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس ماوا می کند
هر کس خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
دامن عــــلقمه و باغ گل یاس یکیست
قمر هاشمیان بین همه ناس یکیست
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای ابــاصالح و عبـــاس یکیست
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
به دندانت کشم از خوش خیالی
ببین ای مشک این آشفته حالی
اگرچه دست هایم از تن افتاد
نمی خواهم بیایم دست خالی
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
عموی لاله ها بی تاب برگرد
فدای قامتت سیراب برگرد
جلو تر شب پرستان در کمینند
نمی خواهیم بی تو آب ، برگرد
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
تو و مشک و دو چشم تر ابا الفضل (ع)
و نخلستانی از خنجر ابا الفضل (ع)
فرات از شرم چکه چکه شد آب
پس از دستان آب آور ابا الفضل (ع)
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
خودش میرفت اما دستهایش
رقم زد عشق را با دستهایش
به روی خاک افتادند اما
نیفتادند از پا دستهایش
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
بهار زخمهایت ماندنی بود
کجا آن زخمها پوشاندنی بود
کنار رود، روی دفتر خاک
دو بیت دستهایت خواندنی بود
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
من و حس لطیف دستهایت
دو گلبرگ ظریف دستهایت
جسارت کردهام گاهی سرودم
دوبیتی با ردیف دستهایت
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
گل زخم و ستاره، وای از این دل!
هوای غم دوباره، وای از این دل!
دلم مثل دو دستت پاره پاره است
صد و سی و سه پاره، وای از این دل
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
ذکر دل و جان عاشقان، مردی توست
ورد لب مردان جهان، مردی توست
تاریخ عـطـشنـاک دل شـیـعـه هـنوز
سیراب شریعه جوانمردی توست
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
هر چند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روان دردمند آمده بود
گـویـند که از هیبت دریای دلت
آن روز زبـان آب بــنــد آمـده بود
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
من از تو شرم دارم دستِ خود را
تو دادی هم دل و هم دستِ خود را
عــلــم از دســت تــو افـتـاد امـا
علــم کــردی به عالم دستِ خود را
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
عطش را با نگاه آورده بودند
ولی سرشار آه آورده بودند
تـمـام کودکان تشنه آن روز
به دست تو پناه آورده بودند
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
کسی جز دست تو آب آورش نیست
کسی سقّـای باغ پرپرش نیست
دریــغ از او چــرا کــردنــد آن قــــوم
مگر این آب، مهر مادرش نیست؟
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
امــام عـشـق را مــاه مـنـیری
وفــاداران عـالــم را امـــیــــری
دو دستت گرچه افتادند بر خاک
به خاک افتادگان را دست گیری
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
به شوق آسمان یا کاشف الکرب!
پـرم از نـاگهـان یـا کــاشــف الـکـرب!
بـه دستانت قسم امشب دلم را
به سوی خود بخوان یا کاشف الکرب!
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
جـانـبـازی بیشماره یعنی عباس
سجـاده پـُرستـاره یعنی عباس
بر دفترِ سبز عشق پایانی نیست
معشوق هزارباره یعنی عباس
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
ای عطــر گــل یاس! دلـم را دریاب!
ای منبع احساس دلم را دریاب
من تشنه یک قطره محبت هستم
یا حضـرت عباس! دلم را دریاب
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
عــباس، رخ تــو مـاه نوخاسته شد
از جـلوه تـو، رونـق مه کاسته شد
از پرده درآمدی و گفتی که حسین
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
نوبت به لبان خشک عباس رسید
نقّاش چقدر آه باید بکشد
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز سوز دلم ز دیده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
مزارت عشق را بی تاب کرده
فلک را بنده سرداب کرده
گواهی می دهد این قبر کوچک
که سقا را خجالت آب کرده
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
چون اختران مهر ز هر سو به نیزه شد
دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد ؟
از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود
تنها سری بُوَد که ز پهلو ، به نیزه شد
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
“یا من هو اسمه دوا ” عبّاس است
“یا من هو ذکره شفا” عبّاس است
کعبه ست حسین و کربلا هم قبله
در مذهب ما قبله نما عبّاس است
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
کس چون تو سخا نداشت میدانستند
آن قدر وفا نداشت میدانستند
آهنگ دو دست نازنینت کردند
یک دست صدا نداشت میدانستند
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
دریای وفا که راهی علقمه شد
با دیدن او عرش پر از زمزمه شد
افتاد در آب، عکس یک ماه کبود
عباس از آن پس پسر فاطمه شد
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
عباس! ادیب ادبآموز تویی
سرمشق وفا به دهر، امروز تویی
افتاد کنار دجله از کف، علمت
اما به خدا همیشه پیروز تویی
۞ฺฺ≛۞≛ฺ۞
دو چشمِ شرمگین شد ماه و خورشید
حضوری آتشین شد ماه و خورشید
حسین آمد به بالین برادر
به یکدیگر قرین شد ماه و خورشی
بیشتر بخوانید