متن در مورد گل ؛ اشعار و جملات عاشقانه و تامل برانگیز درباره گل ها

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعدادی متن در مورد گل کوتاه و بلند با مضامین عاشقانه و سنگین خدمت شما ارائه نماییم.

اگر قصد دارید در فضای مجازیو صفحه شخصی خودتان مطلبی در مورد گل منتشر کنید و دنبال یک متن زیبا و تاثیر گذار هستید، ما را تا انتهای این پست دنبال کنید.

در اینجا تعداد زیادی متن در مورد گل باکلاس و قشنگ را برای شما عزیزان جمع آوری کرده ایم.

امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد … با ما همراه باشید …

متن زیبا و دلنشین درباره گل

متن در مورد گل

گلی برایت می سازم
همرنگ تو
برای ما
تا ببوئی اش
به هنگام  این عاشقانه ها
که هوس هجرتی به تو ندارند

آه
می دانم
تو به آتش می آوری
گل ِ کاغذی  بی گلبرگ  پاییزی را
برای  باد؛
به هنگام  عصیان  سردی
در روزگارانی که خورشیدها

هوس  برندگی دارند

گلی برایت می سازم

کاغذی و رنگی

تا تو آبش دهی

به هنگام  پائیز

برای خودت

برای  بلبلانی که هوس  زندگی دارند

ز گلبن تو نباشد گلی هوس مارا

همین که غیر نچیند گل تو بس مارا

وزیدی ای صبا . بر هم زدی گلهای رعنا را

شکستی زان میان شاخ گل نورسته ی مارا

گر باغبان نظر به گلستان کند

تورا برتخت گل نشاند و سلطان کند ترا

گل زخجالت درید برتن خود پیرهن

برد به طرف چمن باد چو بوی ترا

نه پائی که گامی گذارم بصحرا نه دستی که خاری برون آرم از پا

تماشای گل خوش به مرغان گلشن که بستند مارا . نظر از تماشا

صد گل به باد رفت در این گلشن و دریغ

برقی نزد به خار و خس آشیان ما

از گلشن زمانه مچین گل که شاخ گل ماریست کاتش دهن اوست گل نما

ایکه پرسی تابکی دربند ما تا که آزادی بود در بند در بندیم ما

در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم با درون پر زخون در حال لبخندیم ما

متن در مورد گل کوتاه

متن در مورد گل کوتاه

منزل بسی دور و بیا مارا شکسته خارها

وا ماندگان را مهلتی  ای کاروان سالارها

گر باغبان بر روی ما بندد در گلزارها

مارا نگاهی بس بود از رخنه ی دیوارها

این یک نفس که بوی گلی میتوان شنید

بیرون مرو زباغ  که فرصت غنیمت است

مختلف دانی چرا  خار از گل و گلزار خاست ؟

از گل معشوقه گل  وز خاک عاشق  خار خاست

من کجا و دست گل چیدن کجا

ای باغبان ناله ی بلبل مرا اینجا به زور آورده است

دیدن روی تو سخت است و ندیدن  مشکل ست

چیدن این گل گناهست و نچیدن مشکل ست

مرا ن به خواریم ای باغبان ز گلشن خویش

که پنج روز دگر گل بخاک یکسانست

باغبان همچو نسیمم ز در باغ مران

کاب گلزار تو از اشک چو گلزار منست

حافظ

بیا که وقت تماشا رسید و گل چیدن

که گل شکفته و در باز و پاسبانی نیست

فریب تربیت باغبان مخور ای گل

که آب میدهد اما گلاب میگیرد

باغبان رنجه مکن خاطر بلبل  فرداست

که نه گلچین نه گل از جور خزان خواهد بود

هر کجا بی گل رویت نگرم

از نگاهم گل حسرت روید

باغ خرم باغبان بی رحم و ما بی آشیان

عمر گل کوتاه و فرصت کم فلک بی اعتبار

خارم ولی گلاب زمن میتوان گرفت

از بس که بوی همدمی گل گرفته ام

گلی نشکفته بود از شاخساری کز چمن رفتم

نرفتست از چمن مرغی به این حسرت که من رفتم

باغبان غنچه نچیدم زمن آزرده مشو

پاره های جگراست اینکه به دامن دارم

متن در مورد گل برای استوری

متن در مورد گل برای استوری

دیده ام از تو بلائی که ندیدست کسی

بلکه زینگونه جفا هم نشنیدست کسی

هر کسی محنت عشق تو کشیده است ولی

آنچه من از تو کشیدم نکشیده است کسی

طرفه باغیست گلستان جهان لیک چه سود

که گل عشرت از این باغ . نچید ه است کسی

یارب آن کعبه مقصود تماشاگه کیست

که مغیلان طریقش گل و نسرین منست

رسیدن گل و نسرین به خیر و نیکی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

مانند کاکتوس باش ، پرخار اما پرجذبه ، تنها و گوشه گیر اما خاص و متفاوت
زندگی به مثال یک باغچه است و آدمهایش گل و گیاه این باغچه
عده ای مثل گل هستند‌ حساس و لطیف ،ضعیف و نحیف، که درمقابل باد زود پرپر میشوند و زیبایی خود را از دست میدهند،
این دست خود ماست که چه بوته و گلی را انتخاب کنیم،میخواهم کاکتوس باشم ،در برابر ناملایمات روزگار سخت ومحکم!!
گرچه خار درونم ریشه زده ولی به دیگران میفهمانم که دست زدن به هر آرزوی خاصی، زخمی به همراه دارد
گاهی برای زیستن باید خار داشت تا خود را نگه داشت

گل های خشک لای دفترم

عطر تو را

از عاشقانه هایم

به خود گرفته اند

دوستت دارم که مینویسم

غنچه های خشکیده

رنگ تازگی میگیرند و

بوی تو را فریاد می زنند

میدانی فرق گل و نفس چیست؟

تو به من میگویی:گلم

من به تو میگویم :نفس

گل روزی پژمرده میشود و از بین میرود و

باز گلی دیگر زیباتر و باشکوه تر جایش را میگیرد

اما نفس اگر قطع شود زندگی هم به پایان میرسد

چون دیگر نفسی به جایش نمی آید

و تو آن نفسی که من هر روز مشتاق تربه مشام میکشم

تا مبادا لحظه ای را از دست بدهم

گل همیشه نازم نبودی چاره سازم

نکردی مهربونی به قلب پرنیازم

آخه این اسمش وفا نیست راه ورسم عاشقانیست

وقتی که دلم گرفته دل شکستن که روانیست

چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟

گاهی باید بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟

گل اگر خار نداشت،دل اگر بی غم نبود،اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود

زندگی عشق اسارت مهر آشتی همه بی معنا بود

نگاهی آشنا بر یاس کردم

تو را بر برگ گل احساس کردم

خلاصه بر کلاس ناز مهرت

دو واحد عاشقی را پاس کردم

سه شاخه گل برات می فرستم
یکی از طرف خدا که نگهدارت باشه
دومی از طرف دلم که دوستت داره
و سومی از طرف چشامه که دلتنگ دیدارت شده

متن در مورد گل برای کپشن

متن در مورد گل برای کپشن

گل عشق تو هستم شبنمم باش

دلم دنیای زخمه مرحمم باش

ز درد بی کسی قلبم شکسته

به شهر بی کسی ها همدم باش

شهر آیینه دار میشود با یک گل

پروانه تباه میشود با یک گل

گفتند : نمیشود ، ولی میبینید

یک روز بهار میشود با یک گل

هر وقت گلی رو بو کردی هرگز اون رو نگاهش نکن

چون اگه نگاتو به خاطر بسپاره شوق دوباره دیدنت اون رو پر پرمیکنه

هر وقت گلی رو بو کردی هرگز اون رو نگاهش نکن

چون اگه نگاتو به خاطر بسپاره شوق دوباره دیدنت اون رو پرپر می کنه

از دور برایت گلی فرستادم  که نامش سلام و بویش عطر دوستی و پیامش غم دوری توست

بی تو در سینه ی من دل دیگه جایی نداره

زندگی بی گل روی تو صفایی نداره

از غم دوری تو ای گل یکدونه ی من

دردی افتاده به جونم که دوایی نداره

دوستی از زنبور یاد نگرفتم که وقتی از گلی جدا میشه می ره سراغ گل دیگه دوستی را از ماهی اموختم  که وقتی از اب جدا میشه میمیره

قــــــلـمت را بردار

بنویس از همه خوبیها، زندگی، عشق، امید

و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست

گل مریم، گل رز

بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال

از تمنا بنویس

از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود

از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است

بنویس از لبخند

از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد

قــــــلـمت را بردار، روی کاغذ بنویس:

زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برایت گل می فرستد

و

هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند ..

به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند

در هر جائی از دنیا باشد ،

قلــب تو را انتخاب کرده

و

تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی ،

گوش می کند

متن در مورد گل عاشقانه

متن در مورد گل عاشقانه

ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﺷﮑﻔﺘﯽ؟

گفت: ﺩﻭﺵ،

ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺷﺪﻡ

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

غنچه از خواب پرید … و گلی تازه به دنیا آمد …

خار خندید و به گل گفت : سلام … و جوابی نشنید …

خار رنجید ولی هیچ نگفت…

ساعتی چند گذشت … گل چه زیبا شده بود …

دست بی رحمی آمد نزدیک …گل سراسیمه ز وحشت افسرد …

لیک آن خار در آن دست خلید … و گل از مرگ رهید …

صبح فردا که رسید … خار با شبنمی از خواب پرید …

گل صمیمانه به او گفت : سلام …

زندگی با همهء وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست

زندگی جنبش و جاری شدن است

زندگی کوشش و راهی شدن است

از تماشاگه آغازحیات تا به جائی که خدا میداند

زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ و گل و خار

همه همسایهء دیوار به دیوار هم اند

گرچه در خانه من باغچه نیست

پشت هر پنجره گلدان دارم

هم زبانهای منند

هم نشینان منند

گاه تا نیمه شب گاه تا عمق خیال

حُسن یوسف گل با احساسیست

حرفهایم را گاهی از دلم میفهمد

شعر را میفهمد

شب را هم نیز

با نوای نی من میرقصد

به هوای چشمای خیس من میگرید

حُسن یوسف گل با احساسیست

گلها امضای خدا بر روى زمین هستند

تقدیم به تو که زیباترین امضاى خدایى

تو را انگار یک جا دیده بودم
میان خواب و رویا دیده بودم
نگاهت همچو شبنم، آشنا بود
گمانم بین گلها دیده بودم

در زندگی دو چیز را دوست دارم
یکی گل و یکی تو
گل را برای تو، و تو را برای همیشه

هر کجا هستم باشم آسمان مال من است…

پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است…

چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت…

من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبیست…

کبوتر زیباست…و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست…

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد…

چشم ها را باید شست….

جور دیگر باید دید….

متن زیبا در مورد گل

متن زیبا در مورد گل

گل از شاخه اگر میچینیم

برگ برگش نکنیم و

به بادش ندهیم

لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم

و شبی چند از آن را

هی

بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم

شاید از باغچه کوچک

اندیشه مان گل روید

بانوی من ؛
تو از جنس کدام ستاره ای
که در قلب من میدرخشی…
تو از لطافت بارانی؟
یا شبنم با طراوت صبح؟
با عشقی که نثارم میکنی
قلب من همیشه همچو گل های بهاری
سر زنده و شاداب خواهد ماند
چه زیباست خنده ی عاشقانه ما بهم
وچه زیبا تر بودنمان در کنارهم

گل را ساعتی

محبت را روزی

عشق را لحظه ای

اما تو را برای همیشه دوست دارم

چگونه

به گل سرخی که

در دستانم

منتظر توست

بگویم :

رفته ای

کاش گل سرخی بودم

بر شاخه

با اشتیاق نفس هایت

می مردم

به جز

دست های تو

به چه می اندیشد

گل سرخی که

بر شاخه

قامتش خمیده

از تو تنها

گل سرخی مانده

لای دفتر شعرم

هر وقت باران می بارد

عطرش چنان دلتنگم می کند

که انگار

سالهاست رفته ای

هر پیامبری معجزه ای داشت

یکی نفسش

یکی عصایش

و دیگری کتابش

اما تو

هیچ یک

از این ویژگی ها را نداشتی

من

تنها به گل سرخی

میان موهایت

ایمان آوردم

عاقبت از بهار

گل سرخی

به یادگار خواهد ماند

گل سرخی که

آرزو داشت

یک روز

در میان موهای تو

در باد

برقصد


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.