متن کامل شعر هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد همراه معنی
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم متن کامل شعر هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد همراه معانی آن خدمت شما ارائه نماییم.
شاید قطعاتی از این شعر به گوش شما هم خورده باشد و بخواهید که متن کامل آن را مطالعه نمایید.
به همین دلیل شعر کامل هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد همراه معانی و بررسی آن برای شما جمع آوری کرده ایم.
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد …. با ما همراه باشید….
متن کامل شعر هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد همراه معنی
شعر معروفی از سیف فرغانی است که در زمان یورش مغولان به سرزمین پارسی و خراسان بزرگ سروده شده است.
با توجه به تلاشهای نکبتباری که بیخردان کنونی حاکم بر خراسان بزرگ برای پارسی ستیزی و فرهنگزدایی در این سرزمین باستانی به کار میبندند، بازخوانی شعر سیف فرغانی پاسخ دندانشکنی است.
دوره مغول از دید تنوع و رخداد حوادث تعیین کننده یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین و پرپیشامدترین دورههای تاریخ ایران شمرده میشود.
این پیشامدهای خونبار، افزون بر ابعاد گسترده کشتار و ویرانی، فروپاشی شهرآیینی، نابودی فرهنگی و اجتماعی و اندیشه را به همراه داشت. از همگسیختگی رخدادهای اجتماعی، فروپاشی فرهنگی و پنداری، کشتار سنگدلانه و گسترده مردم، رواج انواع ستمها و تباهیهای اجتماعی، دستدرازی به جان و دارایی و ناموس مردم و تهیدستی و نابسامانی دستاورد این تازش بود.
شهرها و روستاها ویران و گاه با خاک یکسان شد. چنگیز خان خود بر این باور بود که او عذاب خداست که بر سر گناهکاران فرود آمده است و از سوی انبوه مردم آن روزگار، که برخی از بزرگان و روحانیان نیز در میان آنان دیده میشدند، هجوم سیلآسای آنان به مانند «قهر الهی» و نشانه عذاب خداوندی برداشت میگردید.
برخی از پژوهشگران، مردم این روزگار را در رویارویی با مغولان به سه گروه بخشبندی میکنند:
گروه نخست مردم نادان و بیخردند، ناآگاه آمده و از پیاش میگذشتهاند، گروه دوم که بیشتر بزرگان و بلندپایگان از آنان بودند، برای جایگاه دنیوی خود را با طبقات فاسد حاکم یا اجتماع همرنگ میکردند و این زبانزد را به کار میبستند که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
و گروه سوم که از اوضاع روزگار به جان آمده بودند و دردها در دل و بارها بر جان داشتند خود سه دسته میشدند:
دسته نخست از راه پند و اندرز به ستمگران و زورگویان آنان را به دستیاری مردم و دست برداشتن از آزار و شکنجه مردم راهنمایی میکردند مانند سعدی، دسته دوم بیباک و بیپرده نکوهش و خردهگیری آشکارا و تند میکردند مانند سیف فرغانی، و دسته سوم به روش طنز و هزل، شوخی و کنایه به نکوهش میپرداختند مانند عبید زاکانی. در این میان مولانا با شکوه فراوان و رویگردان از ترس و هراسی که مغولان بر جان مردم افکنده بودند به شیوه ویژه خود دشمنی خود را بازگو میکرد و به بلندپایگان و بزرگانی که با آنان در پیوند بود، پافشاری میکرد که از همکاری با مغولان و پذیرش خواری و زبونی پرهیز کنند.
سیفالدین ابوالمحامد محمد فرغانی نامور به سیف فرغانی از چامهسرایان سده هفتم و هشتم هجری زاده فرغانه [شهری در فرارود خراسان گذشته و ازبکستان امروز] است که در دوره چیرگی و فرمانروایی مغولان زندگی میکرد. نقدهای رک و جدی خالی از یاوهگویی، بیان کاستیهای اجتماعی، برشمردن زشتیها و پلیدیهای طبقه فاسد جامعه از ویژگیهای سرودههای سیف میباشد.
گفتار تند و کوبنده سیف فرغانی در برخورد با فرمانروایان مغول، گماشتگان و مزدوران آنها و نیز در برابر سیهکرداریها و ستمگریهای اجتماعی، در سرودههای هیچ چامهسرا دیگر این دوره دیده نمیشود و میتوان سیف فرغانی و عبید زاکانی را دو روی یک سکه دانست. عبید با ریشخند تند و نیشدار و گزنده به همان راهی میرفت که سیف با گفتار رک و بُرا و کوبنده.
سیف فرغانی در زمان اباقا خان، که از ستمگرترین و پتیارهترین ایلخانان مغول بود و دستش به جان و مال و ناموس مردم بیبهره دراز، زادبوم خود در فرارود را ترک گفت و دوری از میهن در پیش گرفت و در آقسرا، یکی از شهرهای کوچک سلجوقیان روم [در ترکیه امروز] ماندگار شد، و از خانگاه کوچکی که در آن جا داشت، فریاد واخواهی و نکوهش خود و هممیهنان ستمدیده و بیبهرهاش را در برابر ستمپیشگان و خونخواران مغول سر داد، و سرزمین مادری خود را «دار البلا» نامید.
سیف همانند ناصرخسرو و عطار، آزاده و وارسته بود و درِ سخنوری را به پای خوکان نریخت و ارزش چامه و چامهسرا را فروکاست نکرد، وانگه از چامه چون تازیانههایی برای کیفر چپاولگران، زورگویان و چیرهشدگان استفاده کرد. و توان و شکوه آنها را به ریشخند گرفت و بوم رنج را بر آشیان دولت آنان رو به گذر دید.
نکته دیگری که بدینسان در سخنان سیف در خور نگرش است، این است که او بهمانسان که ستم ستمگران و تباهی تبهکاران را هویدا میکند به هممیهنان خود نوید میدهد، که نباید دچار ناامیدی و دلسردی شده، راه گردن نهادن در پیش گیرند و در برابر بیگانگان بیمناک شده، خود را ببازند؛ وانگه باید ایستادگی و پایداری کنند تا از دل شب تاریک، سپیده بدمد. چرا که «او در جهان اخلاقی، مانند غزالی کیمیای سعادت را در شور باورمندی و نه در فرزان یونانی میدید و دنیای آشفته خود را تنها از راه دستآویزی به دستاویز استوار حق و حقیقت بازسازی پذیر میدانست.» و چشمداشت چوپانی از گرگ را نادرست میانگاشت. نکته دیگری که سیف را از بسیاری از چامهسرایان هم روزگار خود جدا میکند، پرهیز دادن چامهسرایان از ستایش و ستودن پادشاهان و فرمانروایان زمان است.
از ثنای امرا نیک نگهدار زبان
مدح این قوم دل روشن تو تیره کند
گرچه رنگین سخنی نقش مکن دیواری
همچو رو را کلف و آینه را زنگاری
بیگمان بسیاری از راستینگیها و ناگفتههای کارنامه گذشتگان را باید درمیان سرودههای چامهسرایان آن روزگار جست و با سرگذشت و سرنوشت سیاه مردم آن روزگار تا اندازهای آشنا شد و به سختیها، رنجها، سرگردانیها، کشتار و تاراج مردم، سیهکرداری و فرومایگی فرمانروایان و از دست رفتن بخش بزرگی از شورمیهنپرستی و ارزشهای رفتاری پی برد.
منبع : تارنگار فریاد
چکامه زیر یکی از پرآوازهترین واکنشهای اجتماعی و سیاسی سیف فرغانی است که در برابر فرمانروایی تمامیتخواه مغول سروده است:
شعر کامل هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذردوین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذردباد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذردآب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذردای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذردچون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرددر مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذردآن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذردبادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذردزین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذردای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرداین نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذردبیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذردبر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرددر باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذردآبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذردای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذردپیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذردای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
۱- هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: رونق: فروغ، زیبایی، شکوه / زمان: زمانه، دوران / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(رشته انسانی) / شما نیز بگذرد: ردیف/ جهان: مجاز از زندگی / مرگ بر جهان کسی گذشتن: کنایه از فرارسیدن مرگ او / مرجع شما: فرمانروایان و توانگران ستمگر
بازگردانی: سرانجام مرگ به سراغ شما خواهد آمد و شکوه روزگار شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: به سرآمدن ستم
۲- وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: وین: و این / بوم: جغد، نماد شومی / محنت: اندوه، غم / از پی: برای، به خاطر / دولت: زمان فرمانروایی، دارایی / آشیان: آشیانه / دولت آشیان: دولت سرا، آشیانه خوشبختی / قلمرو ادبی: بوم: نماد شومی / بوم محنت: اضافه تشبیهی / بوم محنت بر آشیان کسی گذشتن: کنایه از ” نابودی قدرت و اعتبار ” / دولت آشیان: ترکیب تشبیهی
بازگردانی: اندوه، جغد شوم ویرانگری است که به ما بسنده نمی کند شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: گرفتار اندوه شدن بیدادگران
۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: اجل: مرگ (شبه هماوا: عجله) / خاص: درباریان / عام: توده مردم / حلق: گلو / قلمرو ادبی: آب اجل: اضافه تشبیهی / گلوگیر: کنایه از ” نابود کننده، خفه کننده، کشنده / خاصّ و عام: آرایه تضاد، مجاز از ” همه مردم / گلو، حلق، دهان: تناسب / آب اجل بر حلق کسی گذشتن: کنایه از” مرگ و نابودی او” / تلمیح به آیه ” کلّ نفس ذائقه الموت ” هر نفسی چشنده مرگ است.
بازگردانی: مرگ که نابودکننده همگان است، روزی شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: نابودی ستمگران
۴- چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: چون: به علت آن که / داد: عدل و انصاف / به جهان در: دو حرف اضافه برای یک متمم / بقا نکرد: باقی نماند / بیداد: ظلم و ستم / قلمرو ادبی: داد و بیداد، عادلان و ظالمان: تضاد / واج آرایی: ” د” و”ن ”
بازگردانی: همانگونه که عدل و داد انسانهای دادگر در جهان باقی نمیماند، پس ستم ستمگران نیز بی گمان از بین رفتنی خواهد بود.
پیام: همه چیز در این جهان نابودشدنی است
۵- در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مملکت: کشور /غرّش: بانگ، فریاد، خروش / قلمرو ادبی: شیران: استعاره از ” دلیران و مردان دادگر” / عوعو: واق واق، ” نام آوا”، استعاره از «قدرتهای ظاهری» / سگان: استعاره از ” مزدوران ستمگران ” / غرش و عوعو، سگان و شیران: تضاد / گذشت و بگذرد: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی «ش»
بازگردانی: چون بانگ و خروش انسانهای دلیر گذشت و رفت، این صدای گوش خراش شما انسانهای پست نیز رفتنی است.
پیام: نابودی دستیاران ستمگران
۶- بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: بسی: بسیار / کشتن: خاموش کردن / چراغدان: جای نهادن چراغ / قلمرو ادبی: باد: استعاره از ” مرگ ” / شمع: استعاره از ” انسانها ” / باد، شمع: تضاد(باد شمع را میکشد) / چراغدان: استعاره از ” زندگی و وجود / شمع، چراغدان: تناسب / باد بر شمع و چراغدان وزیدن: کنایه از ” مرگ و نابودی” / تلمیح به آیه: کلّ نفس ذائقهُ الموت (هر نفسی چشنده مرگ است.)
بازگردانی: مرگ همچون بادی است که انسانها را میکشد. این باد شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: مرگ ستمگران
۷- زین کاروانسرا بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: کاروانسرا: تیم، جایی در راه که کاروانها در آنجا اقامت میکنند / بسی: بسیار / کاروان: گروه مسافرانی که با هم سفر میکنند / قلمرو ادبی: کاروانسرا: استعاره از گیتی
بازگردانی: فرمانرواییهای بسیار در این جهان آمدند و رفتند. ناچار شما نیز روزی نابود خواهد گشت.
پیام: تباهی کاروان ستمگران
۸- ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن / تأثیر اختران شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مفتخر: سربلند، صاحب افتخار / طالع: سرنوشت، بخت / مسعود: فرخنده / اختر: ستاره / قلمرو ادبی: اختر: ستاره، استعاره از عوامل خوشبختی / تاثیر اختران شما نیز بگذرد: کنایه از این که بخت نیک شما نیز به پایان خواهد رسید / طالع، اختران: تناسب / واج آرایی «ت» / تلمیح به حدیث: الدهرُ یومان یومٌ لک و یومٌ علیک (روزگار دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو.)
بازگردانی: ای کسی که به بخت نیک خود مینازی، این بخت فرخنده شما نیز به پایان خواهید رسید.
پیام: ناپایداری طالع خجسته
۹- بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: جور: ستم / قلمرو ادبی: تیر جور: اضافه تشبیهی / از تحمل سپر کنیم: تشبیه پنهان / کمان: مجاز از ” قدرت، زور ” / سختی کمان: کنایه از توان و زورمندی، ورزیدگی در تیراندازی / تیر، سپر، کمان: تناسب / تیر، سپر: تضاد
بازگردانی: با سپر بردباری و تحمل در برابر ستم و ظلم تیر مانند شما ( ستمگران) پایداری میورزیم تا روزگار کشورداری شما نیز به پایان برسد.
پیام: شکیبایی در برابر ستم
۱۰- ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شُبان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: تو: منظور کشورداران ستمگر / رمه: گله / طبع: سرشت (شبه همآوا: تبع: پیروی) / سپردن: واگذار کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپار) / گرگی: درندگی، ستمگری / شُبان: چوپان / قلمرو ادبی: رمه: استعاره از ” توده مردم ” / چوپان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر” / گرگ طبع: درنده خو، تشبیه / شُبان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر ” / گرگ و رمه، چوپان، شبان: تناسب / رمه، گرگ: تضاد / چوپان گرگ طبع: گونهای متناقض نما / گرگی: کنایه از ستمگری و درندگی
بازگردانی: ای کسانی که مردم را به دست کارگزاران ستمگر درنده خو سپردهاید [آگاه باشید] که این ستمگری شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: نابودی کارگزاران بیدادگران
باسلام!درودبرشما!که موجب سرسبزی وباروری گلستان ادب هستید.
با سلام
خیلی عالی و مفید
سپاس از شما
خیلی عالی و مفید
سپاس از شما