بیوگرافی امیرعلی نبویان+عکس های جدید همسرش
بیوگرافی امیرعلی نبویان+عکس های جدید همسرش
امیرعلی نبویان کیست :: امیرعلی نبویان amirali nabavian (متولد ۲ فروردین ۱۳۵۹) از ازدواج خانواده های نبویان و فروتن .
تا ۶ سالگی در یک خانه ی قدیمی آلمانی با تعداد زیادی اتاق زندگی میکرد .
با اینکه متولد ایرانشهره ولی در شناسنامه متولد آمله . از وقتی چشماشو باز کرده دور و برش پر بوده از کلی آدم که بعدا فهمیده که اونا کرد های عراقی بودن که به ایران مهاجرت کرده با اونا زندگی می کردن و وقتی امیرعلی اینا برای ییلاق به شاهاندشت می رفتن اونا از خونه ی آقای نبویان نگه داری می کردن.
بیوگرافی امیرعلی نبویان
خیلی ها فکر میکنن امیر علی تو قصه های امیرعلی شخصیتی مثل امیرعلی نبویان داره ، اما اینطور نیست و تنها وجه شباهت این دو طرز حرف زدنشونه…
امیرعلی اون قدر طرفدار داره که در نمایشگاه کتاب ۹۱ یعنی سال پیش اون قدر به هواداراش امضا داده بوده که مچ دستش درد گرفته بوده و رفته بوده خونه.
پیانو می نوازه
آرزوهای بچگی من خیلی متفاوت و متنوع بوده اند. یکی از آنها این بود مثلا مجری یا گوینده برنامه صبح جمعه با شما بشوم.
یا مثلا آرزوی دیگرم این بود که گزارشگر مسابقات فوتبال شوم. یادم می آید تمام فوتبال ها را گزارش می کردم، صدای تلویزیون را می بستم و خودم شروع می کردم به گزارش کردن.
در زمان نونهالی من فضا این طور نبود که با یک کلیک در فضای اینترنت بتوانید اسم تمام فوتبالیست های دنیا را با شماره شناسنامه و تاریخ تولد و نام پدر و محل سکونتشان در بیاورید.
بیوگرافی امیرعلی نبویان : پدر من از ابتدا موافق نبود که من در کلاس های بازیگری ثبت نام کنم و دوست داشت مهندس شوم اما من دوست داشتم علاقه خودم را پیگیری کنم.
پدرم هم با وجود اینکه نظرها و دلایل مخالفتش را به من گفت سد راهم نشد اما مادرم از بچگی همیشه به من می گفت برو دنبال آن کاری که دوست داری و هنوز هم این را می گوید.
از روز اول هم با مادرم درباره انتخاب این مسیر کوچک ترین مشکلی نداشتم اما بعد از اینکه اولین اتفاق خوب برای من افتاد و پدرم با بازخورد عجیب مردم- که کارهایم را دوست داشتند- روبرو شد خودش یکی از پر و پا قرص ترین طرفدارانم شد.
وقتی به عنوان نویسنده داستانی را می نویسید حدس می زنید که یک جامعه هدف داشته باشید.
جامعه هدفی که من با نوشتن قصه هایم داشتم افراد ۱۸-۱۷ ساله تا حدود ۳۵ سال بود اما واقعیت این است که بازخوردهایی که گرفتم خیلی فراتر از آن چیزی بود که فکر می کردم و آدم هایی را در سن وسال خیلی بالاتر یا حتی کمتر دیدم که علاقه مند بودند داستان های من را بخوانند و طرفدار آنها شوند. این قضیه واقعا برای من مایه مباهات است.
البته این موضوع تنها چیزی نیست که من به آن افتخار می کنم.
من به لطف خدا، تاکید می کنم به لطف خدا توانستم خیلی ها را برای اولین بار با کتاب خودم به مطالعه علاقه مند کنم.
درواقع می خواهم بگویم فضای آنها فضایی برای مطالعه و کتاب خواندن و کتاب خریدن نبوده اما برای اولین بار قصه های امیرعلی را خریدند و این موضوع برایم خیلی افتخار است.
در مورد برخی این طور بوده؛ کسانی که اهالی کتاب هستند که همیشه کتاب می خوانند واز دنیای اطرافشان تحلیل دارند و افراد به نظر باسوادتری هستند، البته نه اینکه خدای ناکرده آنهایی که کتاب نمی خوانند بی سواد هستند.
منظورم این است آنها با سوادتر هستند اما عده ای بودند که اساساً با این فضا بیگانه بودند و دعوت آنها برای کتاب خواندن برای من بسیار مایه افتخار است.
امیدوارم جامعه کتاب بتواند کاری کند که ضمن رعایت اصول و ارزش های قصه نویسی خودش را هم به این افراد نزدیک کند.
درست است. درباره نمایشی هم که نوشتم همین اتفاق افتاد و خیلی ها پایشان به سالن تئاتر باز شد آن هم باری اولین بار، چون متعجب بودنشان از صحنه و فضای تئاتر را می دیدم این را می گویم.
البته این موضوع نباید ذهنیت خیلی عجیب و غریبی را برای من یا هر فرد دیگری به وجود آورد، چون بر فرض که هر سالن ۲۰۰ صندلی داشته باشد که ندارد و ۳۰ شب هم کاملا برای اجرا بروی ما راجع به ۶ هزار نفر از جمعتی ۱۴- ۱۳ میلیونی پایتخت حرف می زنیم و این رقم بسیار ناچیز است.
من در این مدت خیلی تجربه و مطالعه کردم و برای تبدیل شدن قصه ام به نمایشنامه ودریافت نکاتی مثل حفظ ریتم، قراردادن نکاتی که به کارگردان اجازه کارگردانی و به بازیگر اجازه بازیگری بدهد و به طور کلی نکاتی که نمایشنامه را از یک قصه متمایز می کند، خیلی کتاب خوانم و در نهایت قصه ام به نمایشنامه تبدیل شد و کوروش سلیمانی عهده دار دراماتوری آن شد. من اساس این قصه را برای یک کتاب صوتی نوشتم که به زودی منتشر خواهدشد.
اما این را هم نباید فراموش کنیم؛ خیلی از ما در خانه می نشینیم و غر می زنیم و مدام شکایت می کنیم
بدون اینکه کوچک ترین تلاشی کنیم. چون معتقدیم همه، جای ما را در دنیا تنگ کرده اند، اما من فکر نمی کنم هیچ احدی جای هیچ کس را در دنیا تنگ کرده باشد.
این خود ما هستیم که باید دست به کار شویم و اگر حرفی داریم باید بگوییم و اگر به درد کاری می خوریم باید آن را صاحب شویم.
متاسفانه خیلی از ما عادت کرده ایم کمی ها و کساتی های خودمان را گردن اتفاق ها و تقدیر و این و آن بیندازیم. به نظرم باید الان که جوان هستیم کار کنیم و از زمین خوردن و شکست خوردن نترسیم.
عکس امیرعلی نبویان و همسرش بهار نوروزپور
ماجرا از اینجا آغاز شد؛ امیرعلی نبویان که پس از حضور در مسابقه لباهنگ برنامه خندوانه به محبوبیتی خارج از تصور دست یافته با انتشار عکسی از خود در کنار دختری جوان ( عکس بالا ) در اینستاگرامش ، در توضیح این عکس نوشت:
“برای اولین بار در زندگی نمیدونستم چی بنویسم ، دست به دامن خواجه شیراز شدم و بدون قسم دادنش به شاخه نبات و متعلقین و متعلقات ( میدونم که شاید باور نکنین ولی به خداوند یکتا قسم ) غزلی اومد به این مطلع « گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس»
پی نوشت: جای خانواده هامون در این عکس خالی
پی تر نوشت: جای همه شما دویست و بیست و پنج هزار و خرده ای رفیق با وفای با حال خالی
My real fans are my family
پی ترین نوشت: این هیچ ربطی به بمب نداره. و بمبمون یه موضوع کاریه که در شرف ترکیدنه.
به هم احترام بذاریم و همدیگه رو دوست داشته باشیم تا رستگار شویم”.
بهار نوروز پور قائم مقام مدیرعامل آژانس تبلیغاتی است. اطلاعات بیشتری درباره بهار نوروزپور همسر امیرعلی نبویان در دست نیست.
فینال مسابقه لباهنگ -امیرعلی نبویان – امیرعلی نبویان در خندوانه
فیلم حضور امیرعلی نبویان در خندوانه