اشعار ماه رمضان ؛ شعر های کوتاه و بلند شب های ماه رمضان

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعداد زیادی از اشعار ماه رمضان کوتاه و طولانی را خدمت شما عزیزان ارائه نماییم.

با توجه به فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان به هر دلیل ممکن است نیاز به اشعاری از این قبیل داشته باشید؛

به همین دلیل مجموعه ای از اشعار ماه رمضان از شعرای مختلف ایرانی را برای شما عزیزان جمع آوری کرده ایم.

امیدوایم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد … با ما تا انتها همراه باشید ….

اشعار مناجات با خدا مخصوص ماه رمضان

اشعار ماه رمضان

دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم

نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم

نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم

هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم

گناه کردم و از رو نرفتم و حالا

مرا زمین زده این کوله بار سنگینم

قساوت دل آلوده ام سبب شده است

امام عصر خودم را اگر نمی بینم

همیشه بر در این خانه محترم بودم

منی که مستحق ناسزا و نفرینم

خودم اگر چه خودم را دگر نمی بخشم

ولی به رحمت پروردگار خوش بینم

درست نیست بیایم به خانه، می دانم

اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟

اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را

خوشم به لطف علی در صف محبینم

شنیده ام که علی همدم فقیران بود

در آرزوی علی سال هاست مسکینم

خدا کند که بیاید کنار من باشد

خدا کند که بیاید زمان تلقینم

مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست

که اشک روضه ی عباس هست تسکینم

شکسته ای کمرم را بلند شو برویم

سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟

هزار شکر که ام البنین نمی بیند

چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم

بنده ی نفسم شدم، سوز و نوایم رفت… رفت

از نفس افتادم و حال دعایم رفت… رفت

غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است

از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت… رفت

بار من را آتش ناشکری ام سوزانده است

از کفم سرمایه ی روز جزایم رفت… رفت

عبد رسوایم… فقط دردسر مولا شدم

آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت

در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم

آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت… رفت

سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت

برکت از این زندگی تا اشک هایم رفت، رفت

دل خوشم “صحن دلم” وقف علی و فاطمه است

گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت… رفت

کعبه، بی حیدر فقط سنگ است پس با این حساب

سوی “نِی جَف” هم اگر قبله نمایم رفت… رفت

با پر و بال شکسته مرغ قلبم هر سحر

در پی فطرس که سوی مقتدایم رفت، رفت

یاد کام تشنه اش یک عمر قلبم سوخت… سوخت

زیر خنجر دلبر درد آشنایم رفت… رفت

زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو

روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت… رفت

تا به کی با دل آواره پریشان باشم

همه ردم بکنند از خود و حیران باشم

رفتم از کهف تو بیرون و زمین گیر شدم

حقم این است که اینقدر هراسان باشم

دامن آلوده منم دست دعایم خالیست

تو لیاقت بده تا دست به دامان باشم

خشکسالی ثواب است به عمرم ای وای

وای اگر تا به دم مرگ بیابان باشم

کاش در موقع غفلت تو نگاهم نکنی

کاش در موقع غفلت زتو پنهان باشم

من نه آنم که چو یوسف بکنم دل ز گناه

نفس را ما بزنم راهی زندان باشم

آرزو عیب نباشد به من و میخواهم

در نجف پیش علی باشم و دربان باشم

هرکجا حرف حسین آمده جنات من است

چه صفایی است اگر محضر جانان باشم

اشعار ماه رمضان طولانی

اشعار ماه رمضان طولانی

در گنهکاری ز بس مشهور هستم

هر کجایی می روم مقهور هستم

طعنه ی مردم به من، دردی ندارد

درد من این است از تو دور هستم

بال پرواز مرا غفلت شکسته

در حصار جهل خود محصور هستم

غافل از سرمایه ی عمرم که طی شد

در سراشیبی تند گور هستم

معصیت های زیادم را ندیدم

بر عبادات کمم مغرور هستم

ذره ای سختی صدایم را درآورد

این همه نعمت، ولی من کور هستم

حق من عریانی و بی آبرویی است

با بزرگی خودت مستور هستم

سر پرستم باش در بازار دنیا

کودکی ناپخته و محجور هستم

سائلم، دور و بر باب الجوادم

در شعاع انتشار نور هستم

وقت جان کندن به دنبال رضایم

مثل سلمانی نیشابور هستم

خادم زوار اربابم حسینم

از تبار فُطرس و منصور¹ هستم

دوست دارم روضه را، پس در قیامت

با غم ارباب خود محشور هستم

ساربان مزدش گرفت اما خدایا

شاکی از وجدان آن مزدور هستم

در نیامد خاتم از انگشت و می گفت:

حلقه ات تنگ است پس مجبور هستم

تا به کی با دل آواره پریشان باشم

همه ردم بکنند از خود و حیران باشم

رفتم از کهف تو بیرون و زمین گیر شدم

حقم این است که اینقدر هراسان باشم

دامن آلوده منم دست دعایم خالیست

تو لیاقت بده تا دست به دامان باشم

خشکسالی ثواب است به عمرم ای وای

وای اگر تا به دم مرگ بیابان باشم

کاش در موقع غفلت تو نگاهم نکنی

کاش در موقع غفلت زتو پنهان باشم

من نه آنم که چو یوسف بکنم دل ز گناه

نفس را ما بزنم راهی زندان باشم

آرزو عیب نباشد به من و میخواهم

در نجف پیش علی باشم و دربان باشم

هرکجا حرف حسین آمده جنات من است

چه صفایی است اگر محضر جانان باشم

از ما جفا بسیار دیدی و وفا نه

تو یاد ما بودی ولی افسوس ما نه

حالا که در دنیا مرا رسوا نکردی

بی آبرویم میکنی روز جزا؟ نه

از سفره ی جودت اگر محروم باشد

جای دیگر پر میشود دست گدا؟ نه

آنگونه که میخواستم بودی همیشه

آنگونه که میخواستی دیدی مرا؟ نه

هر طور میخواهی بسوزانی بسوزان

اما برایت سود دارد؟نه خدا نه

آن یا علی گفتن کم از یا ربنا نیست

اصلا مگر فرقی است مابین شما؟ نه

جنت برای شیعیان زیباست اما

زیباتر از راه نجف تا کربلا نه

موکب به موکب اربعین عشاق جمعند

امسال آیا قسمت من هست یا نه

ای کاش ارباب مقاتل می نوشتند

سر را جدا کردند اما از قفا نه

وقت آن است به ما باده ی نابی برسد

جام در دست گرفتیم شرابی برسد

لن ترانی و ترانی چه تفاوت دارد

هدف آن است فقط از تو جوابی برسد

گنج ها هست نهان در دل هر ویرانه

پس چه خوب است به ما حال خرابی برسد

عاشق آن است که بر دیده ی منت بنهد

اگر از جانب معشوق خطابی برسد

من به بخشندگی و مهر تو ایمان دارم

چه خیالی است اگر روز حسابی برسد

گر قرار است گنهکار بخوانید مرا

روز محشر به من ای کاش نقابی برسد

همه امید من این است که در روز جزا

زود از حضرت صدیقه خطابی برسد

عاشقانِ پسرم را سوی دوزخ مبرید

نگذارید بر این قوم عذابی برسد

تا که آید به میان نام حسین بن علی

برگه ی بخشش ما با چه شتابی برسد

چشم من خشک شد و گوهرم از دستم رفت

دل من تیره شد و دلبرم از دستم رفت

من که با گریه همه چیز به دست آوردم

با گنه برکت چشمان تر از دستم رفت

پای امروز به فردای خودم بد کردم

عبد دنیا شدم و محشرم از دستم رفت

آنقدر خدمتشان را ننمودم یک عمر

که دعاهای پدر ؛ مادرم از دستم رفت

حیف شد نان حلالی که حرامش کردم

شُبهه آمد وسط و باورم از دستم رفت

یا علی گفتن من کیسه ی من را پر کرد

درِ این خانه حساب کرم از دستم رفت

همه گفتند حسین و همه رفتند حرم

خاک عالم به سر من حرم از دستم رفت

شب سوم شده ؛ از نیزه صدا می آید

ساربان تند مران دخترم از دستم رفت

دختری در وسط معرکه فریاد کشید

آه بابا کمکم کن پرم از دستم رفت

دستی از پشت نگه داشته گیسوی مرا

علت این بود که موی سرم از دستم رفت

دست تو قطع شد انگشترت از دستت رفت

گوش من زخم شد و زیورم از دستم رفت

سِرِ مستور علی بین خطر افتاده

عمو عباس بیا معجرم از دستم رفت

مثل فعل بازدم هستم که از دم کمترم

آدمم اما به وقت درک از آدم کمترم

هیچ تاثیری ندارم در جهان کوچکم

آه از شادی که جای خود٬ من از غم کمترم

با عبادات خودم چون عالِم عصر ظهور

سمبل عُجبم که از هرکس در عالم کمترم

شب ،نَمی، آمد به چشمم در هوای انتظار

تا بفهمم پیشت از یک قطره شبنم کمترم

مثل شعبانم که دارم در دلم جشن تو را

موقع گریه ولیکن از مُحرم کمترم

داستان های ظهورم٬ کافی ام٬مستدرکم

وقت  روضه از لُهوف و از مُقَرَم کمترم

هیچ اخلاق بدی را حل نکردم در خودم

بی جهت می سوزم اصلا از جهنم کمترم

غایبم در غیبتت یعنی که چون ابن زیاد

با وجودی که زیادی هستم از کم کمترم

زیست با مولا تمام عمر و فرقش را شکافت

نیستی تا حس کنم از ابن مُلجم کمترم

قاتلت حتی تو را می بیند آخر در مصاف

من تو را هرگز ندیدم پس از او هم کمترم

اشعار کوتاه ماه رمضان

اشعار کوتاه ماه رمضان

نفس به سینه مبدل به آه خواهد شد

‎بدون تو همه عمرم تباه خواهد شد

‎فدای آن رمضانی که با تو می آید

‎و با حضور تو شامش پگاه خواهد شد

‎اگرچه ماه خدا؛ باز بی تو خاموش است

‎به نور روی تو این ماه، ماه خواهد شد

‎کنار سفره این افتتاح خوشحالم

‎که در کنار تو ماه افتتاح خواهد شد

‎فدای چشم رحیمت! دل سیاهم را

‎اگر نگاه کنی بی گناه خواهد شد

‎قدم گذار به چشمم که با رسیدن تو

‎نصیب چهره من گرد راه خواهد شد

‎به هر که گفت رهایت کنم به او گفتم

‎گدا همیشه در این خانه شاه خواهد شد

‎دخیل دامن شش ماهه حسین شدیم

‎بساط گریه دوباره به راه خواهد شد

خبر آمد رمضان است خدا… میبخشد

بی کم و کاست و بی چون و چرا میبخشد

معصیت کارترین باشی اگر با توبه

وسط بزم مناجات و دعا میبخشد

قطره ای اشک زچشمت بچکد میبینی

که چه آرامشی این حال بکا میبخشد

تیرشیطان به دلت کرده اثرغصه نخور

که خداوند طبیبانه دوا میبخشد

سفره داری خدا فرق عجیبی دارد

میهمان را عوض آب و غذا- میبخشد

آن قدر بخشش او وسع زیادی دارد

که دراین ماه بخواهد همه را میبخشد

دید اعمال بد و زشت مرا هیچ نگفت

او کریم است و کریمانه خطا میبخشد

حاجتت را تو بگو چونکه اجابت بااوست

عاشقان را سفر کرب و بلا میبخشد

ته گودال تجلی کرامت شده است

شاه بر قاتل خود نیز عبا میبخشد

ما بین خوبانت به بدها هم نظر کن

یکبار هم از کوچه اینها گذر کن

خیلی گناه آورده ام اینجا ببخشی

شام مرا با نور آمرزش سحر کن

من بند بندم با گناهان انس دارد

آتش بزن!جسم مرا زیرو زبر کن

هرتیررا شیطان بسمت قلبم انداخت

یا نور و یاقدوس هایم را سپر کن

بی گریه میمیرم تو را حق سه ساله

سهمیه چشمان من را بیشتر کن

این بنده سرکش به تو امیدوار است

خیلی بدم اما تو با من خوب سر کن

هربار رفتم کربلا لطف حسن بود

یا مجتبی! ما را توراهی سفر کن

هرموقعی امضا زدی شش گوشه ام را

در روضه ی زینب گدایت را خبر کن

بیشتر بخوانید >> متن تبریک ماه رمضان

اولین شب پیشِ تو با آه و زاری آمدم

شرمسارم دیر شد، با شرمساری آمدم

کوهِ عصیان هرچه با خود داشتم را باد برد

مستکینم، هر چه در دستم بذاری آمدم

دست هایِ خالیَم را کرده ام پیشت دراز

دست هایم را ببین با این نداری آمدم

پشتم از سنگینیِ عصیانِ بی حد خم شده

وای بر من، باز هم با اشکِ جاری آمدم

از همه رانده شدم، آغوشِ خود را باز کن

خوش به حالِ من که سوی خوب یاری آمدم

غیرِ تو حتی به اشکِ چشمِ من بی اعتناست

از همه دنیا شدم دیگر فراری، آمدم

اعتبارم را دوباره پیشِ تو دادم ز دست

رحم کن، گر چه که با بی اعتباری آمدم

بوی آش نذری ماه مبارک میرسد

باز وقت خواندن قدر و تبارک میرسد

باز می خوانم شب اول دعای افتتاح

باز میگیرم به زیر سایه قرآن پناه

باز می خوانم میان گریه ها جوشن کبیر

ذکر العفو و مناجات و اجرنا یا مجیر

باز از فرط عطش چشمم سیاهی میرود

از وجودم در همین حالت تباهی میرود

باز می گویم پس از افطار با نان و نمک

رو به سوی کربلا یا لیتنا کنا معک

از گرد ره رسیده ام و آخر شب است

این تازه کار نوکر زهرا و زینب است

من دست خالی آمده ام دست پر تویی

فرق خدا و بنده همین اصل مطلب است

جا مانده ام ز ماه نبی ایهاالکریم

رحمی به عبد خسته که در تاب و در تب است

آنقدر تا به حال که بخشیده ای ببخش

زیرا شبیه بخشش یک ماه امشب است

کار تو بخشش است و قبولی توبه ها

اما همیشه کار من العفو یا رب است

دارد دوباره دست گنه بسته میشود

تقدیر من ز لطف تو احیای هرشب است

ذکر علی علی است صفای زبان من

ذکر حسین حسین مرا زینت لب است

هی میزنم به سینه به مُشت گره شده

یاد شکسته سینه که در زیر مرکب است

میگفت خواهری به دل خون به سرزنان

ای وای قتلگاه ز نیزه لبالب است

ای کشته ی فتاده به هامون برادرم

جسمت چقدر زیر سنان نا مرتب است

تیر سه شعبه ای که فرو رفته برتنت

بر قلب تو نخورده که بر قلب زینب است

وای اگر در حرمش یار نمی خواست مرا

سر بازار خریدار نمی خواست مرا

با چه شوقی بغلم کرد همان اول ماه

اصلا انگار نه انگار نمی خواست مرا

من همانم که شدم خارِ همه اما او

پیش مخلوق خودش خار نمی خواست مرا

به حسابم نرسید و به حسابم آورد

او کریم است بدهکار نمی خواست مرا

بودم آلوده ولیکن دم در پاکم کرد

لطف آقاست گنهکار نمی خواست مرا

آشنای علی ام گرد و غبار نجفم

وای اگر حیدر کرار نمی خواست مرا

لَکَ صُمْنَای ِمرا بی برو برگرد خرید

سرشکسته دم افطار نمی خواست مرا

تشنه ام کرد که یاد لب عطشان باشم

تا نگویند علمدار نمی خواست مرا

عاقبت کارگر روضه شدم شکر خدا

فاطمه نوکر سربار نمی خواست مرا

آن حسینی که سرش ریخت به هم بین تنور

وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا

بیشتر بخوانید >> پروفایل ماه رمضان

درد دادم که بدانید داوئی هم هست

آنقدر زود نرنجید شفائی هم هست

من که نزدیکترم از رگ گردن به شما

پس چرا حرف شما حرف جدائی هم هست

به در بسته نخورده است کسی پیش کریم

به گنهکار بگویید خدائی هم هست

دستتان بند شده پیش هم اِلا من

یادتان نرفته مگر شغل گدایی هم هست

من عزیزم چقدر پیش خودی های شما

خودمانیم در این بُتکده جایی هم هست

گوش کردم همه ی حرف شما را آنوقت

یادتان رفته سحرگاه و دعائی هم هست

فاطمه سوخت که آتش نرسد به احدی

فاطمه هست اگر روز جزائی هم هست

وحشت قبر ندارید بگویید حسین

خوف اگر هست نترسید رجائی هم هست

وای از آنوقت که دیدن به جز نیزه وسنگ

در کف آن عرب پیر عصائی هم هست

اشعار ماه رمضان برای مناجات

اشعار ماه رمضان برای مناجات

گرچه اشک آب است قدرش از گهر بالاتر است

نزد اهلش قیمتش از سیم و زر بالاتر است

زندگی کردیم اگر چه با ابوحمزه ولی

روضه خواندن از مناجات سحر بالاتر است

در مصائب بیشتر هرکس تعمق میکند

در وجودش شدت سوز جگر بالاتر است

قرن ها مردم به این در آمدند و رفته اند

رتبه ی هرکس که مانده پشت در بالاتر است

بارها گفتم حسین اماا گلویم را نزد

گرچه شیرینیش از حلوای تَر بالاتر است

قطره با وصلش به دریا عین دریاست پس

شان یک عبد حسین از صدنفر بالاتر است

قبر او در قلب های ماست پس با این حساب

جایگاه چشم دل از چشم سر بالاتر است

موقع صید کبوتر از دم شمشیرِتیز

بارها کارآیی تیر سه پر بالاتر است

شام یعنی ماه را بر روی خاک انداختن

گرچه ماه از دیگران از هر نظر بالاتر است

هرکه دارد چشمهای تر پناهش میدهند

بنده وقتی میشود مضطر پناهش میدهند

هرکه خورده سیلی از مردم به دادش میرسند

چون ندارد آبرو دیگر پناهش میدهند

غالباً مهمان اگر ناخوانده باشد میخرند

غالباً درمانده را آخر پناهش میدهند

بد نشد افتاده ام از چشم صاحب کارهام

پادو وقتی دَربِدَر شد سر پناهش میدهند

تاسحر باید سِمِج باشد گدا این دور و بر

چونکه هرجور است پشت در پناهش میدهند

بنده سلطان که باشی پادشاهی میکنی

اسم هرکس میشود نوکر پناهش میدهند

خوش بحال آن کبوتر که اسیر مشهد است

لااقل وقتی ندارد پر پناهش میدهند

لنگ دیدار خدا بودم که دیدم در حرم

هرکه میگوید رضا بهتر پناهش میدهند

من خودم اهل نجف، اجداد من اهل نجف

کلب را در خانه حیدر پناهش میدهند

زیر پای زائران کربلا هرکس که مرد

بچه های فاطمه محشر پناهش میدهند

هیچ کس اطراف گودال بلا سیلی نخورد

هرکسی که مانده بی معجر پناهش میدهند

من با تو بال و پر گرفتم یا الهی

کِی دامن دیگر گرفتم یا الهی

ده مرتبه نام تو را با اشک بردم

قرآن به روی سر گرفتم یا الهی

آغوش تو باز است از بس مهربانی

امشب تو را در بر گرفتم یا الهی

کرده گناهم از تو دور ، امشب دو دستی

دامانِ چشم تر گرفتم یا الهی

شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم

اما گناه از سر گرفتم یا الهی

با ذکر یا حیدر ، سحر این حال خوش را

از روضه و منبر گرفتم یا الهی

امشب قبولم کن که من این اشکها را

از روضۀ حیدر گرفتم یا الهی

هر چه نباشد خاک پای اهل بیتم

سرمایه از این در گرفتم یا الهی

یک کربلا می خواستم آن هم که امسال

از مادرش آخر گرفتم یا الهی

گنهکاری پریشانم الهی لا تودبنی

پشیمان پشیمانم الهی لا تودبنی

نه دنبال مفاتیحم نه با ادعیه مانوسم

جدا از نور قرآنم الهی لا تودبنی

نه پابندم به واجب ها نه دورم از حرام تو

علی الظاهر مسلمانم الهی لا تودبنی

مناجاتم کسالت بار دعاهایم همه دنیاست

کجا رفته است ایمانم الهی لا تودبنی

دهانم روزه است اما زبانم روزه اصلا نیست

چه شد زهد فراوانم الهی لا تودبنی

امیرالمومنین فرمود  دنیا منشا شر است

اسیر شر شده جانم الهی لا تودبنی

و کلب باسط آمد دراین کهف حصین امشب

پناهم ده هراسانم الهی لا تودبنی

تمام دردهایم را به آقای نجف دادم

علی دادست درمانم الهی لا تودبنی

مراهم کربلایی کن مرا شش گوشه راهی کن

ببین بدجور گریانم الهی لا تودبنی

به حق یک تن بی سر بحق یک سر بر نی

گدای شاه عطشانم الهی لا تودبنی

همه جا تیره و تار است شب اول قبر

شب تنگی مزار است شب اول قبر

هرکه خوش بوده نَظاراست دم غسل و کفن

هر که مِی خورده خمار است شب اول قبر

رمقی نیست که فریاد کِشَم از دَردَم

سینه ام تحت فشار است شب اول قبر

تک و تنها بگذارن مرا و بروند

کَندن از ایل و تبار است شب اول قبر

چون بپرسن ز رب و ز نبی بر دهنم

گوئیا قفل به کار است شب اول قبر

با همین حال ولی شوق به مُردن دارم

شوقم از دیدار یار است شب اول قبر

حکم دوزخ چه بِبُرن برایم دو ملک

حیدرم ناجی نار است شب اول قبر

آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین

با حسینش سرو کار است شب اول قبر

زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم

شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان به سرم

رحمت واسعه اش از همه سو می ریزد

می روم تا بچکد حضرت باران به سرم

بازدر لحظه ی افطار به خود می گویم

چه بلایی که نیاوَرْد همین نان به سرم

درحقیقت به سرم دست خدا باز شده

ظاهرا دیده ولی دیده که قرآن به سرم

لحظه ی گفتن ذکرِ به علیٍ امشب

زده رویای حرم از دم ایوان به سرم

گرچه ده مرتبه گفتم به رضا، یکدفعه

کاش دستی بکشد شاه خراسان به سرم

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

حتى اگر نبخشد این چشم‌تر می‌ارزد
این دور هم نشینى وقت سحر می‌ارزد
جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نیست
هر وقت می‌نشیند در پشت در می‌ارزد
گریه م گرفت و دیدم دست مرا گرفتند
پیش کریم خیلى خون جگر می‌ارزد
من که توقع قرب از هیچکس ندارم
اصلا همین که هستم این دور و بر می‌ارزد
چون طفل خانه برگشت او را بغل بگیرند
پس گم شدن براى مهر پدر می‌ارزد
هر طور می‌پسندى بشکن دل گدا را
هرچه شکسته‌تر شد دل بیشتر می‌ارزد
فرموده اند روزه یعنى على ؛ یقینا
کار علیست مردم روزه اگر می‌ارزد
چون سنگ ریزه ما را بین نجف بینداز
ریگ نجف به قدر صد کوه زر می‌ارزد
یک یا على به جاى العفو پاکمان کرد
این یا على براى ما آنقدر می‌ارزد
هر چه خراب کردم دیدم درست کردى
ویرانه بودن من از این نظر می‌ارزد
گر تو نمی‌پسندى تغییر ده قضا را
از کوى نیکنامان یک آن گذر می‌ارزد
حداقل به کار حسین که می‌آییم
اینبار را ضرر کن ما را بخر می ارزد

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

هر آنچه ساخته بودم همش خراب شده
چقدر زندگیم بی حساب کتاب شده
گناه کار که دارد در آه می‌سوزد
عذاب نیست همین از خجالت آب شده؟
خوشا به حال کسی کز دَرَت جواب گرفت
بدا به حال منِ از دَرَت جواب شده
گناه رابطه‌ی ما دو را به هم زد و رفت
چقدر رابطه ام با خدا خراب شده
گناه‌های فراموش کرده‌ی خود را
حساب کردم و دیدم همه حساب شده
نیامدم که ببخشی و یا نبخشی تو
من آمدم که ببینی دلم کباب شده
کرم زیاد که باشد نتیجه اش این است
دعا نکردم و گفتند مستجاب شده
اگر به مهر علی باز می‌درخشم من
به ذره ای نظری کرده آفتاب شده
ترابم و به جهنم نمی‌برند مرا
علی برای همین کار ابوتراب شده

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
شرمنده اش نکن که گرفتار میشود
خط و نشان نکش که دلش زارمیشود
غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟
با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟
مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟
رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟
مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی
با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی
رویم نمیشود که صدایت کنم خدا
درکوله بار بندگی ام نیست جزخطا
با این دلی که نیست درونش به جز ریا
یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا
من ازخودم به خاطرمعصیت عاصی ام
شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام
در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا
بغض شکسته حال بکا میدهی مرا
بی قیمتم اگرچه؛ بها میدهی مرا
با یادخود به سینه صفامیدهی مرا
میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی
روشن ترین ضمیردل بنده ها تویی
غفلت حصار بسته به دور و بر دلم
رحمی نما به گریه و چشم تر دلم
مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم
نامت نوشته ام به روی سر در دلم
راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند
با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند
حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات
شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات
آشفته حالی و دل بیمار بنده ات
تنها تو هستی با خبر از کاربنده ات
پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش
در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

سالها فکر من این است که تو الزاماً
از دعای چه کسی این همه خوبی با من
لحظه به لحظه دقیقه به دقیقه هر آن
لطف بی حد تو شد شامل من اما من
جرم کردم عوضش فضل تو را می‌طلبم
نرخ تعیین کنم اینجا وسط دعوا ؛ من
کاش آنگونه که رود از وسط دشت گذشت
بگذری از من و آلودگی این دامن
گر بنا هست نبخشی و معطل بکنی
این همه عبد گنهکار چرا تنها من
همنشینان گنه کار من از اول ماه
همگی دوست خوب توشدند الا من
مهر العفو خودت را بزن امشب بلکه
صبح محشرنشوم مَعطل یک امضا من
سفر قبر چه نزدیک شده پس باید
کوله و بار مهیا کنم از اینجا من
در همه عمر فقط دغدغه ام این بوده
خوب‌تر جلوه کنم در نظر زهرا من
اگر امروز مرا خرج حسینش نکنی
چه جوابی بدهم پیش علی فردا من
هر حسینی که به لب‌های من آمد دیدم
خیلی از فاصله‌ها کم شده از تو بامن
روضه کرببلا خوانده شد و از این فیض
دل به امید تو بستند همه حتی من
خواهری گوشه‌ گودال صدا کرد حسین
چه کنم بی تو عزیزم وسط صحرا من

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

روی زخم پرم اینگونه دوا را مگذار
شرط خود را گذر از عالم بالا مگذار
هرچه خوردم ز خودم بوده نه تو ؛ شرمنده
قدر یک لحظه مرا پس به خودم وامگذار
مثل طفلی که فراری شده باشد هرجا
خواستم از تو شوم دور ؛ خدایا مگذار
کرده ستارالعیوبی تو تنبیه مرا
ریزپرونده ی من را به تماشا مگذار
از یقین دور شدن حال مرا برزخ کرد
ببرم سمت خودت بین دو دنیا مگذار
پیش زهرای تو از فرط خجالت مُردم
مرده را بین مزارش را تک و تنها مگذار
آمدم دیر ولی زود ببخشم ، ببرم
خواستی میروم از پیش تو اما مگذار
خوب حالا وسط کهف خودت جا دادی
این سگ گم شده را جان علی جا مگذار
خانه ی چشم مرا اشک حسینت شسته
باز هم عیب ندارد تو در آن پا مگذار
بگذار این شب جمعه رسم کرب و بلا
ساعت مرگ مرا امشب و فردا مگذار
به رقیه قسمت میدهم این نیمه شبی
حسرت گریه او را به دل ما مگذار
عمه میگفت عزیزم چقدر پیرشدی
این قدر این کمر خم شده را تا مگذار
به سر و صورت خودمیزدم و میگفتم
بی حیا سر به سر صورت بابا مگذار
اینقدر چوب مزن طعنه به ناموس مزن
داغ بر روی دل حضرت زهرا مگذار

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

باز هم توبه کنان پشت درت آمده ام
شب به امید عطای سحرت آمده ام
نظری کن که پی یک نظرت آمده ام
نفس آلوده به سوی گذرت آمده ام
یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم
زشت این است رخ از روی تو برگردانم
نعمتم دادی و با نعمت تو بد کردم
مهلتم دادی و تقصیر مجدد کردم
لطف کردی عوضش غفلت بی حد کردم
بارها آنچه ز من بر نمی‌آمد کردم
چه کنم عذر مرا گر نپذیری امشب
کاش از این بی سرو پا دست بگیری امشب
چشم من خشک شده حال بکا نیست که نیست
جرأت معصیتم هست حیا نیست که نیست
دست بی خیر مرا اذن دعا نیست که نیست
خبری در دلم از نور خدا نیست که نیست
تا بخواهی تو در این قلب هوس هست که هست
حس وابستگی ام بر همه کس هست که هست
بار عام از تو رسیده است که دعوت شده ام
یکی از سفره نشینان ضیافت شده ام
خوب شرمنده این رسم رفاقت شده ام
باز بد جور هوایی زیارت شده ام
کربلا قبله دلهاست دلم تنگ شده
شاهد حال من آقاست دلم تنگ شده
پدری آمده آرام کند دختر را
زینب اینجاست که بوسه بزند حنجر را
آمده زنده کند خاطره مادر را
آخر دم رفتن زده محکم گره معجر را
چقدر خواسته با گریه از او ، تا نرود
می دود پشت سر شاه که تنها نرود

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

ماندم چه کنم پیش تو شرمندگی ام را
دادم به گناهان شرف بندگی ام را
برهم زده این نفس همه زندگی ام را
نادیده بگیرید سرافکندگی ام را
هرچند بدم پیش کریم آمده ام من
با دست گرفتار درش را زده ام من
جای تو شدم بنده ی دینار ببخشید
دل داده ام عمریست به اغیار ببخشید
کارم شده معصیت و انکار ببخشید
هربار خطا کردم و هربار ببخشید
این بار گنه از من و این مغفرت از تو
در چنته ی من نیست به جز معذرت از تو
پرحرف شدم هر سخنم گشت وبالم
یک تکه زبان در دهنم گشت وبالم
از غیر غمت سوختنم گشت وبالم
این میل ریا داشتنم گشت وبالم
هیچ ازتو خبر نیست به هر راز و نیازم
پیدا شده هر گمشده ام وقت نمازم
با اینکه حقیریم سرخوان حسینیم
ما ریزه خور سفره احسان حسینیم
از مهد الی اللحد پریشان حسینیم
عمریست که سینه زن و گریان حسینیم
کاش از جگرم سنگ عقیقی بتراشد
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

مشغول کار هستی و در زیر آفتاب
حس می کنی که بین تنوری ؛ پُر التهاب
هم تشنه ای و هم رمضان نه محرّم است
کافی است اینکه روزه بگیری بدون آب
تو روزه ای و کودک تو تشنه مانده است
بی اختیار روضه ی تو می شود رباب
در زیر آفتابی و هی چنگ می زنی
بر انعکاس تشنه ی صحرایی از سراب
چشمت سیاه می رود و باز می شود
این روضه پیش چشم تو قدر یکی دو باب
در خیمه ای و دست تو گهواره ی علی است
ای کودکم ! عزیز دلم ! ناز من ! بخواب
حتماً عمو برای تو آبی می آورد
با گریه هات مادر خود را نده عذاب
از هوش می روی، دو سه ساعت گذشته است
پا می شوی، سوال تو مانده است بی جواب
آخر گناه کودک شش ماهه ات چه بود؟
افطار آمده است و نگاهت به ظرف آب

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

خاکی اَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم
آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم
چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم
چقدر پیش تو احساس خجالت کردم
جای تو دل به همه دادم و خارم کردند
رحم کن بر من ساده که حماقت کردم
دارد این عمر تلف می شود و می بینم
نه شدم عابد درگاه نه همت کردم
مزه ی نام حسین از دهنم دیگر رفت
بس که هی پشت سر خلق تو غیبت کردم
دست احسان تو را پس زدم و کج رفتم
جای تو با خود ابلیس رفاقت کردم
به امانت شرف و ثروت و جاهم دادی
من آلوده خیانت در امانت کردم
یاد بی کس شدنم ، یاد تو افتادم من
سر این سفره فقط صحبت حاجت کردم
نظری کن که دگر سمت معاصی نروم
خسته ام بس که از این نفس شکایت کردم
نخورد مهر عذاب تو به پیشانی من
همه ی عمر فقط سجده به تربت کردم
لذت ماه مبارک سفر کرببلاست
میل شب های حرم میل زیارت کردم
تو خودت شاهد من باش که در هیئت ها
از تن بی سر ارباب روایت کردم
نیزه دار آمد و افتاد به جان بدنش
وای من کهنه حصیری شده دیگر کفنش

・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚・✻・゚・✻・゚゚

پریش آمده ام با دلی پریشان تر
به مو پریشی زینب بیا ز من بگذر
همیشه گرمی آغوش تو پناه من
کجاست دست تو ای مهربان تر از مادر
کدام در بزنم درد خود به که گویم
خدا نکرده بگویی اگر برو دیگر
شنیده ام که نوازشگر غریبانی
به شوق دامن تو آمدم خدا با سر
ز بسکه در نزده در به روی من واشد
نه در زدن بلدم نه گدایی از این در
من اولین نفری نیستم که می بخشی
خبر ز رحمت تو دارد این گدا بهتر
نگاه تو که سریع الرضاست از آن رو
رضا نشد که ببیند مرا به دیده تر
بدون دُر صدفی لایق خریدن نیست
بخر مرا که پرم از محبت حیدر
الا که پرده نینداختی در این دنیا
بیا و پرده مینداز باز در محشر
که آه شرم من از چشم مادرم زهرا
بسا برای من از آتش است سوزان تر
مرا به دست حسینت سپردی از اول
مرا به دست حسینت بده دم اخر
هوای گریه پایین پا به سر داردم
هوای روضه بی سر نماز بالا سر

پیشنهاد ما:

شعر در مورد ماه رمضان | ۴۰ شعر بلند دل نواز مخصوص ماه مبارک رمضان


ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات بسته شده است.