اشعار ولادت امام حسین | تعداد زیادی اشعار کوتاه و بلند میلاد امام حسین(ع)
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم مطلبی شامل تعدادی از اشعار ولادت امام حسین (ع) را خدمت شما عزیزان ارائه نماییم.
ممکن است به دلایل مختلف و به مناسبت اعیاد شعبانیه به ویژه ولادت امام حسین (ع ) به شعر های در این خصوص نیاز داشته باشید.
به همین دلیل مجموعه ای از گزیده اشعار ولادت امام حسین کوتاه و طولانی را در ادامه جمع آوری کرده ایم.
امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد …. با ما همراه باشید….
اشعار ولادت امام حسین | تعداد زیادی اشعار کوتاه و بلند میلاد امام حسین(ع)
ای نور امید یا اباعبدالله
قرآن مجید یا اباعبدالله
با خود خبر شهادتت آوردی
ارباب شهید یا اباعبدالله
◆◇◇◇◇◆
ای عافیت تمام دنیا دستت
وی عاقبت تمام عقبا دستت
تو زندگی تمام نوکرهایی
پس هر دو جهان شفاعت ما دستت
◆◇◇◇◇◆
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم… اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
◆◇◇◇◇◆
ای عشق تو وقف نور عینی امشب
پیوسته به حال شور و شینی امشب
خوش باش به شادیّ دل اهل ولا
مهمان کرامات حسینی امشب
◆◇◇◇◇◆
حسینی ام دلم غرق نیاز است
علی از شوق در حال نماز است
شب میلاد سالار شهیدان
درِ جنّت به روی خلق باز است
◆◇◇◇◇◆
اى نور خدا بیا وُ مهتابم کن
در بحر وجود دُرّ نایابم کن
آقا به نماز شکر زهرا امشب
مشمول دعاى بین محرابم کن
دل را بِسِتان و با زبان ساده
بر لوح محبّین حسین قابم کن
من غرق گناهم به مقام العَفْوْ
دستان مرا بگیر و توّابم کن
امشب که علىّ و فاطمه خوشحالند
در محفل اهل بیت شادابم کن
آقا به گل روی شفیع محشر
در زُمره ى نوکران اربابم کن
ای یوسف زهرا ز سر لطف بیا
مهمان نماز شب سردابم کن
◆◇◇◇◇◆
شروع می کنم این شعر را اگر بشود
در انتهای غزل از تو یک خبر بشود
نمی شود که همیشه نمی شود بشود
چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود
درست نیست بگویم تو آمدی که خدا
به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود
چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود
پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود
فقط نیامده ای تا حضور محشری ات
دلیل محکم بخشیدن بشر بشود
نیامدی که به یمن دعای تو آقا
زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود
نتیجه این که فقط یک دلیل می ماند
تو آمدی که علی باز هم پدر بشود
تو آمدی نوه ی دختریّ پیغمبر
خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود
◆◇◇◇◇◆
قبله ام روی تو و خانه ی تو جای من است
یا حسین ورد زبان من و لبهای من است
مُرده آرند به هر محفل تو زنده شود
مجلس روضه ی تو وادی سینای من است
رَدَم از خویش نکردی و پناهم دادی
این همه لطف ، برازنده ی آقای من است
کودکی بیش نبودم به تو وابسته شدم
جزو عشاق حسابم نکنی وای من است
همه ی دلخوشی من به تو و خواهر توست
گریه کردن به شما لذت دنیای من است
به تو بد کرده ام و باز امیدم این است
که حسین بن علی شافع فردای من است
هر زمانی که سه بار عرض سلامت گویم
بار سوم نشده اشک به سیمای من است
مادرت خواست که غیر از تو به کس رو نزنم
این هم از مرحمت مادر مولای من است
◆◇◇◇◇◆
با اجازه ز حضرت زهرا
اذن می خواهم از تو یا مولا
می روم تا خدا به آن بالا
تا بخوانم ز علم الاسماء
شاد و خرسند کل ارض و سماست
روز میلاد سید الشهداست
می نویسم به وسعت دنیا
جوهرم آب آبی دریا
دفترم شد تمام صحرا ها
تا نویسم به مدح آن آقا
با تو طی شد تمام روز و شبم
یا حسین است تا ابد به لبم
بر فراز است تا ابد علمت
بوسه ها می زنیم بر قدمت
زنده هستم زفیض دم به دمت
نام ما نیفتد از قلمت
بین سر ها اگر سری داریم
به خدا خوب دلبری داریم
◆◇◇◇◇◆
مرا با عشق عترت زاده مادر
مرا شیر مَحبت داده مادر
نباشد لَنگ در محشر کُمیتم
که من از دوستان اهلبیتم
شدم از خردسالی بی اراده
ارادتمند، بر این خانواده
سر این سفره عمری ریزهخوارم
ولینعمت بجز ایشان ندارم
خدا داند که بر ایشان چه دادهست
که خود هم عاشق این خانوادهست
چُنان کعبه سیهپوش حسینم
غلام حلقه در گوش حسینم
مرا جز عشق او سرمایهای نیست
به سر جز سایهی او سایهای نیست
نه هر اهل دلی دلدادهی اوست
که مستیها همه از بادهی اوست
گر اینجا مرثیتخوان حسینم
در آنجا هم سر خوان حسینم
بدو وابسته باشد تار و پودم
و زو باشد همه بود و نبودم
چو اینجا انتسابم با حسین است
به فردا هم حسابم با حسین است
خوش آن عاقل که شد دیوانهی او
کِشد مرغ دلش را دانهی او
دلم را اشک عشقش شستشو داد
مرا در چشم مردم آبرو داد
دلی را کآتش عشقش فروزد
یقین دارم که در دوزخ نسوزد
◆◇◇◇◇◆
فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است
گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است
به لطف دوست منم از تبار احبابش
محب کوی حسینم که قبله ام عشق است
به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم
که راه پوی حسینم که قبله ام عشق است
چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد
رهی به سوی حسینم که قبله ام عشق است
سر قنوت نماز هر آنچه می گویم
به گفتگوی حسینم که قبله ام عشق است
من از سبوی ولایت شراب می نوشم
خراب خوی حسینم که قبله ام عشق است
مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست
پناه جوی حسیننم که قبله ام عشق است
حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم
همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم
◆◇◇◇◇◆
من از دیار حبیبم که مست دلدارم
هزار بار برای حسین جان دارم
من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم
چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم
ز جان نثاری عابس گرفته ام الهام
که در جهاد شجاعانه راه بسپارم
منم که فطرس پر سوخته به محضردوست
همیشه وقت سلامش گرفته آمارم
قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او
برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم
به زلف باد صبا آشیانه می سازم
که هست حامل انفاس قدسی یارم
دخیل باده ی سقَای تشنه می بندم
چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم
خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم
ز ال فاطمه ارباب انبیا دارم
زکوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من
دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من
◆◇◇◇◇◆
هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم
پیالهای چو ز جام بلا بگیرم من
به اعتبار چهل سال نوکری اینک
سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من
خدا نیاورد آندم که در همه عمرم
به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من
نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر
پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من
پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است
به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من
چوداد فاطمه هم وزن موی او نقره
نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من
سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد
گدا زلقمه از آن عقیقه می خواهد
◆◇◇◇◇◆
میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود
سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود
ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید
هبوط نور در آن بیت روشنایی بود
ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما
شعاع تابش خورشید ماجرایی بود
قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب
به روی بال ملائک عجب خدایی بود
پای روضه از آنجا گذاشت پیغمبر
که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود
به سینه می فشرد مصطفی حسینش را
که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود
چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!
زرنگ آن می الوان لبش حنایی بود
ولادت پسر فاطمه تماشایی است
شهادت پسر بوتراب غوغایی است
◆◇◇◇◇◆
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست، کرم داران را
یوسف آن است که از تخت تنزل نکند
بارها گر بفرستند خریداران را
در بهشتِ تو چرا حرف جهنم بزنیم
قلم عفو بگیرید گنه کاران را
سر که گرم است پی کار تو دل هم گرم است
باز دلگرم تو کردند سرِ یاران را
کورتر کن گره ام را، نکند باز کنی
وا مکن از سر خود جمع گرفتاران را
گریه تا هست حرام است نماز باران
چه خیالی است بگیرند اگر باران را
بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش
خون مکن این جگر سرخِ هواداران را
◆◇◇◇◇◆
امشب شب نزول تمام ملائک است
باور کنید بخت، به کام ملائک است
هم کوثـر ولایـت و هم بادۀ بهشت
پیوسته بحر بحر به جام ملائک است
بــارد بـرات عفــو الهـی ز آسمـان
صبح قیامت است، قیام ملائک است
بر هـر ملک کـه مینگرد از چهارسو
چشمش به ماه روی امام ملائک است
امشب ز صد هزار شب قدر، بهتر است
قنداقـۀ حسین بـه دسـت پیمبر است
ملک وسیـع حـق، یـم عفو عنایت است
لبریــز، آسمــان ز فـروغ ولایـت است
هر سورهای که مینگرم صورت حسین
هر آیـه در ولادت او یـک ولایت است
نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت
این نور، همچو نور خدا بینهایت است
دوران تیـرگی و ضلالت بـه سر رسید
امشب شب طلوع چراغ هـدایت است
این شمع جمع محفل اولاد آدم است
این کشتی نجـات غریقان عالم است
پیغمبـران همـه شـده محو نظارهاش
صف بستهانــد دور و بـر گاهـوارهاش
این است آن سپهر ولایت که وقت صبح
خورشید و ماه گشته به دور ستـارهاش
خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد
مرهون لطف و مرحمت بـیشمارهاش
بالله عجیب نیست که در روز رستخیز
دوزخ بهشت گـردد بـا یـک اشارهاش
در روز حشر با کَرَم خود چهها کند
ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند
ملک وجود بسته به یک تار مـوی او
گل کرده بوسههای محمّد به روی او
این است کعبـهای که تمامی کائنات
بگرفتهانــد دست توسـل به سوی او
صورت نهد به خـاک قدمهـاش آبرو
تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروی او
هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم
باشد چراغ محفلشان گفتوگوی او
باید نـدا دهیم کـه عالم حسینی است
بالله قسم! رسول خدا هم حسینی است
◆◇◇◇◇◆
دلبری که خرید دل ها را
با نگاهش کشید دریا را
آسمان داشت میل عطر زمین
و زمین داشت میل بالا را
پر پرواز من شکست امروز
تا بگیرد شفای فردا را
فطرسانه دخیل می گیرم
پر قنداق طفل زهرا را
کودکی آمده رقم بزند
سهم دیوانگی دنیا را
عقلم از اختیار افتاده
مثل مجنون که دید لیلا را
می رود تا به آسمان فریاد
آسمان نه، بگو حسین آباد
شب تاریک در به در شده است
روشنی آمده سحر شده است
فاطمه مادرانه می خندد
مرتضی باز هم پدر شده است
گفته پیغمبر از حسینم من
جمع ما هر دو یک نفر شده است
با بغل کردن حسین خودش
بین خانه حسین تر شده است
لب او را چقدر می بوسد
آتش شوق بیشتر شده است
کوری چشم مردمان حسود
دومین طفل هم پسر شده است
بوی کرب و بلا گرفته زمین
در مدینه نزول عشق ببین
◆◇◇◇◇◆
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
دائم الخمر شراب لب تو بودم کاش
عمر، در حسرت انجام گناهی طی شد
نمک چشم مرا زخم زبان می فهمد
طول درمان دلم با دو سه ماهی طی شد
کاش در شیشه ی ما گرمی آتش باشد
“عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد”
عاشقی جز گذر از عقل ندارد راهی
عقل در مذهب من نیست بجز گمراهی
رود اشکم همه ی دار و ندارم را شست
نیست در سینه ی من بار بقدر آهی
یاد تو دست گرفت از نفس افتاده
نیست در راه جنون بهتر از این همراهی
دست این نامه اگر بر پر فطرس نرسید
مطمئنم که تو از حال دلم آگاهی
منتت بود از آغاز تولد به سرم
“من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم”
نفست داد به این آینه حیرانی را
غمت آورد به این بادیه ویرانی را
بست پشت در فردوس الهی آدم
به ضریح کرمت توبه ی بارانی را
حاتم آن وقت که در روضه ات آمد فهمید
بر سر سفره ی تو معنی مهمانی را
ما که از قافلۀ مست ترین ها هستیم
از تو داریم همه مهر مسلمانی را
خاک تو مهر مسلمانی ما شد آقا
سفرۀ درد دلم پیش تو وا شد آقا
پنجمین راه رسیدن به خدا یعنی تو
پنجمین کشتی دریای بلا یعنی تو
عابر کوچۀ حیرانی تو یعنی ما
نور شب های پریشانی ما یعنی تو
با تو زنجیر توسل به خدا کامل شد
آخرین حلقۀ اصحاب کسا یعنی تو
همه در آینه ها روی تو را می بینند
کاظمین و نجف و کرب و بلا یعنی تو
من به مستیِ میِ علقمه کردم عادت
“ساقیا آمدن عید مبارک بادت”
◆◇◇◇◇◆
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند
در اعتکاف گیسوی تو سال های سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند
در مسجد الحرام خم ابروان تو
مثل فرشتگان مقرب نوشته اند
در محضر نگاه الهی تو مرا
در خیل نوکران مهذَب نوشته اند
شب های جمعه که دل من مست کربلاست
از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند
با یک نگاهِ مادرت این جا رسیده ایم
با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند
از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است
ما را فدای دلبر زینب نوشته اند
من را که بی قرار حرم می کنی بس است
اصلاً مرا غبار حرم می کنی بس است
شرط نزول کوثر رحمت دعای توست
اصلاً تمام خلقت عالم برای توست
بالاتری ز درک تمام جهانیان
وقتی که انتهای جهان ابتدای توست
حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن
آنجا که از ازل اثر رد پای توست
بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد
رمز نجات اهل زمانه ولای توست
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
وقتی رضای حضرت حق در رضای توست
فردوس ماست تا به ابد روضه الحسین
تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست
در آستانه تو کسی نا امید نیست
صحن امیر علقمه دار الشفای توست
از ابتدای صبح ازل فضل می کنی
ما را گدای دست اباالفضل می کنی
وقتی که هست دوش نبی آسمان تو
یعنی تو از پیمبری و او از آن تو
فرزند خویش را به فدای تو کرده است
بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو
معلوم کرد نزد همه حرمت تو را
با بوسه های دم به دمش بر دهان تو
فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را
تا بشنود ترنم عشق از زبان تو
آوای «من أحب حسیناً» وزیده است
هر روز پنج مرتبه از آستان تو
ما از در حسینیه جایی نمی رویم
هستیم تا همیشه فقط در امان تو
هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
این اشک ها برای دلم توشه می شود
اذن طواف مرقد شش گوشه می شود
حال و هوای قلب من امشب کبوتریست
وقتی که کار صحن و سرای تو دلبریست
شب های جمعه عکس حرم زنده می شود
تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشریست
ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت
با این حساب کار شما ذره پروریست
با تربت تو کام دلم را گشوده اند
آقا ارادتم به شما ارث مادریست
در ماتم تو محفل اشک است چشم ما
اصلاً بنای هیات ما روضه محوریست
ما سال هاست در غم تو گریه میکنیم
هم ناله با محرم تو گریه میکنیم
◆◇◇◇◇◆
عید است و جهان روضۀ رضوان حسین است
از عرش الی فرش، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا
چشم همگان بر لب خندان حسین است
تنها نه به سویش شـده فطرس متوسّل
خلق دو جهان دست به دامان حسین است
ای خیـل مـلک حـرمت او پاس بدارید
کاین طایرِ پرسوخته، مهمان حسین است
میلاد حسین آمده سر تا به قدم گوش
زیرا که خداوند ثناخـوان حسین است
»فطرس» طلب عفو کن از یوسف زهرا
العفو بگو، عفو به فرمـان حسین است
گمــراه نگــردید کــه مصباح هدایت
تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است
آدم نــه فقــط بــر در او بــرد تــوسّل
عالـم بـه سـر سفرۀ احسان حسین است
آزادگـی و غیــرت و ایثــار و شجــاعت
این چـار، الفبـای دبستـان حسین است
بـا خــون شهیــدان بنویسید و بخوانید
این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است
سـردادن و مهـلت بــه ستمــکار ندادن
خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است
گـــر تشنــهلبِ آب بقاییــد، بیاییــد
سرچشمۀ آن در لبِ عطشان حسین است
شیعـه اسـت کـه تـا دامنـۀ صبح قیامت
با آتش دل شمع شبستـان حسین است
ای شیعـه مکـن بــر دگــران باز درِ دل
ایـن خانـۀ آتـشزده از آن حسیـن است
خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی
والله قسـم خـون جوانـان حسیـن است
تا صبـح قیـامت بـه سـر نیـزه عیان است
هفتـاد و دو آیـه که ز قرآن حسیـن است
بر گوهــر اشکــش نتــوان یافــت بهایی
آن دیده که میگرید و گریان حسین است
در معرکـۀ عشـق نگـه کـن کــه ببینـی
سرها همه چون گوی به چوگان حسین است
اعجـاز مسیحـا کنـد از زخـم تـن خود
هر کشته که افتاده به میدان حسین است
حاشا که ز شمشیر ستمگـر بهـراسیم
در سینۀ ما چاک گریبان حسین است
هرگـز نـرود آبـش بـا کفـر به یک جو
تا امـت اسـلام، مسلمـان حسین است
حـق است اگر ناز فروشیـم به فردوس
زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است
»میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست
ایـن از اثـرِ فتــح نمایان حسین است
◆◇◇◇◇◆
به دست باد صبا ذلف خود رها کردی
به تاب گیسوی پرچین خود چه ها کردی
چه شور و ولوله ای شد به دور گهواره
همینکه پلک زدی چشم خود تو واکردی
به ناز و غمزه ربودی دل از دل زهرا
به یک کرشمه خودت را چگونه جا کردی
قیامتی شده برپا درون بیت علی
ز ره نیامده تو محشری بپا کردی
تو آمدی و به همراه خود چه آوردی
محیط دور و برت را پر از صفا کردی
دخیل بسته ام امشب به بند قنداقت
چو فطرسی که پرش را شما عطا کردی
تویی که با نگه پر ز لطف خود ارباب
مس وجود مرا همچنان طلا کردی
تویی که عادت احسان به دیگران داری
هزار حاجت ناگفته را روا کردی
چه گویم از کرم تو که با بدان خوبی
برای عبد گنهکار هم دعا کردی
مرا چراغ هدایت نشان ره دادی
غریبه بوده ام و با خود آشنا کردی
پیمبران همه راه خدا نشان دادند
مرا فقط و فقط تو،تو با خدا کردی
اگر نشسته ام اینجا،اگر که هستم من
برای نوکری خود مرا جدا کردی
◆◇◇◇◇◆
یا حسین امشب دلم بی تاب توست
در سرم یاد شهامتهای توست
باز هم راه خودم گم کرده ام
چاره ام تنها هدایتهای توست
یا حسین بر خاستی بر خاستی
یاوری گر هست گفتی او کجاست؟
ان همه مرد و نیامد جز تنی
هر کسی پیمان شکسته رو سیاست
یا حسین ان ظهر گرم کربلا
تشنه لب بر قلب دشمن تاختی
با علمدارت ابالفضل یا حسین
قصه ی عشق و عدالت ساختی
یا حسین صحرای خون شد کربلا
خون پاک پیروان رو سپید
این شب شام غریبان است باز
ناله های زینب کبری رسید
یا حسین تو جاودانی یا حسین
تو همیشه پایداری یا حسین
هر که خواند قصه ی ایثار تو
زیر لب اهسته گوید یا حسین
◆◇◇◇◇◆
ایام نشاط و شور امت آمد
هنگام سرور و أخذ حاجت آمد
روز سه و چهار و پنج شعبان
از جانب حق سه پیک رحمت آمد
◆◇◇◇◇◆
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
◆◇◇◇◇◆
آبروی حسین به کهکشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد
◆◇◇◇◇◆
عالم همه قطره و دریاست حسین
خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کرم دارد و آقاست حسین
◆◇◇◇◇◆
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانه اند
عشق در دست حسین بن علیست
◆◇◇◇◇◆
من همان روز ولادت که ز مادر زادم
بود زخمت به جگر نعمت مادر زادم
بوده ام هیچ و همه بودم و نبودم از توست
آن زمانی که نبودم ، به غمت دل دادم
به سر کوی تو ای کعبه آمال دلم
باد می آوردم گر چه دهی بر بادم
قصه عشق تو درسی نه که در سینه بود
این حدیثی است که دادند از اول یادم
◆◇◇◇◇◆
امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم
دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم
ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر
من حوصله ی منت شمشیر ندارم
با اشک زبنیاد ببر خانه ی مارا
ویرانه ام و حاجت تعمیر ندارم
چون ناله ی من مد دعای سحر توست
در زمزمه ی خویش بم و زیر ندارم
بیدل تر از آنم که سراغ دلم آیی
از آه تو چون دودم و تصویر ندارم
راز من و تو فاش شد از دانه ی اشکم
ورنه من دلسوخته تقصیر ندارم
چون می کشی ام زنده ترم می کنی ای دوست
من خاصیت بسمل و نخجیر ندارم
◆◇◇◇◇◆
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشۀ ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
باز هم هیئتیانِ من و جشن ارباب
باز هم بچه محل های مرا آوردند
باز هم کرببلا، عشق، زیارت، ارباب
باز هم خیر العمل های مرا آوردند
آن طرف وسعت من عرش حسین است ولی
این طرف حداقل های مرا آوردند
وسعت روز مرا روز جزا می آرند
چون مرا از سفر کرببلا می آرند
ناز این آینۀ پنج تنت کشته مرا
ناز زهرا و علی و حسنت کشته مرا
از عقیق یمنت زیر زبانم بگذار
جلوۀ سرخ عقیق یمنت کشته مرا
سجده بر نیزۀ تو روح مرا بالا برد
به خدا شیوۀ عاشق شدنت کشته مرا
دلبری کرده مرا پیرهن سبز حسن
منتها سرخی این پیرهنت کشته مرا
تو همان اشک منی؛ می روی و می آیی
که همین رفتن و این آمدنت کشته مرا
تو همان کشتۀ عشقی که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که جهان خرم از اوست
بین اسماء خدا اسم شما شیرین تر
با شما خواندن اسماء خدا شیرین تر
چهارده چشمۀ شیرینِ شفا هست ولی
به خدا دست شما هست شفا شیرین تر
آی حاجی به غم زمزم ما لب تر کن
که به والله بُوَد زَمزم ما شیرین تر
سعی در کعبۀ شش گوشه نمودم اما
نچشیدم به جز این سعی و صفا شیرین تر
مانده ام تا که در خانۀ تان پیر شوم
چون بُوَد میوۀ این کرببلا شیرین تر
میوۀ کرببلا خون شهید است شهید
عشق یک عالمه مدیون شهید است شهید
تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد
نم اشکت گنه حضرت آدم را بُرد
از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد
شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست
عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد
هر که از کرببلا رفت محرم را باخت
هر که در کرببلا ماند محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد
اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد
تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد
و سپس باد جفا معجر مریم را برد
کینه های عرب از بدر و حنین و اُحُدَت
ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد
◆◇◇◇◇◆
ای خاک کربلا که مرا کربلا تویی
من جان دهم به راه بلا کربلا تویی
ای خاک کربلا به دو صد کعبه ناز کن
کعبه تویی و حرم تویی و صفا تویی
حرفی ز مشعر و عرفات و منا مزن
بالله که مشعر و عرفات و منا تویی
در کائنات هر که شفا جُست از تو جُست
این قول صادق است که دار الشفا تویی
◆◇◇◇◇◆
خوش آن روزی که باب بارگاه اطهرت بوسم
مقام لاله گون لاله های پرپرت بوسم
خوش آن روزی که آیم در بر آن قبر شش گوشه
بگردم من به پایین پا و قبر اکبرت بوسم
◆◇◇◇◇◆
چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری
بدون این که عتابم کنی، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری
چقدر بنده نوازی چقدر آقایی
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خدا کند که بیایم دوباره پا بوست
خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم
اگر چه خیر ندیدی تمام عمر ز من
وجود من زده لطمه به آبروی حرم …
… تو را دوباره قسم می دهم به عبّاست
تصدّقی سرِ حضرتِ عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
و روی خاک بیافتم به روبروی حرم
منی که خاک توام دلبر ثریّایی
تویی در اوج، که آقا شبیه زهرایی