اشعار شهادت امام جواد ؛ گلچین شعر مدح و روضه شهادت امام جواد (ع)
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعدادی از اشعار شهادت امام جواد کوتاه و طولانی را خدمت شما ارائه نماییم.
چنانچه به دلایل مختلف نیاز به اشعار زیبا و غمگین در مورد شهادت امام محمد تقی (ع) دارید تا انتهای این پست ما را دنبال کنید.
در ادامه مجموعه از بهترین اشعار شهادت امام جواد را برای شما عزیزان جمع آوری کرده ایم.
امیدواریم که مورد رضایت شما قرار گیرد … از همراهی شما سپاسگزاریم ….
اشعار شهادت امام جواد ؛ گلچین شعر مدح و روضه شهادت امام جواد (ع)
هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد
زشت است پیش چشمها افتاده باشد
ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند
روی زمین بی سر صدا افتاده باشد
تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد
مردی ز ظلم آشنا افتاده باشد
انصاف اصلا نیست در بیرون برقصند
در حجره اش آقای ما افتاده باشد
در راه پشت بام میبیند مصیبت
پیکر که بین پله ها افتاده باشد
هرجا بیوفتد روزگارش کربلاییست
فرقی ندارد که کجا افتاده باشد
ای وای اگر در ازدحام سخت گودال
روی تنی سرنیزه ها افتاده باشد
این آبرودار قبیله ست و روا نیست
عریان در این صحرا رها افتاده باشد
دشمنانت یک طرف ، آن آشنا از یک طرف
بی وفایی یک طرف ، زهرِ جفا از یک طرف
کلِ عالم خون بگرید در عزای تو کم است
ارضیان از یک طرف ، اهلِ سما از یک طرف
ارباً إرباً شد دلت از فتنه و نامردیش
زهرِ کاری یک طرف ، رقاصه ها از یک طرف
تشنه ای و … طالبِ آبی و … این ها یک طرف
بر زمین می ریزد آب ، آن بی حیا از یک طرف
می کشد جسم تو را تا بام خانه ، پیکرت
می خورد بر کنج پله ، بی هوا از یک طرف
خاطراتِ کوچه و گودال پیرت کرده اند
داغِ مادر یک طرف ، کرب و بلا از یک طرف
تشنگی تاب و توانش را ربود و ناگهان
بر زمین افتاد از زین شاه ما از یک طرف
پیر مردان آمدند و بهرِ قربت می زدند
با لگد از یک طرف ، چوبِ عصا از یک طرف
کربلا بال کبوتر نیست ، جانم را گرفت …
بادِ داغ از یک طرف ، زلفِ رها از یک طرف
روزی ماه محرم از شما خواهم گرفت
رزقِ اشک از یک طرف ، سوز و نوا از یک طرف
از سوی قم یا خراسان یا که از عبدالعظیم
راهیَم کن اربعین کرب و بلا از یک طرف
رو زدن خوب است وقتی دست رد درکار نیست
مرگ بر هر عاشقی که عاشق اصرار نیست
خواب خوش کردن حرامش میشود تا به ابد
هرکسی پشت درت تا به سحر بیدار نیست
تو نگفته میدهی و ما نگفته میرویم
مطلقا اینجا نیاز خواهش بسیار نیست
هر کریمی لطف خود را کرد بر سائل ولی
هیچکس لطفش به ما جز تو به این مقدار نیست
هرکسی دستش به دامانت نیامد خار هست
هرکسی دستش به دامان تو آمد خار نیست
هشت ساله هم اگر باشی بزرگ ما تویی
در مقام قرب سن و سال که معیار نیست
فرش زیر پای خود را هم به سائل داده ای
تا که دیدی چیز دیگر در ته انبار نیست
کاظمین الغیظ یعنی حضرت موسی و تو
محضر جد و نواده کارها دشوار نیست
مشت میکوبیدی از غم های مادر بر زمین
آتشی روی دلت چون آتش مسمار نیست
سالها گفتی به اشک چشم و با سوز جگر
حق حوریه عذاب کوچه و دیوار نیست
اشعار شهادت امام جواد کوتاه
دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر
چشم هایم می زند بارانِ نم نم بیشتر
تو جوادی و کرامت با تو معنا می شود
پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر
همسر نامهربان خیلی اذیت می کند
هرچه او نامهربان تر، شدت غم بیشتر
روی خاک حجره می پیچی به خود آقای من
ناله هایت میشود هر لحظه، کم کم بیشتر
مادرت زهراست آقا آمده بالا سرت
قامتش را کرده این حالات تو خم بیشتر
از به خود پیچیدنت اینگونه حاصل می شود:
زهر هر چه تلخ تر، سوز جگر هم بیشتر
این عطش ، این گریه ها، این خنده های زهر دار
شد بساط روضه ات حالا فراهم بیشتر
یک طرف این ناله ها، یک سو صدای هلهله
می کنم در روضه ات یاد مُحرّم بیشتر
ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر
لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر
روضه ات یکجور دیگر می شود، در حجره ات
خود ولیِ عهد سلطان زمان باشی اگر
روضه ات حتما علیِ اکبری هم می شود
موقع رفتن از این دنیا جوان باشی اگر
بر مشامت می رسد از کوچه بوی دود و یاس
درجوانی ات خصوصا قد کمان باشی اگر
زهر ده تا اسب خواهد گشت و خواهی شد حسین
شمر وقتی رفت و در دست سنان باشی اگر
تازه بعدش روضه در ناحیه ی انگشتر است
درمسیر چشم های ساربان باشی اگر
روضه دارد می رود از کربلا سمت دمشق
با سر ماهت دلیل کاروان باشی اگر
مادرت شد «خیزران» و بیشتر حق با شماست
اشک ریز روضه های خیزران باشی اگر
اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش
اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش
جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش
قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبان مطهرش
باب الحوائج است ولی می توان شنید
از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش
این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد
کَف می زدند وقتِ نفسهای آخرش
از پا گرفته و بدنش می کشند…وای
تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش
خون گریه می کند لبه یِ تخته سنگ ها
از بَس که خورد بر لبه یِ پله ها سرش
این پشت بام گودی گودال نیست شُکر
با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش
سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زخمِ همسرش
اشعار شهادت امام جواد طولانی
خانه ی دل از غمت ای آشنا آتش گرفت
یا که گویم قلبتان هم از جفا آتش گرفت
زهر کینه همچو میخی روی سینه جا گرفت
سینه و قلب و همه جای شما آتش گرفت
آنقدر از چشم خود خون جگر می ریختی
تا که از هرمش همی چشم شما آتش گرفت
جای آنکه او بنوشاند تو را از آب و شیر
جای آن از زهر جسمت تا به پا آتش گرفت
گرچه می سوخت اما قبل از این ها این جگر
از غم داغ غریب کربلا آتش گرفت
کفتر قلبم زده پر سوی قبرت یا جواد
بر مشامم می رسد از بوی قبرت یا جواد
کاش من آیم ببوسم آن ضریح پاک تو
کاش شمعی من گذارم روی قبرت یا جواد
آهوی قلبم به عشق تیر عشقت می دود
صید کن با تیر خویش آهوی قبرت یا جواد
کاسه ی چشم مرا کن جوی عشق و عاشقی
پر بکن از اشک عشق این جوی قبرت یا جواد
بِین حجره ناله می کردی که می سوزد جگر
این کلامت شد برون از توی قبرت یا جواد
من که از سوز عطش در تب تابم مادر
تشنه ام تشنه ی یک جرعه ی آبم مادر
عجل آمد به سراغ من و در این دم مرگ
نه به بالین پسرم هست نه بابم مادر
ز غریبیم همین بس که مرا همسر من
کرده مسموم در ایام شبابم مادر
دست در دست کنیزان و به دست افشانی
ناله کردم ندادن جوابم مادر
گرچه از آتش زهرش جگرم سوخت ولی
بیشتر خنده ی او کرده کبابم مادر
آب مهر تو و آخر به چه جرم و گنهی
کرده اند منع ز یک جرعه آبم مادر
با لبی خشک و دلی سوخته از آتش زهر
یاد لب تشنگی طفل ربابم مادر
خونین تر است از همه لاله ها دلم
میسوزد از شراره زهر جفا دلم
آتش فتاده است زسر تا به پای من
یارب ببین که زهر چه کرده است با دلم
دل در میان سینه من نیست آتشی است
ازبسکه سوخته است نمانده به جا دلم
دشمن به کشتنم شده راضی چرا چو نیست
هرگز به رنج مورچه ای هم رضا دلم
من در میان حجره در بسته ام ولی
بگشوده چشم در همه ارض و سماء دلم
چندان به درد طی شده عمرم که جز به مرگ
دیگر به هیچ نگردیده وا دلم
متن اشعار شهادت امام جواد
سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود میشکست
وقتی که بال میزدی و پر نداشتی
از طوس آمدم که بگِریَم در این غمت
یاری به غیر چند کبوتر نداشتی
وقتی که زهر بر جگرت چنگ میکشید
جز یا حسین ناله ی دیگر نداشتی
ختمی گرفته اند برایت کبوتران
لبخند میزدند و تو باور نداشتی
تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت
چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی
کف میزدند دور و برت تا که جان دهی
کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی
کف میزدند ولیکن به روی دست
دست ز تن جدای برادر نداشتی
شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت
یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی
شکر خدا که لحظه ی از هوش رفتنت
خواهر نداشتی ، غم معجر نداشتی
از شـرار زهــر کـیـنـه پـیـکــرم آتـش گــرفـت
از جـفـای همسـرم خـاکـستـرم آتـش گـرفـت
هـمــدم نــا آشنــایــم قــاتــل جـــانــم شـده
از جسـارت هـای او پـا تـا سـرم آتـش گـرفـت
بــا کـنیـزان خـنده بـر لـب دارد و کـف می زنـد
قلب من از خنده هـای همسرم آتـش گـرفـت
در مـیـان حجـره ام پــا می کـشم روی زمـیـن
از شــرار آه سیــنــه، بــسـتـرم آتـش گـرفـت
روضه ی شهـر مـدیـنـه ذکـر لـب هـایـم شـده
خـاطـرم از غـصّـه هـای مــادرم آتـش گـرفـت
یــاد آن روزی بـسـوزم کــه ابَــر مــرد حـنـیـن
بـا قـد خـم نــالـه می زد کـوثـرم آتـش گرفـت
آن قـدَر گـــریــه نــمــودم از غـم سـنـگـیـن او
ای خـدایـا پـلک چـشمـان تـرم آتـش گـرفـت
تـشـنـگـی تــاب و تــوانــم را رُبــوده ای خــدا!
می بـرم نــام حسین و حنجـرم آتـش گـرفـت
روز عـاشورا حسین می گـفـت در زیـر لـبـش
حـنـجـر خـشک عـلـیّ اصـغــرم آتـش گـرفـت
آشفتگی همیشه به دستان باد نیست
علم زیاد هیچ به سن زیاد نیست
باید چگونه از تو بگویند شاعران؟
بازار شعر – وصف تو باشد – کساد نیست
وقتی که در هوای تو پرسه نمی زند
دیگر دل کبوتر این صحن شاد نیست
وقتی که اهل خانه به تو زهر می دهند
دیگر به دستهای کسی اعتماد نیست
کم نیست در حریم تو چون ” امّ فضل ” ها
اما کسی میان کریمان ” جواد ” نیست
این ها به جای این که برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
با دست و پا زدن به نوایی نمی رسی
این ها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابه جا کنند
هر وقت دست و پا بزنی دست می زنند
اما خدا کند به همین اکتفا کنند
تا بام می برند که شاید سر تو را
در بین را با لبه ای آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای سرت دست و پا کنند
زیباترین اشعار شهادت امام جواد
دعا کردم مرا از خود مرانی
تو که دریای جود بی کرانی
الا ابـن الرضا ، فـرزنـد زهـرا
عنایت کن ، بده برگ امانی
بابا رضا بیا نفس آخر من است
سوزان میان تب همه ی پیکر من است
تا آه می کشم ز لبم لاله می چکد
یک باغ سرخ رنگ به دور و بر من است
آیینه ی جوان کبود علی شدم
چشم انتظار دیدن من مادر من است
خواهر نداشتم که کند گریه در غمم
قلب کنیزهای حرم مضطر من است
هر مرد درد خویش بگوید به همسرش
غربت ببین که قاتل من همسر من است
با هلهله عزای مرا گرم می کند
حالا که روی خاک فتاده سر من است
بر آب آب گفتن من خنده می زند
خوشحال در برابر چشم تر من است
با یاد کام تشنه ی آقای بی کفن
خشکیده و ترک ترک این حنجر من است
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم
پیوسته از لبم جان جای سخن برآید
از بس که یار جانی آتش زده به جانم
ترسم که جای آهم دود از دهن برآید
از بی وفائی یار، این بود قسمت من
من گریه گن بمیرم، او خنده زن برآید
دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم
ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید
امروز بین حجره، فردا کنار کوچه
فریاد غربت من از این بدن برآید
نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من
هم ساختن به آتش هم سوختن برآید
از بس که رفتم از تاب،از بس که گشته ام آب
فریاد آه آهم از پیرهن برآید
جا دارد از غم من هنگام دفن این تن
خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
گره بی کسی تو به خدا وا نشود
نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما
هیچ کس هم قدم زینب کبری نشود
به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید
مقتلت گر چه به جان سوزی صحرا نشود
پسر ضامن آهو، تو جوان مرگ شدی
مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود
جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند
جگر سوخته با خنده مداوا نشود
قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت
گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود
جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز
دید تشییع تن خسته مهیا نشود
· · • • • ✤ • • • · ·
دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است
· · • • • ✤ • • • · ·
به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند
جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند
پشت این حجره در بسته چه گفتی تو مگر
که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند
· · • • • ✤ • • • · ·
همسری که همه دار و ندار مرد است
حال بر جان جواد ابن رضا افتاده
وسط حجره غربت زده دلتنگی
پسر فاطمه انگار ز پا افتاده
· · • • • ✤ • • • · ·
خیری که ز آشنا ندیده این مرد
ای کاش غریبه ای به دادش برسد
آهسته خبر کنید بابایش را
تا لحظه آخر جوادش برسد
· · • • • ✤ • • • · ·
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
· · • • • ✤ • • • · ·
از صدای نفس نفس زدنت
همسر تو چقدر شاکی بود
شده پیراهن تنت تازه
مثل آن چادری که خاکی بود
· · • • • ✤ • • • · ·
رمق نمانده دگر در تنی که من دارم
زجور همسر نا ایمنی که من دارم
برای مرد بود خانه مأمنش لیکن
نه جای امن بود مسکنی که من دارم
· · • • • ✤ • • • · ·
سیه پوش غم تو جان و تن شد
زداغت هر دلی غرق محن شد
بمیرم قاتلت شد همسر تو
غریبی توهم مثل حسن شد
· · • • • ✤ • • • · ·
ناله وا جگر نزن اینقدر
جگرت را شرر نزن اینقدر
با صدای نفس نفس زدنت
پشت در بال و پر نزن اینقدر
· · • • • ✤ • • • · ·
خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
مادر نداشتم که مرا یاری ام کند
این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد
بابا نبود رفع گرفتاری ام کند
· · • • • ✤ • • • · ·
در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند
شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند
همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند
زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند
· · • • • ✤ • • • · ·
از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را
واى از عناد دختر مامون که از جفا
مسموم کرد زاده ختمى ماب را
· · • • • ✤ • • • · ·
منکه از سوز عطش در تب تابم مادر
تشنه ام تشنه یک جرعه آبم مادر
عجل آمد به سراغ من و در این دم مرگ
نه به بالین پسرم هست نه بابم مادر
· · • • • ✤ • • • · ·
از یار بی وفا چه کشیدم به روزگار
از روزگار شکوه کنم یا ز دست یار
مردم اگر به فصل جوانی عجب مدار
چون من گلی چگونه شود همنشین خار
· · • • • ✤ • • • · ·
سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما به تن اطهر امام جواد
غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود
کسى به وادى غم یاور امام جواد
· · • • • ✤ • • • · ·
خورشید سپهر عدل و داد است جواد
سر لوحه دفتر رشاد است جواد
در جود و سخا کسی به پایش نرسد
چون مظهر جود حق جواد است، جواد
· · • • • ✤ • • • · ·
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
در حجره در بسته بغداد امشب
· · • • • ✤ • • • · ·
گله از دشمنی دشمن و بیگانه نداشت
ناله از کینه و بی مهری همسر میزد
طائر باغ رضا بود ولی کنج قفس
همچو مرغی که پرش سوخته پر پر میزد
· · • • • ✤ • • • · ·
امشب گرفته ماتم عظمای عالم
هادی بود صاحب عزا بر دین خاتم
ابن الرضا مسموم زهر کینه ها شد
خلقی شده محزون زهرا غرق ماتم
· · • • • ✤ • • • · ·
امشب به مشهد پدر گرفته داغ پسر
ورد زبانش جواد جوان گل نو ثمر
شد به جوانی شهید ز ظلم نا محرمان
این گل باغ رضا با لب عطشان پر پر