جملات نرگس صرافیان | ۱۱۰ متن و جملات زیبا و دلنشین از نرگس صرافیان

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۱۱۰ جملات نرگس صرافیان را برای شما عزیزان درج نماییم.

از آنجایی که طرفداران و علاقه مندان به اشعار و متون خانم نرگس صرافیان بسیار زیاد است.

ما در این مطلب مجموعه کاملی از بهترین جملات نرگس صرافیان را برای شما کاربران محترم جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد توجه شما عزیان قرار گیرد … در ادامه با ما همراه باشید…

جملات نرگس صرافیان | ۱۱۰ متن و جملات زیبا و دلنشین از نرگس صرافیان

جملات نرگس صرافیان

اردیبهشت ؛

حال و هوای عجیبی دارد

انگار خدابرای آدمها

یک فنجان”عشق“دم کرده !

انگارخیابانها آغوش بازکرده اند

تاغمهای عابران را

توی خودشان حل کنند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

یک خانه ی ساده و معمولی هم کافیست

آشپزخانه ای معمولی

دیوارهایی معمولی

اتاق هایی معمولی

وسایل و فرش هایی معمولی،

کنارِ تویی که معمولی نیستی،

معمولی حرف نمیزنی و

معمولی نمیخندی …

اصلا جایی که تو باشی؛

همه چیزِ جهان، غیرمعمولی‌ست!

══════════❃✤✤✤❃══════════

هوای خودت را که داشته باشی ؛

جمعه ؛ بهترین روزِ هفته است ،

و پاییز ؛ زیباترین فصلِ سال …

فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

هرکسی فکر ماندنِ خویش است

و نقاب از حقیقت افتاده

اصل مردم همین که می‌ بینی !

عابد از حُسن نیت افتاده …

آدمی از هراس جان دادن

از خدا هم کناره می گیرد

این حقیقت عیان که باور هم ؛

علم را استخاره می‌ گیرد …

بغلم کن ، اگرچه ممنوع است

بغلم کن که سخت ، آشوبم

گرچه شاید تو “ناقل مرگی”

من به آغوش و بوسه‌ ای خوبم …

══════════❃✤✤✤❃══════════

مرا بگیر و ببر تا سکوت و تنهایی …

مرا بگیر و ببر هرکجا که آنجایی

دلم هوای سفر کرده است، کاری کن

مرا بگیر و ببر تا شبی تماشایی…

تو باشی و من و جاده، تو باشی و من و عشق

منی که ماهیِ قرمز، تویی که دریایی …

بیا به رسم پریدن، تو آسمانم شو

بیا که اوج بگیرم به شور و شیدایی

تو انتهای وفایی، کسی شبیه تو نیست

دلم گرفته عزیزم، کجای دنیایی ؟!

══════════❃✤✤✤❃══════════

فراموشش کردم؛

چونان ماهی حوض، که اقیانوس را

چونان گل‌های گل‌فروش که باغچه را

چونان آبِ ریخته که سبو را…

بازگشت به او محال شده ‌بود و من

فراموشش کردم…

══════════❃✤✤✤❃══════════

دردناک‌ ترین بخش ماجرا این‌جا بود

که ما تا بلندترین پرتگاه ها رفتیم

و کسی نگرانمان نشد..

شاید آنقدر گفتیم خوبیم که باور کردند…

══════════❃✤✤✤❃══════════

“جاده” بهترین تسکین است …
آدم تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ، گردِ بی خیالی پاشیده اند …
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی از آدم نمی مانَد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

بعضی روزها ؛

دلم می خواهد پنجره را باز کنم ،

لطافتِ بِکرِ ابرها را با لبخندهایِ از تهِ دلم هم بزنم ،

چشمانم را ببندم و تصمیم هایِ خوب بگیرم …

بعضی روزها ، از همان گرگ و میشِ صبحش ،

حالِ من خوب است …

آن قدر خوب ؛

که مادرم برایم اسپند دود می کند ،

و همه ی گنجشک هایِ رو به روی پنجره ؛

“کور” می شوند …

══════════❃✤✤✤❃══════════

همین حوالی اند ؛
شمر هایی ؛
که ستم می کنند …
حسین هایی ؛
که قربانی می شوند …
و مختارهایی ؛
که دیر می رسند … !

══════════❃✤✤✤❃══════════

باید بلد شد ؛
گذشتن از بعضی آدم ها را !
گذشتن از تمامِ وابستگی هایِ عذاب آور و
دلبستگی هایِ اشتباهی را …
باید بی رحم بود ،
چشم رویِ همه چیز بست و عبور کرد .
تک تکِ خاطراتِ خوبِ گذشته را به بادِ سرکشِ فراموشی سپرد و رفت .
گاهی ، چاره ای بهتر از رفتن نیست !
ماندن به پایِ بعضی آدم ها ؛
پیر و فرسوده ات می کند …

══════════❃✤✤✤❃══════════

باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو ،دور نشو ،بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد ،به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه ،بی اقبالیست !

══════════❃✤✤✤❃══════════

برایم مهم نیست
کسی که از من گذشت؛
می خواهد با یک نفر ادامه دهد،
یا با صد نفر !
چیزی که او را مهم می کرد؛
علاقه و تعهدش به من بود!
بدونِ این ها،
همه را به یک چشم می بینم ..

══════════❃✤✤✤❃══════════

نگرانِ این نباش که اگر نبودی ، کسی جایِ تو را بگیرد
جایی بمان ، که از خالی کردنش نترسی …
اصلا گاهی لازم است نقطه چینِ لحظه هایِ کسی شوی و نایاب ترین گزینه برایِ پر کردن ! دور باشی و خارج از دسترس …
ببینی برایِ پر کردنِ جایِ خالی ات تا کجایِ جهان ، دنبالِ تو می گردد ؟!
تا کجا برایِ پیدا کردنت ، گزینه هایِ اضافه را خط می زند ،
تا کجا برایِ با تو کامل شدن ، می جنگد ،
و کجا تسلیم شده و سراغِ گزینه هایِ دیگر می رود !
حواست باشد ؛ بعضی ها فقط به دنبالِ پر کردنِ جایِ خالی اند !
لیاقتِ تو ، جایگاهی ست که با کسی غیر از “خودت” پر نمی شود !
همان جا که دیگران ، نکاتِ انحرافی اند ،
اما تو ؛ اولین و آخرین انتخاب ،
اما تو ؛ تنها گزینه ی ممکن !

══════════❃✤✤✤❃══════════

آدم‌ها تنها که می‌شوند، فرصتِ بیشتری دارند که فکر کنند

که ببینند چه کسی دوستشان دارد

چه کسی هوایشان را دارد و چه کسی عینِ خیالش نیست

آدم ها تنها که می‌شوند، تویِ لاکِ خودشان فرو می‌روند

واقع بین می‌شوند، زیاد می‌فهمند

محتاط تر عمل می‌کنند و تصمیماتِ مهمی می‌گیرند

══════════❃✤✤✤❃══════════

پیشینه ای پر افتخار از ما
اکنون چرا در بندِ تحقیریم ؟!
بنگر چه راهی را غلط رفتیم !
با ظلم و با افراط ، درگیریم !
تاریخِ خود را یادمان رفته ،
از اصل ، ساقط می شویم آخر
وقتی که در میدانِ تکراریم
محکومِ بازی هایِ بی داور …
پندار و گفتار و عمل هامان ؛
از رویِ اجبار است و بی فرجام
ما فرع و اصل و دینمان را هم ؛
از رویِ عادت می دهیم انجام !
“آزادی” اینجا ، درّ نایابی ست
“انکارِ خود” را یادمان دادند ،
ما هرکسی هستیم ، اِلّا خویش
کوروش بیا ، بر بادمان دادند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

دلم برای نفر بعدی زندگی ات
می سوزد!!
بیچاره هر کار هم بکند
یا
برای تو مهم نیست
یا در بهترین حالتش، یادِ من
می افتی..
می بینی ؟!
گذشتن از من شدنی نیست!!
تو داری وقت خودت را
تلف می کنی …

══════════❃✤✤✤❃══════════

این شب ها چقدر قدم زدن ، می چسبد !
نور ملایمِ چراغ هایِ خیابان ،
صدایِ های و هویِ شلوغِ عابران شهر ،
و تماشایِ این آسمانِ سُربی و بی نقاب ؛
همه اش زیباست …
ولی چه فایده ؟!
تو نیستی …
و چقدر جایِ تو میانِ پرسه هایِ شبانه ام خالیست …
مرا دریاب ،
من بی تو تنهاترین شبگردِ این حوالی ام !

══════════❃✤✤✤❃══════════

خودت را تمام نکن!
برایِ کسانی که ظاهراً رفیقند…
و باطناً، رقیب!
کسانی که هیچ اعتباری
به حرف هایشان نیست …
تمامت را برایِ خودت نگه دار
من آدم های این حوالی را
خوب می‌شناسم…
از معما و مشغولیتِ ذهنی بیزارند
آمده اند خودت را
برایشان حل کنی تا با خیالِ راحت بروند …
عمیق باش…
عجیب باش…
شبیهِ بِرمودایی ناشناخته
که در گردابِ ابهام، غرقت می‌کند!
حواست باشد
آدم هایِ اینجا
بدجور تنوع طلب و کنجکاوند،
فقط دنبالِ اکتشافاتِ تازه میگردند!

══════════❃✤✤✤❃══════════

ما از دلگیریِ روزهایمان ، به “شب” پناه می بردیم ،
و از دلتنگیِ شب هایمان ، به روز …
و اینگونه بود که تمامِ جوانیِ مان ؛
در ناتمامِ یک انتظار ، “تمام” شد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

جاده” بهترین تسکین است …
آدم ، تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ، گردِ بی خیالی پاشیده اند …
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی از آدم نمی مانَد

══════════❃✤✤✤❃══════════

بــــــــــاش !
بودنت خوب است …
شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدن
در صبحِ آبی و خلوتِ یک مزرعه ،
شبیهِ لذتِ نشستن کنارِ آتش
در سردترین نقطه ی کوهستان،
شبیهِ نوشیدنِ یک فنجان چایِ داغ
در یک عصرِ سردِ پاییزی
بـــودنـــت ،
بــــا مــــن بـــودنــــت ؛
بــــدجـــــور مـــی چـــســبـــــد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی فقط یک حاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛
به دور از تمامِ دوست داشتن ها
به دور از تمامِ دلتنگی ها
به دور از تمامِ خواستن ها ، نخواستن ها …
تو باشی و یک فنجان قهوه ی داغ ، چند تکه شکلاتِ تلخ و یک موسیقیِ ملایم ،
چشمانت را ببندی ، لم بدهی وسطِ یک بیخیالیِ مطلق و تا چشم کار می کند ؛ عینِ خیالت نباشد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

جایِ خالیِ هیچ آدمی پر نخواهد شد !
آدم هایِ تازه ؛
دردسر هایِ تازه اند ،
همین !

══════════❃✤✤✤❃══════════

یادِ آن روزها بخیر…
کرسی های آتشی……
چراغهای نفتی…..
هرچند امکانات کم بود….
اما گرم تر بودیم..!
زمستان ها برف تا کمر می بارید..
اما شادتر بودیم…!
حالا پکیج وشومینه هست
همه چیزمدرن شده…
اما انصافاً … چقدرسردمان است

══════════❃✤✤✤❃══════════

تو جان می کَنی تا حرمت ها را نگه داری
و دیگرانی کمی آن طرف تر
به سادگی ات می خندند..
تو را احمق فرض می کنند
و در دلشان هزار بار، خداراشکر می کنند که شبیه تو نیستند، که کلاه سرشان نمی رود، که خوب بلدند گلیمشان را از آب بیرون بکشند…
به این ها اهمیت نده.. این بعضی ها هیچ وقت دلیلِ کوتاه آمدنهایت را نخواهند فهمید…تلاشی برای توضیحش نکن..
همانطور که برای خاک، نمی توان زلال بودنِ آب را تفسیر کرد…
تصمیم باتوست… خواستی بازهم حرمت نگه دار… یانه!
این به انسانیتِ تو بر می گردد

══════════❃✤✤✤❃══════════

رفیق که داشته باشی ؛
دقایقِ پاییزی ات ، لبریزِ عشق و آرامش می شود .
خیابان ها جان می دهند برایِ قدم زدن ،
و هر اتفاقِ کوچکی ، بهانه ای می شود برای شاد بودن …
کسی که با گرمیِ حضورش ؛
سرمایِ پاییزِ تو را می گیرد .
کسی که محبتش بی منت است و
معرفتش بی پایان !
کسی که آفریده شده
تا بانیِ بهترین خاطراتِ زندگی ات باشد …
داشتنِ یک رفیقِ خوب ؛
یک واجبِ عینی و حیاتی است ،
برایِ تمامِ آدم ها …

══════════❃✤✤✤❃══════════

صبح ، فرصتی برایِ “آغاز” است !
و ایرادِ کارِ ما ، دقیقا همینجا بود ؛
که بارها ، آغاز شدیم و هر بار ؛
“تکرار”ِ خودمان بودیم …

══════════❃✤✤✤❃══════════

به داشته ها ، موقعیت ها و آدم هایِ خوبِ زندگی ام فکر می کنم
به هرچیز یا هرکسی که دنیایِ مرا زیبا و حالِ مرا خوب می کند .
و می خندم ؛
به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهند ،
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد ،
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد .
خوشبختی یعنی همین ؛
که زندگی را سخت نگیرم ،
که حالِ من خوب باشد .

══════════❃✤✤✤❃══════════

کارهایی را بکن که دوست داری ،
جوری باش که دوست داری ،
و راهی را برو که حالت را بهتر می کند !
به اینکه دیگران برایِ تو چه فکری می کنند فکر نکن !
ما اینجا نیستیم که بابِ میلِ دنیا و دیگران باشیم !
ما آمده ایم تا خودمان ،
تعبیرِ رویاهایِ خودمان ،
و برایِ خودمان باشیم …

══════════❃✤✤✤❃══════════

سخت گذشت تا فهمیدم ؛
ما محکومیم به دوست داشتنِ کسانی که دوستمان دارند !
باید یاد بگیریم ؛
کسانی را بخواهیم که ما را می خواهند ،
باید گوویِ احساسمان را از میدانِ رابطه هایِ یک طرفه ، برداریم !
این قانونِ دنیاست …
قانونِ ناگزیری ؛
که تاوانِ شکستنِ آن ؛
“شکستن” است !

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی باید رها کرد
باید نداشت
باید نخواست
باید گریخت ؛
از انتظارهایی که آدم را پیر ،
و دردهایی که آدم را شکسته می کند

══════════❃✤✤✤❃══════════

آدم ها در پیش بینی نشده ترین حالتِ ممکن می روند ،

وقتی که فکرش را هم نمی کنی !

وقتی همه چیز ، خوب است و نه حرفی از رفتن و نه دلیلی برایِ نبودن هست

؛ بارشان را در سکوت ، می بندند

و در حاشیه ی خیالی تخت ، گم می شوند …

آدم ها رفتنشان را جار نمی زنند ،

وقتی می فهمی که دیگر رفته اند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

بگذار هر ثانیه ، حالِ تو خوب باشد .
بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند .
تو لبخندت را بزن ، انگار نه انگار …
حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن !
بی واسطه خوب باش ، بی واسطه شادی کن و بی واسطه بخند …
تو که خوب باشی ؛ همه چیز خوب می شود ، باور کن !

══════════❃✤✤✤❃══════════

با تو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو ، دور نشو ، بی تو جهانم خالیست
بی تو دنیایِ من از درد ، به هم می پیچد
بی تو سهم من از این حادثه ، بی اقبالیست !

══════════❃✤✤✤❃══════════

کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید

برایشان چای ریخت ، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده ، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد

کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت

که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند

که حالِ همه مان خوب خواهد شد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

دلم یک کنج ساده وصمیمی میخواهد
یک ایوان
به سمت تمام بیخیال بودنها
یک دوست
که حواس مرا ازغمهایم پرت کند
من دلم فقط کمی حالِ خوش میخواهد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی فقط بیخیال باش …
وقتی قادر به تغییرِ بعضی چیزها نیستی ؛
روزت را برایِ عذابِ داشتن ها و افسوسِ نداشتن ها خراب نکن !
دنیا همین است ؛
همه ی بادهای آن موافق ،
همه ی اتفاقات آن دلنشین ،
و همه ی روزهای آن خوب – نیست !!
اینجا گاهی حتی آب هم ، سر بالا می رود …
پس تعجبی ندارد اگر آدم ها جوری باشند که تو دوست نداری !
گاه گاهی در انتخاب هایت تجدید نظر کن .
فراموش نکن ؛
تو مجاز به انتخابِ آدم هایی ، نه تغییرِ آنها …

══════════❃✤✤✤❃══════════

چطور می گویی خدا حواسش نیست ؟!
تویی که اگر ذره ای از بارهای الکتریکیِ مثبت و منفیِ وجودت ، متعادل ،
و قادر به خنثی سازیِ هم نباشند ؛
در کمتر از چند ثانیه ؛
متلاشی می شوی !

══════════❃✤✤✤❃══════════

در روزگاری که وسایل ، “مراقبت”
حیوانات ، “محبت”
و گل ها ، “توجه” می خواهند ؛
حواستان به آدم هایِ زندگی تان باشد ،
آدم ها معمولاً در اوجِ نیازشان ؛ “سکوت” می کنند .

══════════❃✤✤✤❃══════════

زیاد که افتاده و فروتن باشی ؛ به اصالتت شک می کنند ؛
آدم هایی که اصالت و کیفیتِ داشته هایشان را ؛
از رویِ “قیمت” می سنجند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

زندگیِ عزیز ؛
امروز هم ، برایِ گرفتنِ حالِ ما ، زورِ خودت را بزن ،
مهم نیست …
ما به خودمان قول داده ایم ؛ همه جوره حالمان خوب باشد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

پایان عشقِ یک زن به یک مرد ، درست زمانی است که از او قطعِ امید می کند
وقتی به مرحله ای می رسد که دیگر نه می تواند برای آرزوها و دلخوشی اش رویِ او حساب کند ،
نه می تواند به او پناه ببرد ،
و وای از آن روز که زنی از مردی ، قطعِ امید کرده باشد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

تو یک دیکتاتوری …
درست همان لحظه که توقع داری تمامِ آدم ها مانندِ تو فکر کنند و هیچ کس را مجاز نمی دانی که شبیهِ باورهایِ خودش باشد ،
وقتی دیگران را به خاطرِ عقایدِ متفاوتی که دارند ؛ سرزنش می کنی ،
وقتی فکر می کنی فقط این تویی که درست فکر می کنی .
دستِ کم ، نیمی از فلاکت هایِ جهان ، پیامدِ همین تعصباتی ست که تبدیل به عادت شده و هیچ منطقی پشتِشان نیست ،
تعصباتی که همانندِ سدی ؛ آزادیِ اندیشه و بیان را “نفی” ،
و تغییر و تعالیِ بشر را “نقض” می کنند .

══════════❃✤✤✤❃══════════

در خیابان راه افتادم،
در صورت تمام رهگذرها
دنبال مهربانی گشتم
و
نبود!!!

ما…
کجای دنیایمان
“مهربانی” را گم کردیم
که اینگونه
تمام کوچه هایمان
زمستان است؟!؟

══════════❃✤✤✤❃══════════

دوام بیاور …
حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .
در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !
می بینی ؟! خدا حواسش به همه چیز هست ؛
دوام بیاور …

══════════❃✤✤✤❃══════════

می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده ، اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها خواهند افتاد
درست لابلای مشغله هایی که از سر و کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،
در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ من ، جا خوش کرده اند ،
و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و تکراری ام …
اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد
و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛
لبخند خواهم زد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .
حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ، قضاوت می کنیم

عذابِ جانِ هم می شویم و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسایل و چیزها می رنجانیم

مایی که قرار نیست بمانیم ،

مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،

از جایی که ندیده ایم ،

به جایی که نخواهیم ماند ،

و در زمانی که نمی دانیم !

کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشد

ما اینجا به غیر از خودمان ،

و خدایِ نادیده ی خودمان ؛

هیچکس را نداریم …

══════════❃✤✤✤❃══════════

متواضع که باشی
حرمتت را نگه نمی دارند
مراعاتت را نمی کنند
در هیچ اولویتی قرارت نمی دهند
و نگرانِ غرور و حالِ تو نیستند…!
مهم نیست مقامت چه باشد!
مهم نیست چقدر توانا و شایسته باشی!
این مردم، یادگرفته اند با چشمانشان فکر کنند….!

══════════❃✤✤✤❃══════════

سراغم را بگیر
که دلم برای شنیدنِ صدای تو
و شنیدنِ اسمم از زبان تو
تنگ شده
با من حرف بزن
از حالت
از روزمرِگی هایت
اصلا از خبرهایِ روز بگو
اما بگو
اما باش …
که بدونِ تو
چیزی شبیه زندگی ؛
تویِ گلویم گیر می کند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند ؛
یک روز صبرشان لبریز می شود ،
کم می آورند ،
همه چیز را به حالِ خود می گذارند
و می روند …

══════════❃✤✤✤❃══════════

همین روزها ؛
اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد ؛ درست وسطِ روزمرِگی هایمان ،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را می بینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار می شویم .
من شک ندارم ؛
یکی از همین روزها … همه چیز درست خواهد شد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

همیشه باش
تو که باشی؛
خورشید،از سمت آرزوهای من طلوع میکند
ماه،جورِ دیگری میتابد
و زمین،حول محور خوشبختی ام میچرخد!
تو که باشی؛
همه چیز،خوب است.

══════════❃✤✤✤❃══════════

حال خوبت را به هیچکس گره نزن
یاد بگیر
بدونِ نیاز به دیگران شاد باشی
بخندی
و امیدوار باشی
باور کن
این مردم حوصله ی خودشان را هم ندارند!
تو باید خودت
دلیلِ اتفاقات خوب زندگی ات باشی!

══════════❃✤✤✤❃══════════

روزنامه ها ، خبرهای خوب ، کم دارند
خبر ساز شو …
با لبخندی عمیق و جانانه
که شاید ؛
بزرگترین معجزه ی این روزهاست …

══════════❃✤✤✤❃══════════

زن که باشی ؛
حتی بی دست و پاترین آدم ها هم زورشان به نجابت و سر به زیریِ تو می رسد .
سرت را بالاتر بگیر بانو !
بگذار اقتدارت را برانداز کنند ،
همین هایی که در سکوتِ تو ؛
برای خودشان فرصتِ عرضِ اندام یافتند .
به همه شان ثابت کن ؛
تو از یک مرد هم قوی تری …

══════════❃✤✤✤❃══════════

تو بدونِ من ؛
مرا کم داری…!
من ولی ،
بی تو جهانم خالیست…

══════════❃✤✤✤❃══════════

بعضیهاهستندکه
بی هیچ نفع شخصی
همه کارمیکنند
تا تو موفق باشی
شادباشی،
وبه آرزوهایت برسی!

شماراجان تمام خوبیها؛
ازاین آدمهاساده نگذرید
اینها
ازعشق هم مقدسترند
باورکنید!!!

══════════❃✤✤✤❃══════════

فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش …
صبح باشد یا شب …
بذرِ امید ؛
نه وقت می شناسد ،
نه موقعیت …
هر وقت بکاری ؛
شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛
جوانه می زند …
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،
اوج می گیرد …
هرگز نا امید نباش … !!!
نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛
به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات …
پس تا دیر نشده ،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ،
و معجزه هایت را درو کن … !

══════════❃✤✤✤❃══════════

برف که میبارد
انگاردانه دانه غمهای این مردم
برزمین میریزد
گونه های قرمزشده از سیلی روزگار
پشت زلال بلورهایش
سفیدمیشود
وحال دل همه
خوب!
کاش این معجزه
بیشترببارد

══════════❃✤✤✤❃══════════

من در هیچ رقابتی شرکت نمی کنم !!!
می دانم که رقابت ها ، اکثراً توهینِ فاحشیست به خودباوریِ هر انسانی …
رقابت یعنی من می پذیرم که تکاملِ من در گِرو برتری نسبت به دیگران باشد …
من اما … برایِ کرامتِ نفسم بیش از اینها ارزش قائلم …
من خودم را آنقدر خاص و متفاوت می بینم ؛
که با هیچ کس وارد میدانِ رقابت و مقایسه نخواهم شد …
فقط و فقط … با خودم رقابت می کنم !!!!
با تنها کسی که “لایقِ” هم ترازی بامن است …
و در اینصورت بدونِ هیچ تحقیری ؛
هر روز بهتر از روزِ قبل خواهم شد …
و این است مهمترین قانونِ موفقیتم ؛
تنها کسی که “لیاقت” دارد رقیبِ من باشد،
“خودم” هستم !

══════════❃✤✤✤❃══════════

دیگر حوصله ای برای غصه خوردن و بغض کردن و درد کشیدن ندارم
وقتی ببینم چیزی یا کسی عذابم می دهد ؛ نمی سوزم ! یا می سازمش ، یا کاملا رهایش می کنم
اسمش منطقی شدن نیست ، آدم از یک جایی به بعد ، خسته می شود … همین !

══════════❃✤✤✤❃══════════

عاشقِ کبوتر بود !
می گفت پرنده ای “وفادار” تر از آن نیست .
رهایش که می کنی هرجا برود ، خیالت راحت است که بر می گردد …
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همه شان رفتند ،
همه شان گم شدند !
او دانه می ریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان بر نگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما فراموش کرده ایم که هیچ تعهدی “یک طرفه” نیست !
وفادار ترین کبوتر هم ، برایِ ماندنش ؛
دانه می خواهد ،
“توجه” می خواهد ،
“عشق” می خواهد …
هیچ کبوتری ، ناگزیر به ماندن نیست …
هیچ کبوتری !!!

══════════❃✤✤✤❃══════════

جا نزن !
جسور باش …
این قانونِ ارتفاع است ؛
هرچه بیشتر اوج می گیری ؛ باد و باران ، بی رحم تر می شود ،
و نفس کشیدنت سخت تر !
تو اما محکم باش !
نه به زمزمه یِ پرنده هایِ پایین دست ، توجهی کن ،
نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود !
عقاب باش !
ارتفاعاتِ بالا ، جایِ پرنده هایِ ضعیف نیست !

══════════❃✤✤✤❃══════════

جمعه ها باید صندوقچه ی امید را باز کرد ، یک گوشه آرام نشست و پازلِ خوشبختی را کامل کرد .
جمعه ، یعنی آرامش ،
و آرامش یعنی ؛ لبخندهایی که از تهِ دل باشد .
جمعه تان آرام ،
و لبخندهایتان از تهِ دل …

══════════❃✤✤✤❃══════════

فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش …
صبح باشد یا شب …
بذرِ امید ؛
نه وقت می شناسد ،
نه موقعیت …
هر وقت بکاری ؛
شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛
جوانه می زند …
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،
اوج می گیرد …
هرگز نا امید نباش … !!!
نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛
به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات …
پس تا دیر نشده ،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ،
و معجزه هایت را درو کن … !

══════════❃✤✤✤❃══════════

تعارف که نداریم
من حسادت می کنم
به لیلای مجنون
وبه آیدای شاملو
لعنتی!
تو هم مرا همانقدر دوست داشته باش
من از وردزبان شدنهای این مدلی
خوشم می آید! (:

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی فقط یک حاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛
به دور از تمامِ دوست داشتن ها
به دور از تمامِ دلتنگی ها
به دور از تمامِ خواستن ها و نخواستن ها …
چشمانت را ببندی ، لم بدهی وسطِ یک بیخیالیِ مطلق و تا چشم کار می کند ؛
عینِ خیالت نباشد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

فردا دیر است …
امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن …
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن …

══════════❃✤✤✤❃══════════

همین خوب است؛
همین که تو نگرانم می شوی،
همین که هر اتفاقی بیفتد تو هستی که آرامم کنی،
تو هستی که بگویی گور بابای دنیا ، به دلت بد راه نده،
تو هستی که بگویی مراقب خودت باش،
تو هستی که بگویی آرامشت را برای این چیزهای ساده، خراب نکن
تو هستی و من بیشتر از همیشه مراقب خودم هستم،
و من بیشتر از همیشه بیخیال دنیا و اتفاقات عجیب و غریبش، در را به روی غم ها بسته و مراقبم که هیچ چیز و هیچ کس آرامشِ طوفانِ جهانم را به هم نریزد.
اگرچه هستی و آرامم؛
ولی تو باز هم نگرانم باش،
نگرانی ات را دوست دارم…

══════════❃✤✤✤❃══════════

“جاده” بهترین تسکین است …
آدم تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ، گردِ بی خیالی پاشیده اند …
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی از آدم نمی مانَد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

من دوست داشتم تو سراغم را می گرفتی ،
تو دلت برایم تنگ می شد ،
تو برایم شعر می نوشتی …
می خواستم عزیزترینِ زندگی ات باشم ؛
کسی که هر ثانیه به او فکر می کنی و هر دقیقه نگرانش می شوی ،
کسی که شب ها به یادش بیدار می مانی و صبح ها به شوقِ ادامه ی دوست داشتنش بیدار می شوی …
چه فرقی می کند دوست داشتنی ترینِ چند نفر باشم ؟!
من می خواستم تو دوستم داشته باشی ، می فهمی ؟ تو …

══════════❃✤✤✤❃══════════

امروز کمی عمیق تر مهربان باش ،
هیچ هزینه ای ندارد !
دوست داشتنت را توی جیب هایت بریز ،
توی خیابان های سرد وبی روحِ شهر قدم بزن ،
آدمهای غمگین را که دیدی ؛
کمی مهربانی و لبخند ، به آنها تعارف کن …
به خدا می شود همه را دوست داشت ،
می شود سفیرِ مهربانی و همبستگی میانِ مردم بود !
کافیست فقط یادت باشد ؛
“ما میان این کوچه ها و خانه ها و دلخوشی ها ، فقط رهگذریم “…
مهم نیست راه چقدر کوتاه یا طولانی باشد ،
آخرش یک روز همه مان تمام می شویم ،
این مهربانی و دوست داشتن های ماست که میان دهلیزهای دنیا می مانَد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن و راهِ خودت را برو …
و در گوشِ روزگار ، بگو ؛
حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد !
و بخند ؛
به خوش باوریِ سایه های بخت برگشته ای که هنوز ؛
جسارتِ آفتاب را ندیده اند …

══════════❃✤✤✤❃══════════

آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
خیابان ، پر باشد از عابرانِ سر خوشی که نه غصه ای برایِ خوردن دارند ، نه مشکلی برایِ حل نشدن ، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن !
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنارِ هم عبور می کنند
مردانی که ناچار نیستند تا دیر وقت کار کنند ،
زنانی که در سکوتشان اشک نمی ریزند ،
و کودکانی که از ته دلشان می خندند …
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
به خوبیِ عطرِ یاسِ کوچه باغ های قدیمی
به خوبیِ دو روز مانده به عیدِ زمانِ کودکی
و به خوبیِ همان روزی که آرامش و عشق ؛
به خیابان های این شهر ، برگردد ..

══════════❃✤✤✤❃══════════

حالا که خوب می شناسمت ؛
چقدر عمیق تر از همیشه دوستت دارم ،
چقدر حضورت آرامم می کند ،
و چقدر حالِ شعر هایم با بودنت خوب است !
راستش را بگو ؛
برای همه همینی ؟
یا من بیش از اندازه دوستت دارم ؟!

══════════❃✤✤✤❃══════════

گاهی بزرگترین پشیمانی ات برای وقت هایی است که از جمعی بر می گردی و به رفتاری که داشته ای فکر می کنی ؛
به شیطنت ها و لبخندها ،
و به اشتیاق کودکانه ای که می خواستی با دیگران تقسیمش کنی .
تو فقط خواستی با حضورت ، حالشان را بهتر کنی ،
اما در ذهنشان از خودت یک احمق ساختی !

══════════❃✤✤✤❃══════════

خودت را آماده کن ؛
برایِ روزهایی که جز خودت ، کسی را نخواهی داشت .
آنقدر قوی باش که اگر بی هوا زیرِ پایت را خالی کردند ، زمین نخوری !
به امیدِ هیچ کس نباش ! اینجا کسی حواسش به تو نیست !
خودت هوایِ خودت را داشته باش .
جایی که آدم ها برایِ منفعتشان هر کاری می کنند ؛
همین که زمینت نزنند ، برده ای !

══════════❃✤✤✤❃══════════

من پُرم ؛
از حرف هایی که نباید می زدم
اشتباهاتی که نباید می کردم
راز هایی که نباید می گفتم و
اشک هایی که نباید می ریختم !
من پرم ؛
از پرنده های مهاجری که قفس گیر شدند ،
پروانه هایی که در پیله ماندند
و کشتی های بی بادبانی که به گِل نشستند …
در من کسی به قصدِ کشت ؛ مرا انکار می کند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

به جای فکر کردن به نخواستن ها ،
نشدن ها و قضاوت کردن ها ؛
به اتفاقات و آدم های
خوبِ زندگی ات فکر کن و
رویاهایی که تا برآورده شدنشان ،
چیز زیادی نمانده …
به جای نشستن و افسوس خوردن
برای لکه های کوچکِ روی شیشه ؛
پنجره ات را باز کن ،
زیبایی های منظره را ببین و
قهوه ات را بنوش …
بیخیالِ هرچیز که نمی خواهی و
هرچیز که نمی شود …
مگر دنیا چند روز است ؟!

══════════❃✤✤✤❃══════════

بگذار هر ثانیه ، حالِ تو خوب باشد .
بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند .
تو لبخندت را بزن ، انگار نه انگار …
حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن !
بی واسطه خوب باش ، بی واسطه شادی کن و بی واسطه بخند …
شک نکن ؛
تو که خوب باشی ؛ همه چیز خوب می شود .

══════════❃✤✤✤❃══════════

خدای خوبم
به من آرامشی بده از جنسِ خودت …
که دیگر نه قضاوت هایِ دیگران برایم مهم باشد ، نه حتی بی مهریِشان … مرا شبیهِ خودت کن … دوست دارم مثلِ تو
بی منت ببخشم
و بی توقع مهربان باشم … می دانی که ؟
آدم هایِ این روزگارت را
جورِ دیگری نمی شود تحمل کرد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

آدم ها گاهی ؛
چوبِ اشتباهاتشان را جایِ دیگری می خورند …
جایی که حتی فکرش را هم نمی کنند !
حواستان باشد ؛
چوبی که به احساس و زندگیِ دیگران می زنیم “تاوان” دارد …
این دل شکستن ها ،
این بی انصافی ها ،
این بازی دادن ها ؛
همه اش تاوان دارد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

رابطه داشتن با آدم ها و حفظِ این ارتباط ،
سخت ترین کارِ دنیاست !
وقتی آنها به تو نیاز دارند،
تو حوصله ی هیچ کس را نداری،
و زمانی که تو نیاز به آنها داری
تازه می فهمی که هیچ کس را نداری !
می فهمی چقدر تنهایی ،
و چقدر نیاز دارے با کسی حرف بزنی ،
و چقدر دردناک است اگر سراغشان بروے
و حوصله ات را نداشته باشند …
قصه این است که همه ے ما به هم محتاجیم
اما در زمان هایی که نباید !
و آخرش یکی از همین روزها روے شانه هایی که نداریم ،
به اندازه ے یک عمر ،
اشک می ریزیم و توے آغوشی که نیست ،
می میریم …

══════════❃✤✤✤❃══════════

کاش ناشناخته می ماندند…
آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند!
آن هایی که رو معرفتشان حساب کرده بودیم
کاش سر از کارشان در نمی آوردیم…
آن روے سکه شان را نمی دیدیم…
و
نقابشان را کنار نمی زدیم…
کاش تصوراتمان را…
اعتمادمان را…
آرامشمان را…
خراب نمی کردیم!!!

══════════❃✤✤✤❃══════════

بساطِ زرنگی هایتان را اطراف آدم هایِ ساده و مهربان پهن نکنید ،
انصاف نیست !
کاش آدم هایی که انتخاب کرده اند خوب باشند را پشیمان نکنید …
دنیایمان به اندازه ی کافی آدمِ زرنگ دارد !
دست از سرِ این نسلِ اصیلِ رو به انقراض بردارید !
باور کنید ؛
حتی کوچکترین ضربه به این جور آدم ها … تاوان دارد !
مادرم همیشه می گفت ؛
”خدا بدجور پشتِ آدمهای ساده ایستاده ”
حواستان باشد ؛
مبادا خدا را عصبانی کنید !

══════════❃✤✤✤❃══════════

مهر ؛
تداعیِ بخشش است و مهربانی ،
تداعیِ روزهایِ روشن و پر التهابِ کودکی …
پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛
گاهی سقوط هم با شکوه است ،
و گاهی رفتن ، بهانه ایست برای بازگشتن .
وقتی شبیهِ برگ های خشکِ پاییز ؛
عاشق و یکرنگ باشی ،
وقتی غرور نداشته باشی ،
وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشی !
پاییز ، عاشق است !
آمده تا مهربانی را تمدید کند …
تا فرشِ خوشرنگ و با صفایِ خودش را ؛
زیرِ پایِ عابرانِ خسته ی شهر ، پهن کند .
تا بهانه ای باشد ؛
برایِ عاشقانه هایِ بی تکرار و
قدم زدن هایِ جانانه !

══════════❃✤✤✤❃══════════

چقـدر هـوسِ پاییـز ڪرده ام !
چقـدر دلـم ؛
خیابان‌هاےِ نارنجی می خواهد…
پس ڪِی ایـن شهــریورِ بی قـواره ، تمـام می شود؟
مـن دلم یڪ فصـلِ دلبــرانہ ے عاشقـانہ می خواهد…
خـود آزارم شایــد
اما دردِ عشــق ،
در خیـابان‌هاےِ پاییـز ؛
ڪشیـدن دارد !

══════════❃✤✤✤❃══════════

بهترین روز زندگی ‌ات خواهد بود
روزی که خودت باشی
خودت را دوست داشته باشی و به خاطر خودت زندگی کنی …
نخواهی کسی باشی که نیستی
منتظر نباشی دیگران دوستت داشته باشند
و زندگی ات را روی مدار رضایت و تأیید دیگران تنظیم نکنی !
بهترین روز زندگی ات خواهد بود؛
روزی که تمام جزئیات زیبای اطرافت را دقیقا ببینی و عمیقا، دوست داشته باشی …
روزی که بلد شده باشی با ساده ترین ها
به پیچیده ترین حالت ممکن، شاد باشی

══════════❃✤✤✤❃══════════

غصه زیاد است ولی خوردنی نیست…
غصه هارو نباید خورد باید دور ریخت…
باید با تمام بی توجهی جهان کلافه شان کرد…
شاید از رو رفتند…
به قول مادربزرگم قحطی ک نیست!
همیشه چیزهای بهتری برای خوردن پیدا می شود…
چرا هوا نخوریم؟
چرا شاد نباشیم؟
وقتی قرار است چیزی درست نشود با غصه خوردن…
بی خیال غصه ها…
شال و کلاه کن خیابان ها منتظرند…

══════════❃✤✤✤❃══════════

عجیب ترین موجوداتی که دیده ام
“زن ها” بودند !
عاشق ترینشان ؛ که بیشتر گیر می داد ،
و فارغ ترینشان ، که بیشتر بی تفاوت بود …
و مرد هایی که نمی دانستند ؛
یک بانویِ عاشق اما حساس بهتر است ،
یا بانویی بی تفاوت اما سرد ؟!…

══════════❃✤✤✤❃══════════

صبر داشته باش و ببین ؛
همان کسی که می خواست تو را زمین بزند ، زمین خورده !
همان کسی که می خواست حرمتِ تو را بشکند ، تمامِ غرور و حرمتش شکسته !
همان کسی که قصدِ آزارِ تو را داشت ، بی دفاع شده و آزار دیده !
کائنات ، دست بردار نیست ؛
انتقامِ ما را ، از هم می گیرد !
روزی همه مان به هم ، بی حساب خواهیم شد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

اصلا به این فکر نکن که دیگران برای تو چه فکری می کنند
حتی برایت مهم نباشد چطور و چگونه قضاوت می شوی ،
کاری که دوست داری و می دانی درست است را بکن و مسیرِ خودت را برو ،
بگذار دیگران هم یاد بگیرند به جای اینکه زمانشان را به پای حسادت و قضاوت و تقلید ، تلف کنند ؛ دنبالِ اهداف و آرزوهایشان باشند …
گاهی تو به آسیب پذیریِ قرص جوشان می شوی و آدم ها با حرف ها و قضاوت هایشان مانندِ آب …
نزدیکشان که می شوی ؛ نابودت می کنند !
لازم است کمی دورتر بایستی و در سکوت ، کارِ خودت را بکنی .
که گاهی آرامشِ انسان ، در همین ندیدن ها و نشنیدن هاست …

══════════❃✤✤✤❃══════════

در زندگیِ بعدی ام “گُل” خواهم شد ؛ تا خودم را به روان های خسته برسانم ،
“عشق” خواهم شد ؛ تا خودم را به قلب های شکسته برسانم ،
“فریاد” خواهم شد ؛ تا خودم را به دهان های بسته برسانم ،
و “انصاف” خواهم شد ؛ تا خودم را به آدم های پشتِ میز نشسته برسانم …
در زندگیِ بعدی ام برای بهبودِ حالِ جهان ، دست به دعا نه !
دست به کار خواهم شد …

══════════❃✤✤✤❃══════════

سنش را نپرسید ،
او خودش را در اوجِ جوانی اش جا گذاشته ،
جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید ،
جایی که هنوز به رسم نجابت و ایثار ، «مادر» نشده بود
آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت …
شما را جانِ تمامِ پاکی ها ؛
از یک «مادر» سنش را نپرسید !
او فداکارترین موجودِ این جهانِ خاکی ست …
باورکنید از روزی که مادر شد دیگر خودش را زندگی نکرد …
او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته …
او را همان دخترکی بدانید که دارد برای عروسکش ؛
مادری می کند !

══════════❃✤✤✤❃══════════

بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند
یک جور عجیبی خوبند
امن اند،آرام اند،دلنشین اند،کنارشان می توانی خیلی راحت

و بدون هیچ تکلفی خودت باشی من این آدم هارو دوست دارم

آدم های مهربان که حال دنیایمان را خوب می کنند…

══════════❃✤✤✤❃══════════

نیاز دارم زمستان را مچاله کنم بریزم دور،
دلم بهار می‌خواهد…
خسته‌ام از این یخ‌زدگی‌های مدام،
از این دامونِ تاریکِ بی آفتاب…
زمستان که ادامه پیداکرد؛ شاخه‌ها چه می‌کنند بدون طلوع؟ بدون جوانه؟ بدون آفتاب؟
و آدم‌ها…
آدم‌ها چه می‌کنند بدونِ عشق؟!
من که بی عشق،
من که بی آفتاب؛ می‌میرم…

══════════❃✤✤✤❃══════════

چه عاشقانه ای بنویسم…
ڪه دلتان برایم بلرزد؟!
وقتی نه دستانش را گرفته ام،
نه در آغوشش ڪشیده ام،
و نه حتی او را بوسیده ام !
من فقط از دور …
او را در خویش گریسته ام …
عشق میان ما…
معصوم ترین عشق تاریخ جهان بود…

══════════❃✤✤✤❃══════════

نشسته ام کنارِ پنجره
و باد می وزد …
درخت ، می خرامَد از درون
و شاخه در عزای سیبِ چیده اش ؛
سکوت می کند …
پرندگان چه بی ریا میانِ ابرها ؛
به اوج می روند !
و انزوای کوه ، بی صدا ؛
بغل گرفته آسمان شهر را .
سکوت می کنم
و می تکانم از درون ؛
غبار روزهای تلخِ رفته را …

══════════❃✤✤✤❃══════════

تازگی ها دلم که می گیرد؛
شال و کلاه میکنم
هندزفری و گوشی ام را بر میدارم،
دست تنهایی ام را می گیرم،
با هم به خیابان می رویم…
یک آهنگ شاد پلِی میکنم
دستانمان را درجیبمان میکنیم
و هر دو ، مثل یک مرد، سرمان را بالا می گیریم…
تمام طول خیابان را با افتخار،
قدم میزنیم و می خندیم…
می دانید؟؟؟
خود کفایی در خوب کردن حالِ خودت ،
لذت دارد…
حس خیلی خوبیست؛
این که بدانی در نهایت بی کسی ات هم
خودت را به کسی تحمیل نکرده ای

══════════❃✤✤✤❃══════════

دلم یک خواب می خواهد
عمیق ، آرام ، طولانی …
خوابی رها تر از همیشه که مرا از جایی که ایستاده ام بردارد ،
به جایی ببرد که در آن ، هیچ دلیل و انگیزه ای برای اندیشیدن نیست …
من نیاز دارم کمی از خودم
از جهانی که ساخته ام
از آدم هایی که شناخته ام ؛
دور باشم …
جایی در آنسوی واقعیت ها ، در سکوتی مطلق ، بخوابم و در خلسه ای عمیق ؛ هرچیز که دیده ام ، شنیده ام ، و فهمیده ام را فراموش کنم
من نیاز دارم کمی خودم را به نفهمیدن بزنم ،
من نیاز دارم کمی جدی تر از همیشه ، بخوابم …


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.