متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت + ماجرای سرودن این شعر توسط شهریار

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم متن شعر آمدی جانم به قربانت را به طور کامل برای شما کاربران محترم درج نماییم.

اگر شما هم از علاقه مندان به اشعار استاد شهریار هستید شاید جالب باشدن که ماجرای سرودن این قطعه را بدانید.

برای مطالعه کامل شعر و ماجرای آن تا انتهای این پست با ما همراه باشید …امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد ….

با ما همراه باشید….

متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت + ماجرای سرودن این شعر توسط شهریار

شعر آمدی جانم به قربانت

بی انصافیست اگر از شعر و ادب صحبت کنیم و یادی از استاد سخن سرای خطه ی آذربایجان نکنیم٬ این غزل بی نظیر را همه ی عاشقان استاد غزل شهریار تقدیم می کنیم.

عشق و شعر استاد شهریار

گفته می‌شود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود.

گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند.

این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد.

غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان می‌رود.

شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمده‌است، در بستر می‌سراید. این شعر بعد‌ها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.

شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود به صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های زیادی را می‌سراید.

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد.

بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی، جز آثار ماندگار این زبان‌هاست.

منظومه حیدربابایه سلام، سروده شده به سال ۱۳۳۳، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.

اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود.

گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.

متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.

دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.

عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.

وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام های عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.

وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید.

بیشتر بخوانید

شعر خان ننه شهریار

شعر ترکی شهریار

اشعار شهریار | گلچین زیباترین اشعار شهریار کوتاه و طولانی


ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.