ماجراهای شنیدنی و ناگفته زندگی خصوصی آنا نعمتی+عکس
ماجراهای شنیدنی و ناگفته زندگی خصوصی آنا نعمتی+عکس
ناگفته های ازدواج و زندگی خصوصی آنا نعمتی و ابولفضل پور عرب
آناهیتا نعمتی همسر سابق ابوالفضل پورعرب است.
آناهیتا نعمتی بازی در سینما را در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد.
آناهیتا نعمتی بعد از گذاراندن دوره بازیگری زیر نظر مرحوم حمید سمندریان برای اولین بار در نقش کوتاهی در فیلم «هیوا» (رسول ملاقلی پور، ۱۳۷۷) ظاهر شد.
آنا نعمتی که بعد از تولد دخترش رایکا مجبور شد بازیگری را برای مدتی طولانی کنار بگذارد بر این باور است که دوری از کار اگرچه سخت بود اما او در این فرصت از نعمت کودکی بهرهمند بود که به هیچ وجه نمیتوانست محبتش را از او دریغ کند. نعمتی میگوید: رایکا را در ۲۳ سالگی به دنیا آوردم و از حضورش آنقدر انرژی گرفتم که مسیرهای جدیدی در زندگی روبرویم گشوده شد.
اما با بازی در مجموعه تلویزیونی پرطرفدار «مسافر» بود که به شهرت رسید. آنا نعمتی تا قبل از پارک وی (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) نتوانسته بود در سینما اعتباری برای خود دست و پا کند. اما در فیلم «پارک وی» نشان میدهد که میتوان در آینده روی او حساب ویژهای باز کرد. نعمتی در فیلم زن دوم (سیروس الوند) یکی از نقشهای اصلی را بر عهده دارد و در یک سکانس، جایی که از بهرام (محمدرضا فروتن) میخواهد که به او فرصت بدهد، بیادماندنی است.
او از زندگی مشترک با ابوالفضل پورعرب گفت تا این روزهای مادر بودن، سفرهای هیجان انگیزش و حتی حضور در کلاس های بازیگری آمریکا. این گفت و گو را حتما بخوانید.
-اوایل فعالیت تان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟ این امر قبل از انقلاب خیلی باب بود اما بعد از انقلاب کمتر این اتفاق میافتد.
دلیلش تشابه اسمی با خانم آناهیتا همتی بود که قبل از من و در سال ۱۳۷۲ وارد این عرصه شده بود، در حالی که من سال ۷۶ وارد سینما شدم. خب خانم همتی قدیمیتر از من بود. اسمشان هم جا افتاده بود و شناخته شده بودند. سه – چهار سال اولی که وارد این عرصه شدم، اغلب مصاحبه هایی که از من چاپ میشد، اطلاعات غلط داشت! در حقیقت اطلاعات خانم همتی جای من نوشته میشد! از سال تولد بگیرید تا اطلاعات فیلمها و سریالها. و همینطور عکس! حتی گاهی در تیتراژها هم این اشتباه پیش می آمد. به همین خاطر احساس کردم که باید یک تفاوتی ایجاد شود. از فیلم «پارک وی» به بعد بود که تصمیم گرفتم اسمم را به آنا تغییر دهم.
-پس خانواده و دوستانتان همچنان آناهیتا خطابتان میکنند؟
بله. آناهیتا صدایم میکنند. -کمی از دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانوادگیتان بگویید. پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند. مادربزرگم هم همینطور. در کودکی بسیار شیطنت میکردم و در فضای ورزش و نقاشی و خطاطی سیر میکردم. چون پدرم همزمان نقاشی و خطاطی هم درس می دادند. ولی زیاد در فضای نمایش و بازیگری و… نبودم. بیشتر علاقه ام سمت موسیقی بود. موسیقیهای مختلف و به خصوص موسیقی های شرقی. کنکور دادم و در حقیقت انتخاب پنجم من هنرهای دراماتیک نوشهر بود و قبولیام در آنجا شاید یک جرقه برای ورود به عالم بازیگری. البته چون شهرستان بود نرفتم و در تهران دورههایی مثل کلاسهای بازیگری استاد سمندریان و… را دیدم. حدودا ۱۸-۱۷ سالم بود که وارد این حوزه شدم و به صورت حرفهای با فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلی پور به سینما معرفی شدم. وقتی وارد فیلم هیوا شدم، تابلویی را از آقای ملاقلی پور کادو گرفتم که انگیزهام را بیشتر کرد. همینطور منتقدان و اهالی رسانه و مطبوعات که آن سال استقبال خیلی خوبی از من کردند. یادم می آید یک منتقد در گزارش فیلم مطلبی نوشتند و از من به عنوان پدیدهی جدید سینمای ایران یاد کردند. همه ی اینها انگیزه ای شدند برای علاقه ی بیشتر من به این حرفه.
-خانواده تان مخالفتی نداشتند؟
نه، پدر و مادرم خیلی حمایت و تشویقم کردند و خیلی خوشحال بودند. حتی تابلویی را که آقای ملاقلی پور برایم امضا کردند به خوبی نگه داشتیم.
-کنار امضایشان، نکته یا یادداشتی هم نوشتند؟
بله… نوشتند که: «من قول میدهم ۵ سال آینده آناهیتا نعمتی جزو ۵ بازیگر زن اول ایران خواهد بود.» و امضاء و تاریخی که به یادگار برایم گذاشتند. البته بعد از هیوا و دو فیلم دیگری که بازی کردم، ۴- ۳ سالی بازیگری را به دلیل ازدواج و به دنیا آمدن فرزندم کنار گذاشتم و آن چیزی که ایشان گفت محقق نشد تا اینکه مجدد به طور جدی با «پارکوی» شروعی دوباره داشتم.
-البته سریال مسافر هم خیلی با استقبال مواجه شد.
سریال مسافر را بعد از سه فیلم سینمایی اولم هیوا، دلباخته و زندانی ۷۰۷ کار کردم. بعد از زندانی ۷۰۷ ازدواج کردم و بلافاصله سریال مسافر را بازی کردم و دیگر کار نکردم. زمانی که کار نمیکردم این سریال پخش شد و با استقبال ۹۸ درصدی بیننده ها مواجه شد. طوری که رسانه ها میگفتند پنجشنبه ها و زمان پخش این سریال، ترافیک خیابانها کم میشود.
-چرا بعد از مسافر، چند سالی کار نکردید؟
به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و زندگی خانوادگی. می خواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطه ای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
-پس این تصور اشتباهی است که می گویند شما به دلیل ازدواجتان خیلی شناخته شدید؟
دقیقا. خیلی ها ادعا کردند که آناهیتا نعمتی بعد از ازدواجش هنرپیشه شد ولی خب، اصلا اینگونه نبود. من کار می کردم و پیشنهادهای خوبی داشتم و حتی فرصت همکاری با چند کارگردان مشهور را هم از دست دادم. دقیقا زمانی که ازدواج کردم دیگر کار نکردم.
-در آن برهه ای که مشکلاتی بر سر زندگی شخصی تان پیش آمد و از همسرتان جدا شدید، آن اتفاقات به زندگی حرفه ای شما آسیب زدند؟ در حقیقت اگر آن اتفاق ها نمی افتاد الان خودتان را جلوتر می دیدید یا اینکه فرقی نمی کرد؟
من اگر ازدواج نمی کردم الان قطعا مسیر دیگری را در کارم پیش می گرفتم. صددرصد پیشرفت می کردم چون پیشنهادات خیلی خوبی از کارگردان های خوب داشتم، ولی خب آن زمان همسرم دوست نداشت من کار کنم. تنها کاری که فقط در همان اوایل ازدواج انجام دادم سریال مسافر بود که خود ایشان هم حضور داشتند.
ابوالفضل پورعرب همسر سابق آناهیتا نعمتی
-یک مقدار اطلاعات غلط در مورد شما در ویکی پدیا و دیگر منابع اینترنتی وجود دارد. مثلا اینکه در سال ۷۲ و با بازی در نمایشی از آقای مرزبان وارد عرصه ی نمایش شدید یا اولین فیلمتان، یک فیلم به نمایش درنیامده است یا در فیلم کوتاهی از آقای مخملباف شرکت داشتید. کمی در مورد این اشتباهات توضیح می دهد.
بله… متاسفانه این اشتباهات وجود دارد. این اطلاعاتی که گفتید هم مربوط به خانم همتی است که امیدوارم در منابعی که گفتید تصحیح شوند. حتی گاهی سال تولد من را ۱۳۵۲ می زنند که باز هم اشتباه است آنقدر که گاهی می پرسند چرا آناهیتا نعمتی پیر نمی شود؟!! (می خندد) در حالی که من تیرماه ۵۶ به دنیا آمده ام. در ۲۶ سالگی نقش چند سال بزرگتر از خودم را در پارک وی بازی کرده ام، در زن دوم اجازه دادم که پیرترم کنند و فیلم هایی مثل شیش و بش که در سن و سال خودم بازی کردم اغلب تعجب کردند که چرا نقش از سن خودم پایین تر است! الان هم در فیلم های آخرم با گریم های سنگین حاضر شده ام یا در یکی می خواد باهات حرف بزنه که ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم، برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند و از این قبیل مسائل.
-اولین بار که جلوی دوربین رفتید و اولین بار که پا روی صحنه ی تئاتر گذاشتید چه حسی داشتید؟
اولین بار که روی صحنه ی تئاتر رفتم مثل یک سقوط آزاد بود! آن هم در سالن چهار سو، در جشنواره تئاتر فجر با آن ازدحام جمعیت، خانم ثمینی، زمانی که می خواستم از پشت صحنه به روی صحنه بیایم. وقتی جمعیت را از پشت پرده دیدم، ناخودآگاه دیگر نتوانستم قدم بردارم. چند بار بلند شدم و نشستم و نفس عمیق کشیدم اما باز هم نشد و دیگر نتوانستم بلند شوم. به قول معروف کُپ کرده بودم. نور صحنه هم داشت می آمد.
به هر حال با کمک دوستان و عوامل بلند شدم و زمانی که می خواستم وارد صحنه شوم احساس یک سقوط آزاد را داشتم. انگار پاهایم روی زمین نبود و هیچ استقامتی نداشتم. وقتی قدم برمی داشتم، خدا خدا می کردم که بتونم استقامتم را حفظ و ضربان قلبم را کنترل کنم تا بتوانم شروع کنم به دیالوگ گفتن. خیلی حس عجیبی بود! هر طور بود توانستم به خودم مسلط بشوم و روی صحنه حاضر شوم. ولی برای سینما، آنقدر سخت نبود و راحت با دوربین و… کنار آمدم. یادم می آید وقتی اولین بار که دوربین را گذاشتند و من قرار بود در یک پلانی از هیوا حاضر شوم، باید یک ری اکشن می دادم به یک پایی که از قبر درآمده بود.
آقای ملاقلی پور جلوی من نشست و دستش را جلو آورد و گفت: «دست من را می بینی، فکر کن همین پایی ست که بعد از سال ها از قبر بیرون کشیده اند؟ چه حسی نسبت به آن داری؟ ری اکشنت به آن چیست؟ خب، من تصور می کردم که الان خیلی باید چندشم بشود و حالم بد. صورتم را به هم ریختم و خلاصه یک ری اکشن دادم. آتیلا پسیانی سریع آمد و گفت: «نه، نه… اصلا اینطوری نیست. دارند از تو کلوزآپ می گیرند و لازم نیست اووراکت بکنی و…»
توضیحاتی از این قبیل داد و تاکید کرد که باید یک برداشت این پلان را بازی کنی. با اینکه کم سن و سال بودم اما خیلی ساپورتم می کردند. نمی گذاشتند بترسم. همه در پشت صحنه به من امیدواری می دادند. انرژی می دادند. درهر حال، راهنمایی های درست آقای پسیانی باعث شد راحت تر باشم و از پس نقش بربیایم. با یک برداشت اجرا کردم و بعد همه دست زدند و تشویقم کردند. از آنجا به بعد بود که شور و شوقی درونم ایجاد شد و همش می گفتم پس کی نوبت من می شود (می خندد) خلاصه سعی کردم حرفه ای باشم، حرفه ای برخورد کنم، همیشه اخلاق را مدنظر بگیرم. در سینمای ایران و درکارم همیشه مدیون هیوا و عوامل حرفه ای آن هستم.
-تلاش های شخصی هم داشتید برای ارتقاء سطح بازیگری تان؟ گویا در کلاس های بازیگری در آمریکا شرکت داشتید؟
بله، بعد از فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» حالم زیاد مساعد نبود و ۳-۲ ماهی سفری داشتم به آمریکا؛ هم سفر شخصی بود و هم شرکت در فستیوال فیلم نور که برای فیلم های ایرانی است و من به جای آقای میهندوست که آن زمان مادرشان به رحمت خدا رفته بودند، شرکت کردم و به کلاس های هالیوود اکتینگ استلا ادلر معرفی شدم.
یک شیوه ی بازیگری متفاوت که با آنچه در ایران آموخته بودم کاملا فرق می کرد. گرچه در ایران باز هم آنچه را آموخته ای نمی توانی کامل به نمایش بگذاری. به دلیل محدودیت هایی که برای یک زن بازیگر وجود دارد. استاد ادلر نقطه ی مقابل شیوه ی استانیسلاوسکی است که با آقای سمندریان کار می کردیم. در کل باید بگویم خیلی دنیای متفاوتی دارد. نکته اینجاست که اگر بتوانی از هر دو شیوه ی بازیگری بهره ببری، موفق خواهی شد.
-شما در حرفه های مختلف هنری دستی بر آتش دارید. از مزون لباس گرفته تا طراحی دکوراسیون و دیزاین. این کارها را برای درآمدزایی انجام می دهید یا علاقه ی شخصی؟
نمی شود گفت درآمدزایی، چراکه مثلا در دکوراسیون با تعدادی از جوانان تحصیلکرده داخل و خارج کار می کنم و به نوعی درکنار آنها هستم. خب، حرفه ی اصلی من هم نیست و تخصص های لازم را می خواهد و به واسطه ی سفارش هایی که می گیریم، کارها را تقسیم بندی می کنیم و انجام می دهیم. در مورد مزون لباس عروس هم باید بگویم که الان به دلیل وقت کمی که دارم بیشتر کارها را واگذار کرده ام، چراکه طرح ها و لباس ها از آن طرف می آمد و رسیدگی زیادی را می طلبد. در حال حاضر بیشتر تمرکزم را روی سینما گذاشته ام و امیدوارم آن اتفاق و آن نقشی را که دوست دارم برایم پیش بیاید، محقق بشود.
-اهل ورزش هم هستید؟
بله، خیلی زیاد. از کودکی همه اش در حیاط و کوچه بودیم و ورزش می کردیم. دوچرخه سواری و والیبال حتی فوتبال! الان رایکا را هم سعی می کنم همین گونه تربیت کنم. چند رشته همزمان البته نه به صورت تخصصی که حرفه اش بشود. از کودکی دوست داشتم ورزش های مختلف را در حد بلد بودن یاد بگیرم. بعد از فیلم «هدف اصلی» رفتم کیک بوکسینگ کار کردم و…
-در وبسایت تان هم عکس با اتومبیل دارید.
بله، یک دوره ای در رالی شرکت می کردم که به دلیل عدم ایمنی در پیست دیگر ادامه ندادم. البته الان شنیدم که پیست را درست کرده اند. ضمن اینکه هزینه های بالایی داشت. آماده سازی ماشین و تجهیز کردنش با خودت بود و باید می رفتی اسپانسر جذب می کردی.
-گویا خیلی اهل سفر هستید.
بله… زیاد… به قول شاعر: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک می کند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و… از چند سال پیش و به خصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی هم بهتر شده و می توان همه جا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدم های مختلف، شکل ها و قیافه های مختلفشان، فرهنگشان، سبک زندگی هایشان، تنوع غذایی شان و… همه ی اینها را بسیار دوست دارم. شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت می کنند.
-به چه زبان هایی مسلط هستید؟
یک مدت فرانسه را به خاطر فیلمی شروع کردم اما چون فیلم لغو شد رهایش کردم، سخت هم بود واقعا. انگلیسی را هم دست و پا شکسته در حدی که امور روزمره ام در سفر بگذرد. متاسفانه نتوانستم زبان را کامل فرا بگیرم.
-معمولا سفرها را تنهایی انجام می دهید یا با دوستان؟
هم تنهایی بوده و هم با رایکا. با دوستان کمتر ولی پیش آمده.
-هیجان انگیزترین سفری که رفته اید؟
سفرهای هیجان انگیز زیادی داشته ام اما… والت دیزنی خیلی خوب بود. هیجان انگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم. (می خندد)
-از رابطه ی مادر و دختریتان با رایکا بگویید.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آورده ام، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم می گویم ای کاش در ۱۷-۱۸ سالگی به دنیا می آوردمش. رایکا انگیزه ی زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهای من. یکی از دلایلی که بعضی از فیلم ها را بازی نکردم رایکا بود.
چطور؟
چند تا از کارهای من را دید و گفت خجالت نمی کشی اینها را بازی کرده ای؟ این چه بازی است کردی؟ (می خندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده. خیلی بیشتر از سن اش می-فهمد.
-شغل بازیگری و این که مجبور است تنها بماند اذیتتان نمی کند؟
تنها که نمی ماند. چون با پدر و مادرم زندگی می کنیم، همه ی خانواده با همیم.
منبع : ریتم زندگی اولین مجله تصویری ایران
مصاحبه با آنا نعمتی از زیبایی و طراوت پوست تا تجربه مادر شدنش
آناهیتا نعمتی میگوید: رایکا را در ۲۳ سالگی به دنیا آوردم و از حضورش آنقدر انرژی گرفتم که مسیرهای جدیدی در زندگی روبرویم گشوده شد.
شاید برای خانمهای شاغل سخت باشد که برای مدتی کوتاه کار و دغدغههای شخصی خود را رها کرده، تمام آن را صرف مادر شدنشان کنند؛ چه برسد به اینکه با تولد بچه مجبور باشند دست کم برای یک سال فعالیتهای اجتماعیشان را هم محدود کنند. بنا بر این، تصور چنین اتفاقی برای برخی از زنان آنقدر سخت و عذابآور است که موجب میشود برخی از آنان بچهدارشدن را نیز به همین دلیل به تعویق بیندازند؛ اما آنا نعمتی، بازیگر سینما، در این باره نظری متفاوت دارد. او در این گفتگو از تجربه مادری، علاقههایش به سفر، ورزشهایی که دوست دارد، دردسرهای حفظ زیبایی پوست برای بازیگران و… موضوعاتی دیگر سخن گفته است.
آنا نعمتی که بعد از تولد دخترش رایکا مجبور شد بازیگری را برای مدتی طولانی کنار بگذارد بر این باور است که دوری از کار اگرچه سخت بود اما او در این فرصت از نعمت کودکی بهرهمند بود که به هیچ وجه نمیتوانست محبتش را از او دریغ کند. نعمتی میگوید: رایکا را در ۲۳ سالگی به دنیا آوردم و از حضورش آنقدر انرژی گرفتم که مسیرهای جدیدی در زندگی روبرویم گشوده شد.
۸ کیلو اضافه وزن برای بازی در یک نقش
وقتی از خانه، خانواده و فضای شخصی خودمان خارج میشویم رعایت برنامهها و قواعدی که در زندگی روزمره به آنها پایبندیم کمی سخت و گاهی محال میشود چون به هر حال زندگی حرفهای هم جنبههای مختص خودش را دارد. برای نمونه در فیلمهای آخرم با گریمهای سنگین حاضر شدهام یا در «یکی میخواد باهات حرف بزنه» برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم. از این قبیل مسائل زیاد برای ما اتفاق میافتد.
دیدن آدمهای مختلف، شکلها و قیافههای مختلف آنها، فرهنگشان، سبک زندگی، تنوع غذاییشان و… همه اینها را بسیار دوست دارم |
زیبایی و طراوت پوست، و اثرات گریم
او ادامه میدهد: نگهداری از پوستمان در مقابل این همه گریمهای سنگین و عوامل مختلفی که میتواند به پوستمان آسیب بزند کار خیلی سختی است. تنها کاری که میشود انجام داد استفاده ار کرمهای طبیعی است که هزینه هنگفتی برای تهیه آنها میپردازم. البته خوشبختانه در این سالها گریمورهای ما بسیار حرفهای شدهاند و مواد و ابزارهایی که استفاده میکنند، استاندارد هستند. به هرحال تمام تلاشم این است که حداقل زمانی که خانه هستم تغذیه سالم داشته باشم.
تقریبا همه ورزشها را بلدم
ورزش را دوست دارم و برایش برنامهریزی میکنم. در کودکی زمان زیادی درحیاط و کوچه بودیم و ورزش میکردیم؛ دوچرخه سواری، والیبال و حتی فوتبال! الان سعی میکنم دخترم را هم همینطور تربیت کنم.
رایکا چند رشته را بهطور همزمان انجام میدهد البته نه به صورت تخصصی که حرفهاش شود. خودم از کودکی دوست داشتم ورزشهای مختلف یاد بگیرم. سالها کیکبوکسینگ کار کردم و دورهای هم در رالی شرکت میکردم که به دلیل عدم ایمنی پیست و هزینههای بالای آن دیگر ادامه ندادم. در کنار اینها شنا، والیبال و ورزشهای زیادی را تجربه کردهام.
باید بچه و خصوصیات اخلاقیاش را بهتر بشناسیم، وگرنه نمیشود از روی کتاب بچه بزرگ کرد |
عاشق سفر و آشنایی با فرهنگهای مختلفم
خیلی اهل سفر کردنم. به قول شاعر «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی». سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک میکند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و…
از چند سال پیش و بهخصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد، اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی بهتر شده و میتوان همهجا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدمهای مختلف، شکلها و قیافههای مختلف آنها، فرهنگشان، سبک زندگی، تنوع غذاییشان و… همه اینها را بسیار دوست دارم. مثلا شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت میکنند.
سفرهای هیجانانگیز زیادی داشتهام اما والت دسینی خیلی خوب و هیجانانگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم.
مادر بودن را انتخاب کردم
از ثانیهای که رایکا را به دنیا آوردم به خودم یادآوری میکردم که در قبالش مسئولم. به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و شرایط زندگی خانوادگیام میخواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطهای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
آنا تاکید میکند: خودم مادر بودن را انتخاب کردم. برای من که مادر هم هستم، اوقات فراغت وجود ندارد، اینکه بنشینم و یک چیز جدید به دانسته خود اضافه کنم و وقت مطالعه داشته باشم خیلی سخت میتوانم برای این چیزها وقت پیدا کنم. مادر همیشه دغدغه دارد که بچهاش درسش را میخواند؟ یا غذایش آماده است؟ اما این موضوع برای کسی که ازدواج نمیکند یا کسی که ازدواج کرده و بچه ندارد، فرق میکند. او وقت آزادش برای خودش میماند.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آوردم. همیشه به خودم میگویم ای کاش او را در ۱۸-۱۷ سالگی به دنیا میآوردم |
مادرها باید وقت خودشان را هم برای فرزندشان بگذارند. من نمیتوانم بچهام را ساعت هشت شب شام نخورده به تختخواب بفرستم یا نمیتوانم ساعت ۶ صبح که رایکا بیدار میشود و برای رفتن به مدرسه حاضرش میکنم، صبحانه نخورده او را بفرستم. همین چیزهایی که به نظر ساده میآید دغدغه همه مادران است.
از روی کتاب نمیتوان بچه بزرگ کرد
به نظر من باید بچه و خصوصیات اخلاقیاش را بهتر بشناسیم، وگرنه نمیشود از روی کتاب بچه بزرگ کرد. همه بچهها با هم متفاوت هستند و شاید تفاوت بچههای قدیم با هم خیلی کم بود. همین کتاب «چگونه با کودک خودم رفتار کنم» که در کتابخانه خودم هست را مثال میزنم. من چند کتاب این مدلی دارم که رایکا یک بار دور از چشم من این کتاب را خوانده بود و میگفت مامان در این کتاب چقدر چیزهای بچگانه نوشتهاند و تو چقدر باید بچگانه با من رفتار کنی. برای رایکا که تکهای از کتاب را خوانده بود، عجیب بود که چرا نوشته این جوری باید با من رفتار کنی.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آوردم، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم میگویم ای کاش او را در ۱۸-۱۷ سالگی به دنیا میآوردم. رایکا انگیزه زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهایم است.
وقتی من همسن رایکا بودم، هنوز داشتم با عروسک بازی میکردم یا دنبال نقاشیهای کودکانه بودم و کارتون نگاه میکردم. بچههای الان دیگر کارتون هم نگاه نمیکنند و درگیر اینترنت هستند |
یکی از دلایلی که بعضی از فیلمها را بازی نکردم رایکا بود. چند تا از کارهایم را دید و گفت خجالت نمیکشی اینها را بازی کردی؟ این چه بازی است کردی؟ (میخندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده است. خیلی بیشتر از سنش میفهمد.
دیگر هیچ چیز شبیه کودکیهای ما نیست
واقعا بچههای این نسل چیز دیگری هستند. بهتر است بچههای این نسل را بگوییم بچههای عصر تکنولوژی. این بچهها خیلی زودتر میتوانند به مرحلهای برسند که الان ما رسیدیم. بجز برخی از شیطنتهای دوران کودکی خودم، هیچ چیز دیگری از خودم در رایکا نمیبینم. من خودم همیشه جنب و جوش داشتم. الان اسمش را هوش هیجانی گذاشتهاند.
من بچه بودم همه میگفتند آنا نمیتواند یک جا بند شود، شاید این خصلت درونی من باشد و رایکا هم آن را داشته باشد ولی الان دیگر نمیتوانید بچهها را با گذشته ما مقایسه کنید. وقتی من همسن رایکا بودم، هنوز داشتم با عروسک بازی میکردم یا دنبال نقاشیهای کودکانه بودم و کارتون نگاه میکردم. بچههای الان دیگر کارتون هم نگاه نمیکنند و درگیر اینترنت هستند.
در «یکی میخواد باهات حرف بزنه» آنقدر از لحاظ حسی به نقشم نزدیک شدم که مدتها نتوانستم از لیلا فاصله بگیرم. من در این سالهایی که کار میکنم، حتی شده در یک سال سه یا چهار فیلم هم کار کنم و هر کدام را هم با یک جنس بازی کردم که هیچکدام آنها هم هیچ ربطی به هم نداشت. اما در مورد «یکی میخواد باهات حرف بزنه» نقشم متفاوت بود.
وقتی زنی موهبت الهی نصیبش میشود و اسم مادر میگیرد، دیگر آن حس مادرانه را درون خودش دارد. من نقش مادری را بازی کردم که شرایط خاص خودش را داشت.
قطعا مادر بودن تاثیر زیادی در نقشم داشت و به درک بالاتر من از کاراکتر بسیار کمک کرد. اینکه تو مادر باشی و ایفاگر چنین نقشی مقابل دوربین باشی، پنجرهای جدید برای دیدگاه تو به سوی نقش باز میکند و برای من هم همینطور بود. شاید کلیشه باشد، اما من واقعا این نقش را زندگی کردم، نه بازی. در نقشم غرق شده بودم و سعی کردم خودم را به جای شخصیتی قرار دهم که مابهازای بیرونی فراوانی داشت، چون ما مادران داغدیده زیادی داریم. (سیب سبز)
گلایه آنا نعمتی از حاشیهسازی برخی رسانهها از زندگی خصوصی اش
آنا نعمتی بازیگر سینمای ایران در واکنش به انتشار برخی اخبار نادرست درباره خودش و خانوادهاش یادداشتی را منتشر کرد:
متن یادداشت آنا نعمتی به شرح زیر است:
«مدت ها است که از حاشیه ها به دورم و گاهی از اخبار سینمایی مطلع می شوم و آنها را پیگیری می کنم اما در این وانفسای سینمای ایران چه بخواهید و نخواهید برای شما حاشیه ایجاد می کنند. در طول این سال ها هیچ وقت نگذاشتم کسی وارد حریم خصوصی من شود اما گویا عده قلیلی از تازه واردها و خبرنگارنماها از ورود به حریم خصوصی بازیگران لذت می برند و کاری جز سرک کشیدن به زندگی خصوصی هنرمندان و انتشار مطالب خلاف واقعیت ندارند.
تاکنون درباره زندگی شخصی و خصوصی ام با هیچ رسانهای صحبت نکردم و نخواهم کرد با این حال چند وقت پیش مصاحبه ای پیرامون فعالیت های سینمایی ام با رسانه ای داشتم و در آنجا صحبت هایی کردم که وارونه جلوه دادند. به تازگی هم مطلع شدم رسانه دیگری مطالب خلاف واقعیتی درباره زندگی خصوصی من و دخترم رایکا پورعرب منتشر کرده که پیگیر ماجرا شدم و به دروغ گفتند که ما صحبت های شما را از مرور در صفحه های اینترنتی به دست آوردیم
نمی دانم این همه بی اخلاقی از کجا نشات می گیرد؟ اینگونه افراد دم از حرمت قلم می زنند اما در واقعیت خلاف آرمان های خود عمل می کنند. آنها چطور به خود جرات می دهند با آبروی یک هنرمند این چنین بازی کنند و زندگی یک دختر بچه ۱۲ ساله را تحت الشعاع قرار دهند. گاهی اوقات بهتر است انسانیت را چاشنی کار خود کنیم و به تبعات کاری که می خواهیم انجام دهیم، فکر کنیم. بد نیست، کمی مهربان باشیم و هر مطلب نادرستی را برای جذب مخاطب منتشر نکنیم.
پیش از این شاهد چنین رفتارهای غیر انسانی با همکاران دیگرم بودم و فکر نمی کردم که من هم روزی اسیر این ماجراها شوم و بخواهیم در این زمینه یادداشتی منتشر کنم. همیشه زندگی خصوصی هنرمندان برای مخاطبان عام جذابیت داشته است و بازیگران نجیب سینمای ایران در معرض خطراتی از این قبیل قرار داشتند، بارها و بارها شاهد بودیم که فعالان سینمایی، کارگردانان و بازیگران از شرایط موجود در انتشار برخی از خبرهای خلاف واقعیت گلایه کردند.
تا چه زمانی باید شاهد باشیم که هر بار یکی از بازیگران لب به سخن بگشاید و از کسانی که حرمت نگه نمی دارند و وارد حریم شخص آن ها می شوند، گلایه کند؟ این همه بی رحمی بس است، بازیگران هم همانند دیگر انسان ها هستند اما به دلیل حرفه ای که دارند بیشتر ضربه می خورند. در طول سال هایی که از فعالیت حرفه ای ام در سینمای ایران می گذرد تمام تلاشم را کردم که اسیر حاشیه ها نشوم و از آن ها دوری کنم.
این را هم بگویم که هیچ گاه با کسانی که با جان و دل در عرصه مطبوعات کار می کنند، مشکلی نداشتم، همیشه نظر منتقدان برایم مهم بوده است و اگر نقد منفی نسبت به بازیگری من در فلان فیلم داشتند به نظرشان احترام گذاشتم. روی سخن من با کسانی است که می خواهند به زندگی خصوصی من سرک بکشند و وارد حریم شخصی ام شوند.»
عکس هدیه دختر آنا نعمتی به مادرش
دختر آنا نعمتی به مناسبت روز مادر این عکس را به مادرش هدیه داد و آنا نعمتی با گذاشتن عکس در اینستگرامش این چنین نوشت:
مهربونم مرسی از این عکس قشنگی که برام درست کردی ❤️ روز مادر به همه خانم ها و مادران عزیز مبارک
شکایت آنا نعمتی از یک مجله خانوادگی
آنا نعمتی، بازیگر سینما گفت: در حال تنظیم یادداشت و شکایتی از این نشریه هستم و انتظار دارم قوانین ما به گونه ای باشد که اجازه سوء استفاده نشریات از حریم خصوصی و زندگی شخصی و همچنین دروغ پردازی را ندهد و با آن مقابله کند.
آنا نعمتی این روزها از دست مجله ای که مصاحبه او را در مورد زندگی شخصی اش چاپ کرده بود شاکی است.او که به چرایی افشای حرف های خصوصی برای خبرنگار این مجله اشاره ای نکرده به ذکر این موضوع بسنده کرده که تاکید کرده بودم این حرف ها چاپ نشود.
این بازیگر سینما در ادامه گفت: من خیلی اهل مصاحبه نیستم، اخیرا اما با یکی از مجلاتی که گمان می کردم خانوادگی است مصاحبه کردم و با توجه به آنکه هیچ اشاره ای به زندگی شخصی و خانوادگی خود نکرده و تاکید کردم که نمیخواهم در این مصاحبه اشاره ای به آن شود اما مصاحبه من با تیتری بسیار زشت و زرد بر روی جلد مجله منتشر شد؛ اقدامی که تنها برای بالا بردن تیراژ و مخاطب صورت گرفت و مسئولان این روزنامه دست به دروغگویی زده و با زندگی و احساست شخصی من بازی کردند.
آنا نعمتی گفت: بارها هم با خبرنگار و مسئولان این نشریه تماس گرفتم ولی هیچ یک پاسخگو نبودند، در حال تنظیم یادداشت و شکایتی از این نشریه هستم و انتظار دارم قوانین ما به گونه ای باشد که اجازه سوء استفاده نشریات از حریم خصوصی و زندگی شخصی و همچنین دروغ پردازی را ندهد و با آن مقابله کند. (نامه نیوز)