شعر عاشقانه نو | مجموعه ۱۱۰ شعر نو کوتاه و بلند عاشقانه

در این نوشته از بخش اشعار پرتال دلبرانه قصد داریم مجموعه کاملی از تعدادی شعر عاشقانه نو را درج نماییم.

با توجه به اینکه علاقه مندان به شعر نو زیاد و علاقه زیادی به شعر عاشقانه نو است سعی کرده ایک که یک مجموعه زیبا از

بهترین اشعار نو و از شاعران نامی ایرانی را برای شما کاربران عزیز جمع آوری نماییم.

امیدواریم که از مجموعه زیبا نهایت لذت را ببرید.دعوت میکنیم که در ادامه با ما همراه باشید…

شعر عاشقانه نو | مجموعه ۱۱۰ شعر نو کوتاه و بلند عاشقانه

شعر عاشقانه نو

لحظه ها را دریاب !

دلم این را می گفت

و به گوشم می خواند

بهتر آن است به فردا نرسد

این شبانگاه که یارم اینجاست

این شب ماه که به جای حسرت

بغلش را تن من پر کرده

و به جای همه ی بالشها

نقش او را خودش ایفا کرده !

شبی از جنس طراوت که در آن

بر دل خسته و غمدیده ی من

نفسش حکم مسیحا دارد

شب که نه روز تر از روز من است

بخت پیروز که گویند همین روز من است

کاش می شد که زمان ایست کند

در شب شاد و تماشایی من

و زمین در ضربان دل من ضرب شود

در شب کامل و رویایی من

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

این چه رازیست که در پرده چشمان تو خفته ست به ناز ؟

ای که در چهره پر مهر تو جاریست بهار

از غم عشق تو دل آشفته ست

و نفس می کشد آرام و صبور

زیر آوار تب و درد فراق

پریان در خوابند

من و اشک و دل و غم بیداریم !

گر چه بر  خانه قلب من غم

بی امان می تازد

لیک در ظلمت این درد خموش

شوق دیدار تو تا صبح بهار

زنده اش می دارد

زنده اش می دارد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه برای عشقم

چه کسی خواهد خواند

شعر چشمان تو را

که به هر یک مژه بر هم زدنی

غزلی نو به سراپرده ی دل می سازد

بهتر از من

چه کسی خواهد خواند ؟؟؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

باز کن پنجـــــــــره ها را که نسیم

روی بالش پــــــری از قاصدکی

خسته از راهـــــــی سخت

پشت در منتظـــر است

تا بگوید کـه چـه سان

دل من بیتاب است

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نوبهار است به دنیا اما

در تن خسته من

عشق در خواب زمستانی سختی مانده ست

باز کن چشمت را

تا تنم داغ شود

زنده و عاشق و تب دار شود

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دل من بارور است

چند جرعه غزل و یک ، دو ،سه ساغر احساس

باز کن چشمت را

تا که نت ، ساز شود

مطلع شعر من از چشم تو آغاز شود

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

به باد می رود شبی

تمامی تلاش من

برای از یاد بردن

تمام خاطرات تو

به یک تلاقی نگاه

در آسمان چشم تو

ویا

به یک عبور رهگذر

که همرهش شمیم توست

به هر بهانه ای که هست

  فیل  دلم  دوباره باز

هوای هند می کند !

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه برای همسر

و من دلتنگ دلتنگم

برای لحظه نابی

که باشم مست آغوشت

همه غمهای دنیا را

کنم یکجا فراموشت

چو باران بر دل صحرا

 بشویم قید و بندت را

دو دست خود

چو شاخی تاک

بیاویزم بر آن قد و

روم تا اوج خواهش ها

ومن دلتنگ دیدارم

ومن دلتنگ دیدارم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه !
نمک را بگذار برای من !
میخواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند !

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بی سرو سامان شده ام

گرد بیابان شده ام

تو رفته ای از بره من

بی کس و عصیان شده ام

با دست مرا نشان دهند

بس که پریشان شده ام

حال خوشی نیست مرا

ببین تباه شده ام

به رسم عشق و عاشقی

ببین فنا شده ام

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو در مورد عشق واقعی

شعر نو در مورد عشق واقعی

مگر تو یوسف پاک بودی ؟

که من یعقوب صبور باشم

نه نازنین هرگز !!!

من یعقوب نیستم

که رفتنت را چهل سال عذا بگیرم

تو هم عزیز مصر که هیچ عزیز اوهم نیستی

حالا

این تو

این ذلیخا

این هم مصر

اما راهی به سوی کنعان دیگر نخواهی داشت

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

اخم می کنم
تا ببینی جدی شدم.
چرا اینگونه سراغم می آیی؟
من به تمنای گریه ات نیست،
که تا سال ها،
تا قرن ها،
تا پایان تلخی،
زیر این خاک سرد،
قصد خفتن کرده ام.
معرفتی مانده اگر
یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،
برای من،
لبخند بزن ،لبخند !!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

و انسان با نخستین درد.

در من زندانی ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه بلند

خسته ام خیلی خسته …
از دوست داشتن آمده ام !
و اگر تمام عمر استراحت کنم و همه ی آرامبخش های دنیا را ببلعم خوب نمیشوم …
خسته ام، خیلی خسته
از جنگ آمده ام !
من مدت ها برای دوست داشته شدن جنگیدم
زنده برگشتم اما… با مین های خنثی نشده در اطرافم
با نارنجک های از ضامن جدا شده در دستانم
و گلوله های باقی مانده در تنفگم
زنده برگشتم اما…پر از خاطره!
از غافلگیر شدن میترسم…
از لحظه های تنهایی
از مین هایی که قرار است زیر پایم بترکند
وخاطره هایی که در مغزم …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه از شاعران معروف

سال مار و موش

سال گوسفند و گاو و خوک

سال ارنب و خروس

سال خوک!

سال ببر یا پلنگ

سال گربه و نهنگ

راستی !

سال « آدمی » کجاست..؟!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شب که می شود ،
به جای خواب،
تو به بند بند وجودم می آیی
و من می خندم،
بغض می کنم،
بالشم که خیس شد
عقربه ساعت که به
صبح نزدیک شد،
نه! تو هنوز هم
خیال رفتن نداری!
و این قصه هر شب ادامه دارد …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

موج می زند

بر کلافگی خیابان

حضور خسته ی آفتاب

شهر پر از ماهی هایی ست

که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا

در آکواریوم آرزوهای شان

برج می سازند

یک نفر در خیابان فریاد می زند :

باید در ابرها شنا کرد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد ؛

چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد…!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو غمگین

تو مرا آزردی …

که خودم کوچ کنم از شهرت ،

تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

ترا من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ  تلاجن  سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

ترا من چشم در راهم،

شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

من ترانه هایم را قاب میکنم

با سنجاق تنهاییم ،

به گوشه ای می آویزم ،

تا تو بخوانی …

اگر خواندی ،

فقط لبخند بزن …

لبخند تو ،

هر لحظه اش ، یک عمر سرزندگیست …

تو فقط بخند …

برای من ،

این تمام زندگیست …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو احساسی

آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد
رؤیا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطر ما
ما که کاری نکرده ایم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو احساسی

میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست ــ
خورشیدی که
از سپیده‌دمِ همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.

نگاهت
شکستِ ستمگری‌ست ــ
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامه‌یی کرد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

من این روزها
خسته تر از تن دادن به بحث های منطقی ام..
تو با تمام استدلال هایت هم
نمی توانی بدبختی را خوش بختی کنی..
به جای موعظه
بیا بنشین و کمی از زندگی برای روح خود آزارم بگو..
نبودنت از روزگارم همه چیز را در میاورد،
نبودنت از جنس دَمار است..،
بیا و کمی از جنس بودن چیزی
به روزهایم ببخش..

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بلیط قطار را پاره ‌می‌کنم

و با آخرین گله‌ی گوزن‌ها

به خانه برمی‌گردم

آن‌قدر شاعرم

که شاخ‌هایم شکوفه داده است!

و آوازم

چون مه‌ای بر دریاچه می‌گذرد:

شلیک هر گلوله خشمی است

که از تفنگ کم می‌شود

سینه‌ام را آماده کرده‌ام

تا تو مهربان‌تر شوی…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه برای بیو

نبودنت

نقشه ى خانه را عوض کرده است

و هرچه مى گردم

آن گوشه ى دیوانه ى اتاق را پیدا نمى کنم

احساس مى کنم

کسى که نیست

کسى که هست را

از پا درمى آورد.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بر فرو رفتگی های این سنگ

دست بکش

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن!

سنگ ها

سخت عاشق می شوند

اما فراموش نمی کنند!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

سرگردان در کمپ ها

هر صبح

بی سرزمین از خواب می پرم!

پناهنده ی بازوانت شدن

ساده نیست

وقتی در این سرگردانی

کسی به زبانِ سعدی حرف نمی زند!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دلتنگی

شوخی سرش نمی شود

دلتنگی موریانه است و

من هنوز آدم نشده ام

من هنوز

چوبی ام!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو از شعرا برجسته ایرانی

سکوت که می کنی

وزن جهان را تنها به دوش می کشم!

و کم که می آورم

زمین آنقدر کند می چرخد

که تو توی تقویم می ماسی

و من

آونگ می مانم

بین حقیقتِ تو

و افسانه ای که از تو در سرم دارم!

سکوت که می کنی

شب پشتِ پلک های سکوت

حتم می کند که تو هم تنهایی!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دست از چرا و

چاره و

چمچاره

می شویم و زل می زنم به جهل رابطه

بیخودی متاسف نباش

تو آمده بودی که بروی اصلا!

تو چه می دانی چه ترسی ست

ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟

تو چه می دانی

چه ها که نمی کند این ترس؟

بیخودی لبخند نزن

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو کوتاه فلسفی

این بار که از زیر داربست انگور و ماه

برمی گردی

دستمالی بیاور

هیچ می دانستی

مهربانی ام دارد خاک می خورد؟

یا هیچ می دانستی

دوستت که دارم

زیباتری؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دیوانه نمی گوید دوستت دارم

دیوانه می رود تمام دوست داشتن را

به هر جان کندنی

جمع می کند از هر دری

می زند زیر بغل

می ریزد پای کسی که

قرار نیست بفهمد دوستش دارد…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

انتظار

امروز خودم را

آراسته ام

گفتی که ظهر می آیی

و من یادم رفت بپرسم

به افق تو یا من ؟

و تو یادت رفت بگویی

فردا یا روزی دیگر ؟

چه فرقی می کند ؟

خودم را آراسته ام

عطر زده و منتظر

با لباسی که خودت تنم کرده ای

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر های کوتاه و پر معنی عاشقانه

شعر های کوتاه و پر معنی عاشقانه

هر حرف نام تو را
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم
بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو
مزه مزه می کنم
صدای تو
باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

در آیه های من
چشم های زیبای تو
ناپیداست
در آیه های من
پیچ و تاب اندامت ناپیداست
در آیه های من
صدای مهربانت
با پرنده ها به تابستان کوچ کرده
و برف
این برف و این آسمان شگرف
روی خاطره های تو را
سفید می کنند

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نه زمین‌شناسم
نه آسمان‌پرداز
گرفتارم
گرفتار چشم‌های تو
یک نگاه به زمین
یک نگاه به زمان
زندگی من از همین گرفتاری شروع می‌شود
سبز آبی کبود من
چشم‌های تو
معنای تمام جمله‌های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه‌ی دیدار
فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند
کاش می‌توانستم ای کاش
خودم را
در چشم‌های تو
حلق‌آویز کنم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بهترین اشعار نو کوتاه جهان

به دست هایم شک نکن

به عاشقانه هایی که کشیده ام روی پوست تن ات

و به حرف هایی که

هر از چند گاهی نمی زنم!

من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم

یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم

و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند

از استخوانهایم

از موهایم

سینه ام

و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دلم برایت تنگ می شود

وقتی قرار است جنگ

بهخاور میانه کشیده شود

کشیده شود به انگشت های تو

به موهای عاشقم

و قرارگاه کوچکی

که چهارشنبه است!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

یک تار از موهایم را بردار
با خودت ببر
به هر شهر که می رسی
دریباز می شود به رویت
با هر کس حرف می زنی
روسری‌امتاب می خورد
هر زنی که عاشقتبشود
گونه هایمن گل می اندازد
و منتشر می شوم
توی تمام ایستگاه های جهان!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو کوتاه احساسی

دوباره به من دروغ بگو
بگو که رویاهایت
میان مرگ و من
پرسه نمی زند

تن ات را چند بار خلاصه کرده ای
میان تن آب و طناب؟
چند بار مرد شده ای
به مرگ فکر کرده ای
چند بار به من
به پیراهن ام که نباشد؟

دروغ بگو قهرمان
مگر یک مرد
چقدر می تواند راست بگوید!؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو زیبا

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه برای استوری اینستا

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد
دوباره باز
نیستیم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
ماییم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو برای پست اینستاگرام

شعر نو برای پست اینستاگرام

شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تکه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می کند
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف می کند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می شکند و می میرد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یک روز بارانی
در یک مغازه که به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم کردیم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

من بسیار گریسته ام
هنگامی که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اکنون مراد من است
که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس بی هراس،
بی محابا ببینم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر عاشقانه نو

ما را به تاراج برند
بسیار بیداری بود
بسیار خواب بود
روزهای جمعه ابر داشتیم
اما نمی‌توانستیم
بیداری و خواب و ابر جمعه را
زندگی نام بگذاریم
پس خواب را انکار کردیم
پس بیداری را انکار کردیم
روزهای جمعه از خانه بیرون رفتیم
که ابر را نبینیم
چه حاصل
که عمر به پایان بود
و چای در غروب جمعه
روی میز سرد می‌شد.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما میبرند
از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده اند
شاعران نشانه ی باد را گم کرده اند
زنبوران،عسل را فراموش کرده اند
افق بی روشنایی در دستان تو نازنین جان می بازند
من گل سرخ بودم
که سراسر مهتاب را شکستم…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه اخوان

ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حک کرد
زبانمان را فراموش کردیم
کفش و لباسمان کهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار کردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادکنک ها
که نفس های عشق مشترکمان
در آن حبس بود
به تیغک ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به کار افتاد.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد…
روزگار غریبی است نازنین…
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

اشعار عاشقانه معاصر

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه،
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ، ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر های نو زیبا و دلنشین

ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

تو نمی‌دانی نگاهِ بی‌مژه‌ی محکومِِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِِ حاکمِ یک هراس خیره می‌شود
چه دریایِی‌ست!
تو نمی‌دانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زنده‌گی‌ست!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بهترین شعر های عاشقانه نو

بهترین شعر های عاشقانه نو

مردی که تنها به راه میرود با خود میگوید
در کوچه میبارد و گرما در خانه نیست
حقیقت از شهر زندگان گریخته است،من با تمامِ حماسه ام به گورستان خواهم رفت
وتنها
چرا که
به راستی، کدامین همسفر میتوان اطمینان داشت؟
و به راستی
آنکه در این راه قدم برمی دارد به همسفری چه حاجت است؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم!
افسوس به دوروزه هستی نمیخورم
زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم…
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا!
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز !
ای سرنوشت،هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را!
منشین که دست مرگ زبندم رها کند

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد…
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

اشعار نو عاشقانه باکلاس

قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
با پرستوها
و کبوترها
همه را باید یکجا به قفس انداخت
روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است
که چرا
به حریم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاری است که خوبی خفته است
و بدی بیدار است

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من…
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو کوتاه عاشقانه برای مخاطب خاص

انگار از امشب، تنها ترین ام…
بعد از تو دیگر، با کس نشینم…
رفتی و ماندم، تنهای تنها…
در اوج غم ها، تنها ترین ام…
با اینکه دوری از من تو اما…
هر شب به فکر و یاد توام من…
چشمِ منِ تنها دیگه، نداره نوری…
از بس که گریه کردم و نداره سویی…
خسته شدم من از خستگی ها…
انگاری مرده دل بستگی ها…
وقتی که تو عاشق نبودی…
موندم چجوری، تونستی من رو…
بازیچه ی خودت بدونی…
اخر سرم بری، با من نمونی…
خبر، داشتم اگه میری و تنها می زاری…
همدم غم ها میزاری، این دل عاشق منو…
عاشق تو نمی شدم…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

من از این‌جا خواهم رفت
و فرقی هم نمی‌کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می‌گریزد
از گم شدن نمی‌ترسد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

کاش آن آینه ئی بودم من

که به هر صبح تو را می دیدم

می کشیدم همه اندام تو را در آغوش

سرو اندام تو

با آن همه پیچ

آن همه تاب

آنگه از باغ تنت می چیدم

گل صد بوسه ی ناب

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو کوتاه عاشقانه برای شوهر

شعر نو کوتاه عاشقانه برای شوهر

هیس

فقط چشم هایت را ببند و نفس بکش

لمس نفس هایت ضربان قلبم را

به شماره می اندازد

تو آرام آرام نفس بکش

من لحظه لحظه دیوانه ات شوم …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

تجسم کن زمانی را …
که با ابریشمین نقش خیالت
صُفه ی ایوان قلبم را
به دستان نیایش فرش می کردم

تجسم کن زمانی را …
که با بال و پر سیمرغ گونِ نام تو هردم
تمام هستی ناقابلم را من
نثار عرش می کردم

تجسم کن زمانی را …
که با جاروب مژگانم
تمام گردهای دوری از یاد عزیزت را
زجان خسته ام رُفتم

تجسم کن زمانی را …
که با آئینه های انتظار تو
تمام پرده های شام غیبت را
به خورشید ظهورت ، نقش می کردم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو عاشقانه بلند

ومن همچنان تنهایم واین تنهایی تاریک وتلخ را
هیچ کس درک نمی کند,هنوزهم من درپیچ وخم
نادانسته هایم پرسه می زنم,هنوزراه حلی برای این
دلتنگی مرگ آور پیدانکرده ام,خسته ازاین راه
بی پایان,خسته ورنگ پریده ازوحشت بی توبودن,
هنوزدرگیروداراحساسم دست وپامی زنم…
من به اندازه یک آسمان دلم گرفته,می خواهم گریه
کنم می خواهم فریادبزنم,کاش می توانستم خودم رااز
خودبیچاره ام بگیرم,کاش می توانستم نباشم,
بمیرم.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

بس که لبریزم از تو …
میخواهم بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن
ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

 شعرهای نو فارسی عاشقانه

من با تو می‌نویسم و می‌خوانم
من با تو راه می‌روم و حرف می‌زنم

وز شوق این محال:
که دستم به دست توست!

من،جای راه رفتن،
پرواز می‌کنم!

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

دوست داشتنت
همه چیز را
زیباتر کرده است
همه چیز را…
باور کن
من هم زیباتر شده ام
از وقتی که به تو فکر می کنم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

به من حق بده
دوست داشتنت
تنها راز زندگی ام باشد…
من
همیشه
هرچه را که دوست داشته ام
از دست داده ام!

موهایت را بباف
بگذار جهان دوباره آرام بگیرد…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

حکایت باران بی‌امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم
شوریده‌وار و پریشان باریدن
بر خزه‌ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب، بی‌قرار
دریایی جُستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعرهای نو و عاشقانه

شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازیست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس

تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده ، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

قاصدک !
شعر مرا از بر کن..
برو آن گوشه باغ..
سمت آن نرگس مست…
و بخوان در گوشش…
و بگو باور کن…
یک نفر یاد تو را…
دمی از دل نبرد…

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

ای کاش دو نفر بودم
یکی کنار تو
راه می‌ رفت و لبخند می زد،
آن یکی
دورتر می‌ایستاد
نگاه مان می‌کرد و
از ذوقش جیغ می‌ کشید …

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو در مورد عشق

شعر نو در مورد عشق

دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرفهایمان را تکرار می کنم
دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت
به آخرِ اسمت اضافه می کنم
و باز عاشقت می شوم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

چند صباحی است
عاشقی گناه شده و
عاقلان بی گناه ما را سرزنش می کنند
ما را خیالی نیست
چرا که اگر عاشقی گناهست ، ما غرق گناهیم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

نیمکت کهنه باغ

خاطرات دورش را

در اولین بارش زمستانی

از ذهن پاک کرده است

خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم

خاطره آوازهایی را که

هرگز نخوانده بودی

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

جا مانده است

چیزی جایی

که هیچ گاه دیگر

هیچ چیز

جایش را پر نخواهد کرد

نه موهای سیاه و

نه دندانهای سفید

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شعر نو کوتاه احساسی و عشقی

به من بگویید

فرزانه گان رنگ بوم و قلم

چگونه

خورشیدی را تصویر می کنید

که ترسیمش

سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

سکوت خیس چشم ها

دوباره من، دوباره تو

بدون لمس دست ها

سوای من، سوای تو

دوباره این دوباره ها

دوباره می شود دلم

خراب این دوباره ها

اگر که نیست دست تو در این سکوت خیس شب

ولی دل خراب من خوش است به این دوباره ها

بیا که دست گرم تو

دوای این دوباره هاست

دوباره اشک دوباره غم دوباره اوج دردهاست

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

شتاب مکن
که ابر بر خانه‌ات ببارد
و عشق
در تکه‌ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می‌کند
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف می‌کند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می‌شکند و می‌میرد

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

گلچین اشعار عاشقانه نو

آنقدر دوستت دارم

که هر چه بخواهی همان را بخواهم

اگر بروی شادم

اگر بمانی شادتر

تو را شاد تر می خواهم

با من یا بی من

بی من اما

شادتر اگر باشی

کمی

– فقط کمی –

ناشادم

  و این همان عشق است

عشق همین تفاوت است

همین تفاوت که به مویی بسته است

و چه بهتر که به موی تو بسته باشد

خواستن تو تنها یک مرز دارد

و آن نخواستن توست

و فقط یک مرز دیگر

و آن آزادی توست

تو را آزاد می خواهم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

می رویید…

در جنگل، خاموشی رویا بود.

شبنم ها بر جا بود.

درها باز، چشم تماشا باز،چشم تماشا تر

و خدا در هر…

آیا بود؟

خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود.

می بویید، گل وابود؟

بوییدن بی ما بود: زیبا بود.

تنهایی، تنها بود.

ناپیدا بود.

“او” آنجا، آنجا بود.

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

تو نیستی

اما من برایت چای می ریزم

دیروز هم

نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم

دوست داری بخند

دوست داری گریه کن

و یا دوست داری

مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من و دنیای کوچکم

دیگر چه فرق می کند

باشی یا نباشی

من با تو زندگی می کنم

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

اگر تو نبودی عشق نبود

همین طور

اصراری برای زندگی

اگر تو نبودی

زمین یک زیر سیگاری گلی بود

جایی

برای خاموش کردن بی حوصلگی ها

اگر تو نبودی

من کاملاً بیکار بودم

هیچ کاری در این دنیا ندارم

جز دوست داشتن تو

•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*

گلچین اشعار عاشقانه نو

با من حرف بزن

مثل یک پیراهن نارنجی با روز

مثل وقتی که ابر

صرف شستن یک سنگ می کند .

مثل وقتی که صرف ِ همین شعر می شود

با من حرف بزن

مثل یک بازی در وسط تابستان

و به چیزی فکر نکن

می دانم

زمین گرد است

و جاذبه

در پای درختان سیب بیش تر است !

🔔 مطالب مرتبط دیگر 🔔

شعر عاشقانه غمگین

شعر عاشقانه حافظ

شعر عاشقانه مولانا

شعر عاشقانه کوتاه

شعر عاشقانه برای عشقم

جملات صبح بخیر عاشقانه

جملات صبح بخیر عزیزم


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.