متن درباره سربازی | گلچین بهترین متن درباره سربازی با مضامین گوناگون
در این نوشته از دلبرانه قصد داریم مطلبی شامل چندین متن درباره سربازی غمگین ، عاشقانه و طنز برای شما درج نماییم
اگر دنبال یک متن زیبا و متنوع با این موضوع هستید در ادامه مجموعه ای متنوع از متون کوتاه و بلند را جمع آوری کرده ایم
امیدواریم که مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد
با ما همراه باشید
متن درباره سربازی | گلچین بهترین متن درباره سربازی با مضامین گوناگون
در زندگیم خیلی زود دیر شد
در هیجده سالگی دیگر دیر شده بود
باید به اجبار به سربازی می رفتم
در هیجده سالگی آدم سالخورده ای شده بودم
شاید همه همینطورند
نمی دانم
هیچوقت از کسی نپرسیده ام
به هر حال
روز ها را پشت سر می گذارم
بهترین روز های جوانی را
خجسته ترین روز های عمر را
درد و غم و افسوس بر باد رفتن رویاهایم ، صورتم را به هم ریخته ، ترکیب قاطعی به لب و دهانم داده بود. چین های پیشانیم عمیق شده بود
چهره ی سالخورده ام باعث وحشتم نشده بود . برعکس ، برایم جالب هم بود .شاید به همین دلیل است که می گویند سربازی پسرها را مرد می کند
——–✶✶✶——–
سربازی همانند زندگی در مه است.
زندگی در مه یی بسیار فشرده و سفید
یک عمر تمام باید مه بپیمایی ، آرام
و به زمزمه آرزوهایت را برای دلت، لالایی بخوانی
در این مه نوردی طولانی هیچ چیز به وضوح کامل نخواهد رسید
واقعیت در مه ، گرچه وهمی اما قدری زیبا و تحمل پذیر خواهد شد
برای نفسی آسوده زیستن چاره نیست جز مه یی فشرده را گرداگرد خویش انگار کردن
مه یی که درون آن هر چیز غم انگیز محو و کم رنگ می شود
تو از یک سرباز می خواهی که شادمانه زندگی کند. نه؟
برای شادمانه و پر زندگی کردن یک سرباز ، در مه زیستن ضرورت است
مرد بی آنکه نگاهش را برگیرد، گفت:
برای دلنشین ساختن سربازی باید که با واقعیت ها قطع رابطه کنیم. اینطور نیست؟
مه ، یک پدیده ی کاملا واقعی ست دوست من
تو اما از مه واقعی حرف نمی زنی
تو از تصور مه سخن می گویی و این مه خیالی مثل کابوس است
از کابوس مه به باران رویا نمی شود رسید
سهم مه سراسر روزمان را شب خواهد کرد
و در شب مه آلود ستاره هایمان را نخواهیم دید
——–✶✶✶——–
خدمت شروع شد، تاریک و تو به تو
بی عکس نامزدش، بی عکسِ «آرزو»
شب های پادگان، سنگین و سرد بود
آخر خدا چرا؟ … آخر خدا چگو …
نه … نه نمی شود، فریاد زد: برقص
در خنده ی فروغ، در اشک شاملو
توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود
“Your hair is black .. Your eyes are blue”
«خاتون تو رو خدا، سر به سرم نذار
این جا هوا پسه، اینجا نگو نگو»
یک نامه آمد و شد یک تراژدی
این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو …
س» و ستاره ها، چشمک نمی زدند
انگار آسمان حالش گرفته بود
تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح
با اشک در نگاه، با بغض در گلو
بالای برج رفت و ماشه را چکاند
با خون خود نوشت: «نامرد آرزو …» !
——–✶✶✶——–
سرباز را
نه به ذهنتان بسپارید
نه دل…به خدا بسپاریدش
که سرباز جز خدا کسی ندارد…
——–✶✶✶——–
متن درباره سربازی طولانی
هر یک از سربازانی
که زمانی
بی تفاوت از کنارشان گذشته ایی
تمام دنیای کسی بوده اند…همین سربازی که از اتوبوس پیاده شد
با چشم هایی خسته
و کوله ایی بر دوش
و تو هیچ اش پنداشتیروزی
جایی
تمام آرزوی کسی بوده استبا همان پوتین های کهنه
و قامت خمیده
شک ندارم
زنی هست
که هنوز
در جایی از جهان
منتظر است آن سرباز
خوشبختی را در همان کوله پشتی اش
به خانه اش ببرد…
——–✶✶✶——–
هر پوتین یه قصه داره
یه قصه پر دردای نا تموم داره
شب بیداریا
دلتنگیا
جداییا
دور از خونه خوابیدنا
اشک ریختنا
از غصه پا بغل کردنا دارههر پوتین یه قصه داره
یه قصه پر دردای ناتموم داره
با پای خود به غربت رفتنا
دل کندنا
دل بریدنا
اشک های مادر به زیر پا گذاشتنا دارههر پوتین یه قصه داره
یه قصه پر دردای نا تموم داره
مرگ رویاها
آرزو بر باد رفتنا
تنهایی قدم زدن دارههر پوتین یه قصه داره
یه قصه پر حسرت و آه و غم داره…
——–✶✶✶——–
روزهای دراز تابستان که گذشت
با شب های دراز زمستان چه کنم
به یاد سربازان پستی
——–✶✶✶——–
مرخصی هاتو الکی دود نکن
که دودش تو چشای خودت میره
مرخصی هاتو الکی دود نکن
که بی مرخصی میمونی
مرخصی هاتو الکی دود نکن
که اگه مرخصی هات ته بکشن
زندگیت خالی از معنی میشه
——–✶✶✶——–
هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم
——–✶✶✶——–
سر پستم رسیدم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی
کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور
جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
——–✶✶✶——–
به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است
——–✶✶✶——–
قطعه ای گمشده ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم است که سرباز کم است
——–✶✶✶——–
گفته بودی که بعد سربازیم
گفته بودی به پام می مانی
قاصدک باز دست پر برگشت
گفت این روزها پریشانی
گفت این روزها دلت خوش نیست
به من و شعرهای دیروزم
گفت درگیر شاملو شدی و
تازگی ها فروغ می خوانی
ماه بانوی من ! خدا نکند
بروی و مرا برنجانی
با تنش های رفتنت نکند
تن این ارگ را بلرزانی ؟؟
نیمه شب های پادگان گاهی
به سرم میزند فرار کنم
به سرم میزند فرار کنم
به سرم میزند … نمیدانی
——–✶✶✶——–
مرد بودم کاش
سربازی که در جنگ های صلیبی
با تو اسیر شده باشد
ترانه هایی را که به یاد چشم های زنی می خواندی گوش می دادم
و هر وقت دلم می گرفت
دستی که پتو را از صورتم کنار می زد
دست تو بود
مرد بودم کاش
سربازی که در جنگ های صلیبی
با تو
اسیر شده ام
——–✶✶✶——–
متن درباره سربازی کوتاه
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از دختر مورد علاقه اش دل برده
خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید
خسته ام خسته
——–✶✶✶——–
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر میکردم دو ساعت خیلی کمه
اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم
فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره
به سلامتی همه سربازا
——–✶✶✶——–
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد
——–✶✶✶——–
یک قدم پیش، یک قدم به عقب،
حالِ من وقتِ دیدنت این است
حال سربازِ بینوایی که
رو به هر سمت و سو کُند، “مین” است
——–✶✶✶——–
سربازی خسته
تکیه بر تفنگ
در
آخرین دیده بانی
با یادی که میرود بر وزن سبُک باد
چشمی که خواب را می دزدد
و بعد انگشت…
که راهی جز
ماشه نمی یابد
سر
که میچکد…
از شلیکی داغ
——–✶✶✶——–
مثل ایستادن گلوله
در قلب سربازی
که به احترام وطن ایستاد،
ایستاده ام
پای دوست داشتنت
——–✶✶✶——–
به تو دل باختم
سر باز تنها
به تفنگش پناه می برد
——–✶✶✶——–
سرباز سفید پوست را خفه کردند
سیاه شد و
جان داد.
گلوله
سینه ی سرباز سیاه پوست را درید
خونش جاری شد
سفید شد و
جان داد.
ما
هر یک
چیزی را زیر پوست پنهان کرده ایم
که تنها مرگ رو می کند
——–✶✶✶——–
مرا از جوخه بیرون آوردند
و به عنوان ترسوترین سرباز
برایم هو کشیدند
اما مهم نبود
من فهمیده بودم
در جبهه روبرو نیز
سربازها هر شب
خواب زنانی را میبینند
که دوستشان دارند
ولی اگر میمردند چه؟
میدانی!
تفنگ تنها یک بهانه است
کشتن
قلبی از سنگ میخواهد
اگر این کار را میکردم
دیگر نمیتوانستم تو را دوست بدارم…
——–✶✶✶——–
در جوخه های اعدام
پس از شنیدن فرمان “آتش”
سربازی زودتر از همه شلیک میکند
سربازی دیرتر
و دیگر سربازها، درمیان این دو ..
قسم به مکث ..
به اختلاف زمانی میان دو شلیک
ما همه سربازیم
آن که زودتر ماشه میچکاند
جلاد
آن که دیرتر شلیک میکند
عاشق
و مابقی مأموریم
گاهی اما یکی
اسلحه اش را
به سمت دهانی نشانه می رود
که فرمان آتش داده است
اوست که تنهاست …
——–✶✶✶——–
با چند پوکه
زیر سیگاری کوچکی
درست کرده ام
هر سیگاری در آن می تکانم
صدای سربازی را می شنوم
که با یکی از فشنگ ها
خاموش شده است…
——–✶✶✶——–
خـدمـت
ایـن واژه مـقـدس
وقـتـے قـانـون و تـبـصـره اے بـراے دلـتـنـگے ادم هـا نـدارد چـطور میـشود از ان ب خـوبے یـاد کـرد؟
فـکرش را بـکن…
بـه وقـت دلـتـنـگے هـایـم بـا یـک تـلـفن کـنارم بـودے در هـمیـن شـهر نـفـس میـکـشیدے
هـمیـن جـا…
همـین قـدر نـزدیـک…
امـا حـالا چـه؟
خـلـاصـه شـده اے در یـک سـاعـت از شـبانـه روز
تـو بـا یـک کـارت تـلـفن بـه جـانِ فـاصـله هـا مـے افـتے و مـن طـبـق مـعـمـول مـواظـب خـودت بـاش هـاے پـر از دلـتـنـگے مـیـشنـوم
روز شـمار نـبـودنـت کـار هـر روزم شـده اسـت
و فکـر ایـنـکه الان
اسـمـان میـبارد
لـبـاسـت گـرم اسـت
یـا کـه غـذا چـه میـخورے
گـذشـت روزهـا را سـخـت تـر میـکـنـد…
امـا تـو خـیـالـت راحـت
ایـن جـا زنـے بـه انـتـظار تـو نـشستـه اسـت
تـنـهـا بـه تـو فـکر میـکنـد…
——–✶✶✶——–
متن درباره سربازی برای استوری
سربازممم…
حافظ هم…
ازمن کلافه است…
بس که…
آمدنت رافال گرفتم…
——–✶✶✶——–
خدمت شبیه یک درد اصلاً دوا ندارد
باید معاف باشی، چون او که پا نداردوقتی که قورمهسبزی بوی چمن گرفته
سرباز یا مریض است یا اشتها نداردوقتی غذا ندارد طعمی بهغیرِ کافور
یک لحظه خواب شیرین گردان ما ندارداز بسکه توی پوتین پاها مچاله گشته
سرباز احتیاجی به سنگپا نداردآنکادر کل گردان بد نیست، افتضاح است
فرمان ایست، از نو… اصلاً صدا ندارداز بس به دور پرچم سربازها دویدند
حمام و دستشویی امروز جا ندارددر دستشوییِ هنگ سرهنگ مار دیدهست
گفتم: که من میترسم، گفتا: بیا، نداردگفتم: جناب سروان، آخر چرا؟ چگونه؟
با یک لگد به من گفت: ارتش چرا ندارد
——–✶✶✶——–
به تو وابسته ام
مانند سربازی به سربندش
تو معروفی به دل بردن ، مونالیزا به لبحندش!
چه حالی داشتم با رفتنت
سربسته می گویم
شبیه حال مردی ، لحظه ی اعدام فرزندش…
——–✶✶✶——–
سربازی مشغول خدمت بود
هر کاغذی را که میدید برمیداشت و میخواند و میگفت: این نیست
سرانجام مسؤلان نظامی او را به تیمارستان بردند
و یک تیم پزشکی تشخیص داد باید معاف شود
سرباز وقتی کاغذ معافیت را دید، خندید و گفت :
همین بود…
——–✶✶✶——–
سلامتیه فیل
نه بخاطر خرطوم درازش
به خاطر اینکه کف پاش صافه
از سربازی معافه
——–✶✶✶——–
من کاناپه ای پوسیده در باران
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو!
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم چقدردیر
——–✶✶✶——–
پسر باشی یعنی!
فقط تا اخر دبستان بابا مامان پشت سرتن هستن
بعدش جامعه بزرگت میکنه
فقط یه سال وقت داری که کنکور قبول نشی!
بعد ۱۸ دیگه یا سربازی یا سربار!
استرس سربازی و حسرت درس خوندنه بدون استرس
——–✶✶✶——–
نظامی ترین جمله عاشقانه:
توی اردو گاه قلبت…
منم یه اسیر جنگی…
تو منو شکنجه میدی…
توی این قلعه ی سنگی
——–✶✶✶——–
مانند سربازی که
شلیک کرده،
آخرین تیرش را
تسلیم می شوم
در محاصره بازوانت
——–✶✶✶——–
دلم تنگ شده
و انگار قلب هزار سربازِ عاشق
در سینه من میتپد
——–✶✶✶——–
امروز خورشید پر نورتر از روزهای دیگه به نظر میرسه،
شاید اونم مثل من ذوق کرده که قراره خدمت سربازیم تموم بشه
و من یک زندگی فوق العاده رو شروع کنم
——–✶✶✶——–
سین سرباز
تلخ ترین و گاهی شیرین ترین
سین زندگی یک پسر است
——–✶✶✶——–
خدمت سربازی
جمعه به جمعه
فصل به فصل
سپری شد
اکنون ما مانده ایم
با زمستانی سرد
و جمعه هایی دلگیرتر
که نمی دانیم
دلتنگی های دل بخار گرفته را
به گردن کدام یک بیاندازیم
——–✶✶✶——–
تنهایی مهربانم کرده است ؛
شبیه سربازی که از روی برجک دیده بانی
برای تک تیراندازان آن سرو مرز دست تکان می دهد
——–✶✶✶——–
سلامتی سربازی که
شبها تا صبح تو خلوت تنهای پست دادن
اشک میریزه و سختی میکشه
به امید این که ی روز به عشقش میرسه
ولی بی خبر از اینکه عشقش شبها زود میخوابه
تا از قرار فرداش جا نمونه
——–✶✶✶——–
خداحافظ بیدار شدن های صبح زود،
خداحافظ کلاغ پر های صبحگاهی،
خداحافظ اشک هایی که برای عشق ریخته شد
تموم این ها تموم شد. دوران سربازیم به پایان رسید
——–✶✶✶——–
به سلامتی پسری که سرباز شد
تابه خاطر نداشتن پایان خدمت
سربار نشود
——–✶✶✶——–
ﻫﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺶ
ﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ
ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩ
ﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ
ﺳﺮﺑﺎﺯ
ﻭ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﻣﯽﺗﭙﺪ
——–✶✶✶——–
سرباز بود
لب مرز در پادگان تک تیرانداز بود
صدای هقهقش برایش ساز و گیتار بود
——–✶✶✶——–
دوران قبل از سربازی
سلاحت ، دلت می شود
اما در دوران سربازی
سلاحت ، غرورت می شود
——–✶✶✶——–
سربازم و بالای برجکم
شاعر شده ام از سر دلتنگی
همدم تفنگ و پوتین شده ام
——–✶✶✶——–
فقط لحظه ای دلم گرفت
که عکس پروفایل داداشم
این بود:
سلام سربازی
روزهای اجباری
——–✶✶✶——–
پسرش که سربازی رفت
دل مادرش هم با او رفت
به گمانم دل مادرش
در کوله پشتی پسرش جا مانده بود
——–✶✶✶——–
موهایش را تراشیدند
به او سرباز می گفتند
لباس خاکی پوشیده بود
اسمش را مدافع وطن گذاشته بودند
——–✶✶✶——–
سرباز که می شوی
انگار مرد و تکیه گاه می شوی
استوار مثل کوه
پرصلابت مثل صخره
——–✶✶✶——–
سربازی فقط دوسال است
اما برای یک عاشق
به اندازه بیست سال است
——–✶✶✶——–
داداشم سرباز شدی
با لباس خاکی چقدر ناز شدی
خوش تیپ و چقدر خاص شدی
——–✶✶✶——–
سرباز شدم بلکه بمانی
موهامو تراشیدی و رفتی
از این همه من هیچ ندانم
با چه رویی!! مرا بگذاشتی و رفتی