عکس سیاه | ۸۰ عکس سیاه غمگین و عاشقانه خاص برای استوری و پست
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۸۰ عکس سیاه جذاب و زیبا را برای شما درج نماییم.
ممکن است قصد داشته باشید برای پروفایل خود از یک عکس سیاه استفاده کنید.یا در استوری و پشت خود استفاده نمایید.
برای همین ما یک مجموعه کامل از زیباترین تصاویر را برای شما عزیزان جمع آوری کرذه ایم.
امیدواریم که مو.رد توجه شما عزیزان قرار گیرد.با ما همراه باشید…
عکس سیاه | ۸۰ عکس سیاه غمگین و عاشقانه خاص برای استوری و پست
هی فلانی ؟!
تمام کتاب هایم را ریختم کف اُتاق !
دانه دانه ورق زدم ، کلنجار رفتم !
در هیچ لغت نامه ای هیچ واژه ای نبود تا حماقت دلم را توجیه کند . . . !
از یاد . . .
از دست . . .
از حال . . .
از رو . . .
از بِین . . .
به خودت که می آئی ، می بینی رفته ای . . .
مدت هاست بی آن که باشی ؛ با تو زندگی کرده ام !
تلخ تر از این ؟
آهویم مرا دوست داشت !
اگر گرگهای اطرافش میگذاشتند . . .
کاش میدانستم ؛ باید با چند ماه خداحافظی کنم و ب چند خورشید سلام تا بیایی . . . ؟!
عاشق که شدی مواظب خودت باش !
شب های باقیمانده به این سادگی ها صبح نخواهد شد
آنقدر از حادثه پرم که وقتی به خانه می رسم ، تلویزیون لم می دهد روی کاناپه تا مرا تماشا کند !
عکس سیاه ساده
خیلی سخته نمرده باشی اما مجبور باشی گورتو گم کنی . . .
تونل ها ثابت کردند ک حتی در دل سنگ هم ، راهی برای عبور هست . . .
ما از سنگ هم کمتریم ؟
موهایش سفید شد ، کودکی ک یواشکی خوانده بود دفتر خاطراتم را . . .
هر روز صفحه ی نیازمندیها را زیر و رو می کنم !
میدانم بالاخره یک روز به من لعنتی نیاز پیدا می کنی
تن من زخمی است . . .
یک خراش کمتر یا بیشتر !
چه فرقی دارد ؟!
راحت باش !
تو رفتی . . .
انگار که من از اولش نبودم !
ولی من می مانم . . .
انگار که تو تا آخرش هستی !
فکر میکردم در قلب تو محکومم به حبس ابد !
به یکباره جا خوردم !
وقتی زندان بان سرم فریاد زد :
هی تو ، آزادی و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد . . .
حالم حال گرگی است که خداوند توبه اش را پذیرفته
ولی مردمان میگویند : توبه گرگ مرگ است !
عکس سیاه سفید فانتزی
یکی را دوست می دارم که ” تنها ” نیست . . .
هیچ چیز جای ِ خودش نیست !
یکی بی دل است . . .
دیگری دو دل !
یکی هم اینجا بی تو ، دل توی ِ دلش نیست . . ..
خدایا .. .
غلط کردم گفتم مواظبش باش !
تو برش گردون ، خودم مثله چشام مواظبشم !
وفتی کسی می پرسد خوبی ؟!
نگو ” ممنون ”
نگو ” خوبم ”
نگو “بهترم ”
فقط یه جوری بگو ” مرسی ” ک طرف بداند چ سوال احمقانه ای پرسیده !
فردا هم می اید اما تو نمی آیی
به تکرار روزهای تلخ عادت دارم . . .
خدایا
ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺱ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﺕ ﭼﻄﻮﺭﻩ ؟
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ خیلی ﺧﻮﺑﻪ ، ﻫﻤﻪ چی ﺁﺭﻭﻣﻪ . . .
ﺗﻮ بخند بگو : خیلی پر رویی !
بازی قشنگی بود !
اما ما قشنگ بازی نکردیم !
قبول کن که هر دو باختیم !
من که ” همه ” را به تو فروختم و تو که مرا به ” هیچ “فروختی . . .
عکس سیاه هنری
غمگینم همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او
میخندیدند . . . !
تو که نمیدانی ، خنده هایم چقدر درد می کنند !
پس ، قضاوت به خوشبختی ام نکن . . .
انگار با هم غریبه ایم ، خوبی ما دشمنیه
کاش من و تو می فهمیدیم ، اومدنی رفتنیه
از من خواست حلالش کنم همان کسی که با بی رحمی محبت هایم را حرام کرده بود
دوباره آمده ای ، اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی ، زیرکانه تر لبخند میزنی و دلبرانه تر ناز میکنی
اما نازنین ؛ بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم
پس لوند و دلبرانه که هیچ ، عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم
هر دو از ته دل میگوییم
من حرفهایم را ، تو دروغهایت را
عکس سیاه غمگین
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند
حیف از عشق که زیر دست و پاست
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم
که جز آرامش آغوشت تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم
چه با قاطعیت حکم میدهی که حواست رو جمع کن
و من میمانم که چطور جمعش کنم وقتی تمامش پیش توست
شعر را دوست دارم
که میتواند زمان را نگه دارد
و تو را کنار من بیآنکه پیرت کنم
و سنگینی کنم بر شانهات
گاهی به من فکر کن
مثل دستی ناشناس
در بریده ای از عکسی قدیمی
خواستم هرچه را که بوی تو می داد بسوزانم
جانم آتش گرفت
عکس سیاه عاشقانه
عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی
در کنار احساسی از باران
لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید
احساست را برای لحظه ای به آفتاب
هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد
احساس را باید در قابی از عقل گذاشت
و عاشقانه به آن خیره شد
عشق یک حس مه آلود است
انتهایش را کسی هرگز نمی داند …
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺯﻭﺍﯾﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ
گندم خال تو آن روز که دیدم گفتم
خرمن طاعت ما بر سر این دانه رود
به تو نیاز دارم مثل آدم به حوا
نه نه مثل آدم به هوا
تقدیم به کسی که قالیچه ی یادش را
هرگز در ایوان فراموشی پهن نخواهم کرد !
عکس سیاه خاص
میان مشغله هایم گم شده ام
ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست
تو را با ط دسته دار مینویسم
تو با همه فرق داری !
مقصد مهم نیست مسیر هم مهم نیست
حتی خود سفر هم چندان مهم نیست
همسفر خیلی مهمه
گفت : دوستت دارم
گفتم : دوستت ندارم
این دروغ به آن دروغ در !
دوﺳﺘﺖ دارم ﻫﺪﯾﻪ اﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻗﻠﺒﯽ ﻓﻬﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ را ﻧﺪارد
ﻗﯿﻤﺘﯽ دارد ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺗﻮان ﭘﺮداﺧﺘﻨﺶ را ﻧﺪارد
ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ اﺳﺖ اﻣﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ “ﻟﯿﺎﻗﺖ” ﺷﻨﯿﺪﻧﺶ را ﻧﺪارد
اینجا رادیو “دل” است
صدای مرا از عمق “قلبم” میشنوید
یک “احساس” پاک است که میگوید
فراموشی در مرام ما نیست
اگه دیدی کویرم
بیایی جون میگیرم
اگه دیدی بهارم
تو قلبم تو رو دارم
عکس زمینه سیاه hd
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ، آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛ هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را … روزی که دروغ میگوید ، روزی که دیگر دوستم ندارد ، روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد و روزی که عاشق دیگری می شود !
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد ؛ به شب آدم اما …
گاهی اوقات بی قانونی عجب بیداد می کند در عاشقی …
یکی دور می زند اما دیگری باید جریمه شود !
چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن !!!
تکلیفم روشن شد ؛ خاموش میشوم شیرینم …
فرهاد وار اینبار باید به جای کوه ، دل بکنم !
عکس سیاه سفید hd
خوانده بود :
“زیر باران باید رفت”
فکر می کرد :
زیر باران باید ، رفت !”
این روزها پارو را رها کرده ام و دراز شده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا نمی رود !
می گویند که ساکتم !
حکایتمان را برای هر که بگویم باورش نمی شود که آن همه عشق ، آن همه نیاز ، آن همه امید
ولی این همه حسرت …
عشق ما همانند روزهای هفته است ، تو شنبه و من جمعه !
نمی دانم چرا جمعه اینقدر به شنبه نزدیک است اما شنبه اینقدر از جمعه دور ؟!
در غیاب تو زرد زرد شده ام …
شاخه هم دیگر حوصله نکرد گوش دهد به ناله هایم ، با اولین نسیم به روی زمین افتاد !
چه رابطه ای است بین گلوی تو و چشمان من ؟
تو بغض میکنی ، چشمان من خیس می شوند …
عکس سیاه برای استوری
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !
این روزهایم به تظاهر می گذرد …
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست اما چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش” !
عشق خیالی من ، خودت نیستی ولی هنوز عشق خیالیت در رگهایم جریان دارد و قلبم میتپد با عشقی که تو در رگهای من جا گذاشتی …
تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …
پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
چقدر میتوان تحمل کرد
نبودنت را ؟
نداشتنت را ؟
ندیدنت را ؟
نخواستنت را ؟
تو ماه را بیش تر از همه دوست می داشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می آورد
می خواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها و این دلم پاک نمی شود !
شاید دیگه نتونی تکیه کنی به شونم
شاید دیگه نتونم مواظبت بمونم
آرزویش برای من ، شیرینیش برای دیگری …
این است سهم من زندگی !
عکس گل سیاه
درد داره “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …
باید رفت حتی با ترس !
وقتی مطمئن از ماندن نیستی ، رفتن یقین است …
یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هرشب درارو باز میزارم
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او …
بدترین نوع دلشوره اینه که یادت بره دلیلش چی بوده !
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
و غمــت سـهم ِ مــن!
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…